دوربین مرا دوست دارد
نقش مهران احمدی در سریال «ابله» چیه؟
كافی است نگاهی به نقشهای مهران احمدی طی چند سالی كه از حضور درخشانش میگذرد، بیندازید تا ببینید چقدر یك بازیگر میتواند متفاوت و خاص ظاهر شود.
مجله زندگی ایده آل: كافی است نگاهی به نقشهای مهران احمدی طی چند سالی كه از حضور درخشانش میگذرد، بیندازید تا ببینید چقدر یك بازیگر میتواند متفاوت و خاص ظاهر شود.
بهبود سریال «پایتخت» هیچ شباهتی به شكیب «آوای باران» ندارد و همینطور نقشی كه در «شیار۱۴۳» بازی كرده شباهتی با «آدم» یا «بیست» یا «هیچ» ندارد؛ گاهی هم مانند نقش دیدنیاش در «اسب حیوان نجیبی است» نقشی خاص است. احمدی هم بازیگر و هم انسان خوبی است كه هرچه جلوتر میرود حرفهایتر و افتادهتر میشود.
تا زمانی كه حرفی برای گفتن هست
كار بازیگری كار بسیار سختی است اما ۹۰ درصد دوستان فكر میكنند كار سادهای است برای همین به تكرار میرسند. اگر به قول شما با انتخاب نقشهای خاص خودم را محدود كردهام باید بگویم دانسته این كار را میكنم و زمانی كه ببینم حرفی در بازی برای گفتن ندارم كنار میكشم یا برای امرارمعاش در كارهای معمولی بازی میكنم تا دوباره فرصتی پیش بیاید كه انتخاب بهتری داشته باشم. تا زمانی كه بازیگرم سعی میكنم برای كاری كه انجام میدهم مایه بگذارم.
تنوعی به اندازه همه قصابها و دكترها
از هر نقش و شخصیتی به اندازه تعداد آدمهای روی زمین تنوع بازی وجود دارد. كافی است و مهم این است كه من مهران احمدی از چه زاویهای به نقش نگاه كنم و متفاوت ببینم. هركسی را كه میبینم وقتی در حد همان نگاه اول باشد تنها یك تیپ است اما وقتی وارد زندگی شخصیاش میشویم، هدفها، یأسها، امیدها، شكستها و پیروزیهایش و...
را میبینیم، تبدیل به یك شخصیت جدید و متفاوت میشود. اگر این را درك كنیم دیگر در بازی نقشها هیچ قصابی شبیه قصاب دیگر نمیشود، هیچ دكتری شبیه دكتری دیگر نمیشود و همه شخصیتها تنها شبیه خودشان خواهند بود.
تفاوت حاصل آوردهها
جدا از اینكه تعارفی كنم یا قصد تعریف داشته باشم، همیشه سعی كردهام وظیفهای كه در نقشی به من سپرده شده را درست انجام دهم. در وهله اول نقش را میخوانم و دنبال این میگردم كه ببینم آیا شخصا میتوانم از تجربیات و دانستههایم چیزی به آن اضافه كنم یا نه؟ اگر دیدم كه میتوانم جلو میآیم و كارم را انجام میدهم. وقتی هم كه به اصطلاح اوكی دادم تمام تلاش خودم را میكنم تا از آوردههایم آن را شكل بدهم. یك بازیگر با آوردههایش است كه نقشی را متفاوت میكند وگرنه میشود تكراری.
تغییر از درون نه با گریم
همیشه این ماهیت و تفكر شخصیت است كه مهم است نه اسم و عنوان و شغلش یا حتی گریمش. اینها كمك میكند اما اصل نیست. كاراكتر باید از درون متفاوت شود فكر میكنم تلاش من یا هر بازیگری این است كه با تغییر درونیات نقش، آن را خاص كنیم. این از جزئیترین رفتارها شروع میشود تا كلیات نقش.
پیشتولید ذهنی با كارگری
به ضرسقاطع میگویم اگر شخصیتهایی را كه بازی كردهام كنار هم بگذارید، متوجه این تغییر حتی در لحن حرف زدن یا حتی فیزیكشان و حتی راه رفتنشان میشوید. من بابت نقشهایم كارگری میكنم اینطور نیست كه متن را بخوانم و بگویم خداحافظ كاراكتر تا زمانی كه جلوی دوربین بروم. من قرارداد كاری را كه ببندم در ذهنم پیشتولید آن را شروع میكنم. خیلیهای دیگر هم، همینطور هستند. خیلیها به جز من كه بازیگران زحمتكش و موفقی هم هستند این كار را میكنند. برای همین است كه كارشان متفاوت میشود. این كارگری برای نقش آسان نیست و به همین علت است كه بازیگری كار سختی است.
بازیگری ورای گریه كردن
بازیگری فقط حفظ كردن و ادای دیالوگ یا حتی بروز احساسات نیست. اگر فقط همینها باشد كه اصلا بازیگری نیست. گاهی افرادی به من میگویند که «من خیلی خوب میتوانم گریه كنم، آیا میتوانم بیایم بازیگر شوم؟» آخر بازیگری كه گریه كردن یا بروز احساسات نیست. خیلیها میتوانند این كارها را انجام دهند اما تو زمانی بازیگری كه به جای شخصیت دیگری فكر كنی، گریه كنی، بخندی، عاشق شوی و آن شخصیت را باورپذیر كنی كه این اصلا كار سادهای نیست.
كاسبكاری به جای هنر
یك بازیگر همیشه باید تلاش كند. اینكه میگویید برای بعضیها وقتی جایگاهشان سفت میشود، دیگر تلاش برای رسیدن به نقش معنایی ندارد، را قبول ندارم. اساسا هرگاه هنر تبدیل به كاسبكاری شود و پول جای هنر را بگیرد یا به تعبیری دیگر جایمان سفت شود و بخواهیم به هر طریقی پول دربیاوریم، این اتفاق میافتد. من سعی میكنم هر روزی كه وارد كار میشوم فكر كنم اولین روزی است كه باید بازی كنم و به تنها چیزی كه فكر میكنم نقش و هویت آن سكانس است. شاید باعث شود تا خودم را همچنان حفظ كنم و تا آنجا كه بشود همین رویه را خواهم داشت.
شیرینی خدادادی
میپذیرم هر شخصیتی كه بازی كردهام یك شیرینی خاصی داشته، حتی نقشی كه در «آلزایمر» یا «هیچ» یا سریال «آوای باران» داشتم و حتی نقشی كه در «روز روشن» داشتم و...راستش را بخواهم بگویم عمدا این اتفاق نمیافتد و فكر میكنم موهبتی است كه خدا در وجود من نهاده و خودم تلاشی برایش نمیكنم. به نظرم همین كه دوربین تو را به عنوان بازیگر دوست داشته باشد عالی است چون مردم هم تو را دوست خواهند داشت. وقتی با بسیاری از بازیگران زبده و باتجربه كه با آنها كار كردهام، صحبت میكنم این را تایید كردهاند كه اگر آن گرما را نداشته باشی و دوربین دوستت نداشته باشد، تلاشهایت دیده نمیشود.
نقطه دوستداشتنی شخصیت آدمها
كاراكتری كه در «هیچ» داشتم به هیچوجه مثبت نیست چون زنش را كتك میزند. به تعبیری شخصیتی لاابالی است اما شما بهعنوان مخاطب در نهایت از او بدت نمیآید. من سعی كردهام هر نقشی را به فراخور دركم ایفا كنم. یك چیزی را بگویم كه این نه فقط در مورد نقشها بلكه در مورد تمام آدمهای دنیا صدق میكند. تا وقتی آنها را كامل و به درستی نشناسیم، به جذابیتهای آنها پی نمیبریم و تا به جزئیترین چیزها در وجودشان ورود نكنیم، حسی نسبت به آنها نداریم.
در انتظار نتیجه ابله
در مورد «ابله» تا پخش كار كامل نشود یا بخشی از آن به درستی دیده نشود نمیتوانم حرفی بزنم. فقط میگویم اگر در این كار هم شخصیتی كه دارم شیرینی مطلوبی داشته باشد، محصول من تنها نیست بلكه محصول كلی كار است و من هم تنها جزئی از كار هستم كه سعی كردهام نقش را بهخوبی ایفا كنم، اما به كمك همه عوامل و روابطی كه بین من و بازیگران و پشت صحنه وجود دارد شكل نهایی پیدا میكند. اگر درست اتفاق بیفتد و همه چیز درست پیش برود نقش من هم بهخوبی دیده خواهد شد.
همكاری با صالحی و مهرانفر
هر بازیگری در كار سبك متفاوت طنز خودش را دارد و من هم سعی نكردهام آنها را به سمت سبك بازی خودم بكشم تا منطبق با من بازی كنند. آنها هم چنین كاری نكردهاند. برآیند منطقی و یكدستی كار نیازمند مدیریتی است كه كارگردان آن را برعهده میگیرد.
او هدایت میكند و بازیگران با درست انجام دادن كارشان باعث میشوند كار یكدست شود. مثلا من با مجید صالحی یا احمد مهرانفر یا هركسی كه مقابل هم قرار میگیریم سعی میكنیم به هم نزدیك شویم. این تقابل دوطرفه است. هر یكی سعی میكنیم بهنوعی به سبك هم نزدیك شویم و قالب منسجمتری به كار بدهیم.
تضادهای شخصیت دوگانه من
شخصیتی كه بازی میكنم یك ویژگی جالب دارد. یك بار او را در نگاه و تفكر شخصی میبینیم كه به عبارتی با نگاه او در روایتهای خودش ظاهر میشود و یك بار هم او را خارج از تفكرش و در دنیای واقعی میبینیم.
تضادها و شباهتهای این فرد در دو روایت جالب خواهد بود. یعنی در كل دو نوع بازی میطلبید و ظرافتهای خاصی را داشت كه كار را سخت میكرد.
پذیرفتن جیم كری و مستربین
كار كمدی درست مثل راه رفتن روی لبه تیغ است. هم باید تیپ و هم باید شخصیت باشی. از سویی نباید وجهه كمدیات خیلی بیرون بزند و از طرفی نباید زیاد جدی باشی. كار بزرگان كمدی از دیروز تا به امروز را كه مرور كنید همه این مسئله را رعایت كردهاند؛ از چارلی چاپلین، باستر كیتون و هارولد لوید گرفته تا جیم كری و نسل جدیدترش. شما به كارهای جیم كری یا مستربین نگاه كنید، كارهایی كه انجام میدهند اصلا در یك فیلم جدی پذیرفتنی نیست و تماشاچی در كار رئال آن را قبول نمیكند. اما همین تماشاچی وقتی میداند قرار است كار كمدی ببیند، این قرار را با شما و خودش میگذارد كه میخواهد فیلم خندهدار ببیند، بنابراین تمام آن رفتارها و اتفاقات را میپذیرد و شمای بازیگر را كاریكاتوری هم كه شده میبیند و میخندد.
رمانی كه جذبم كرد
جدا از اینكه در این كار نام كمال تبریزی بهعنوان كارگردان وجود داشت و ایشان كارگردان بزرگی هستند كه دوست داشتم با ایشان همكاری كنم، داستان آقای طالبزاده بود كه مرا ترغیب كرد. در واقع وی رمانی را كه نوشته بود به من داد تا بخوانم و گفت که قرار است سریالی از دل آن بیرون بیاید. رمان را دوست داشتم ضمن اینكه آقای طالبزاده استخوان خرد كرده و نویسنده قابلقبولی هم هستند.
طعم بكر تمشك
فیلم «تمشك» را آماده اكران دارم كه دومین همكاری من با سامان سالور است كه همچنان مقاومت میكند تا در سینمای مستقل بماند. كار را در شمال گرفتیم و داستان تازه و بكری دارد. امیدوارم اكران خوبی داشته باشد تا او هم جواب این همه پایداریاش را در سینمایی كه رو به زوال میرود، بگیرد و مردم استقبال كنند. من همكاری خوبی با سالور در «سیزده59» داشتم. امثال او و جوانهایی كه صورتشان را در این سینما با سیلی سرخ نگه میدارند، مانند بهرام توكلی، علیرضا امینی و... خیلی خوب هستند.
شور و روحیه جوانی
من با جوانهای زیادی كار كردهام و بهنظرم خیلی بااستعداد هستند و ایدههای جدیدی دارند. اساسا آنهایی كه اكسپریمنتال كار میكنند و روحیه دانشجویی دارند، شوق و اشتیاق خوبی هم دارند و همین روحیه باعث جلو رفتن آنها میشود. بهنظرم اگر با چنین آدمهایی كار نكنید، اشتباه كردهاید.
هزینه در برابر هزینه
ساخت مجموعههای بهزعم شما سوپرماركتی حركت درستی است. مردم باید بدانند كه برای كار خوب باید هزینه كنند همانطور كه سازندگان این كارها هم هزینه میكنند.
تلویزیون بهدلیل عام بودنش و گستردگی مخاطبی كه دارد و همچنین وجود یكسری خطوط قرمز، شرایط و محیطی را فراهم میكند كه نمیتوان در آن هر كاری را ساخت یا هر حرفی را زد. اینجا بحث سلیقه و انتخاب مطرح میشود. شما در تلویزیون هر كاری كه باشد را ناچار هستید ببینید اما در مجموعههای شبكه خانگی باید تعریف آن را بشنوید و بعد تصمیم بگیرید كه آن را نگاه كنید یا نه. گذشته از این مگر این كارها چقدر هزینه برای مخاطب در بر دارد.
كمك به اقتصاد به جای فلافل خوردن
مخاطب برای یك سریال درنهایت 30، 40 هزار تومان هزینه میكند كه میشود پول یك باك بنزین كه میخواهد با آن بیجهت در خیابانها دور بزند که هم ترافیك زیاد میشود و هم هوا آلوده و هیچ برآیندی هم ندارد.
با یك دیویدی سه هزار تومانی یك ساعت و نیم همه خانواده سرگرم میشوند و هم اینكه یك اتفاق فرهنگی میافتد. این روزها سه هزار تومان پول یك ساندویچ فلافل هم نیست كه كلا از نخود درست شده، ضمن اینکه فكر میكنم در شرایط اقتصادی فعلی كه صحبت از مقاومت اقتصادی است، چنین كارهایی به چرخه اقتصادی و شغلی كمك میكند. بخش خصوصی پر و بال میگیرد و با این تولیدات عدهای سر كار میروند و نان درمیآورند كه بهنظرم بسیار هم خوب است.
ارسال نظر