کلاسیک های خواندنی
داستان خواندنی امیر ارسلان نامدار
امیر ارسلان در تاریخ ادبیات فارسی کتاب مهمی است، زیرا از طرفی آخرین نمونه ی رمان به سبک سنتی فارسی است و از طرف دیگر جز اولین متون ادبی فارسی است که شباهت هایی به رمان از نوع غربی اش دارد.
برترین ها - محمودرضا حائری: امیر ارسلان در تاریخ ادبیات فارسی کتاب مهمی است، زیرا از طرفی آخرین نمونه ی رمان به سبک سنتی فارسی است یعنی شبیه قصه هایی مانند حسین کرد شبستری و رموز حمزه و از طرف دیگر جز اولین متون ادبی فارسی است که شباهت هایی به رمان از نوع غربی اش دارد. این اثر حماسی- عاشقانه دوران قاجار در زمانه ی خودش داستان بسیار مشهور و محبوبی بوده؛ به اندازه ای که برای آن خرافه ای هم ساخته بودند: «هرکس قصه ی امیرارسلان را تا انتها بخواند آلاخون والاخون می شود»
چاپ های متعددی از این کتاب در بازار کتاب ایران موجود بوده تا اینکه در دهه ی چهل شمسی به همت دکتر محمد جعفر محجوب نسخه ی تصحیح شده ای از این کتاب منتشر شد. در سال ۱۳۳۴، از این قصه اقتباس سینمایی به کارگردانی شاپور یاسمی ساخته شد. و برای بار دوم در سال ۱۳۴۵ اسماعیل کوشان از امیرارسلان فیلم ساخت که این بار نقش امیر ارسلان را محمد علی فردین بازی کرده است. هر دوی این اقتباس ها ارزش هنری ندارند و در رده ی فیلم های فارسی قرار دارند.
چگونگی پیدایش داستان امیر ارسلان
ناصرالدین شاه قاجار عادت داشته که قبل از به خواب رفتن قصه گوش کند. در کنار اتاق خواب شاه اتاقی مخصوص نوازندگان و نقالان وجود داشته است. وقتی شاه به بستر می رفت اول نوازنده آهنگ هایی می نواخت سپس نقال مخصوص ناصرالدین شاه «نقیب الممالک» شروع به نقل داستانی می کرد.
ناصرالدین شاه به قصه ی امیرارسلان علاقه ی خاصی داشته چنان که سالی یک بار این قصه را برایش نقل می کرده اند.
یکی از دختران ناصرالدین شاه «توران آغا» ملقب به فخر الدوله از بیرون اتاق قصه را می شنود و به آن علاقه مند می گردد. این دختر که از ذوق ادبی هم بی بهره نبوده قلم و دفتری می آورد و روایت نقیب را تحریر می کند. ناصرالدین شاه وقتی از کار دخترش آگاه می شود سرذوق می آید و از نقیب الممالک می خواهد این بار داستان را با آب و رنگ بیشتری تعریف کند تا فخرالدوله آن را بنویسد...
چکیده ای از قصه امیرارسلان
خواجه نعمان، بازرگان مصری، همسر آبستن ملکشاه را در جزیره ای پیدا می کند. این زن برای فرار از دست فرنگیان در آن جزیره پنهان شده بوده است. بعد از زایمان این زن به همسری خواجه نعمان در می آید. خواجه پسر او را به فرزندی قبول می کند و او را ارسلان می نامد. در هیجده سالگی ارسلان پی می برد که فرزند چه کسی است.
او با لشکر خدیو مصر روم را تسخیر می کند و به غارت کلیساها می پردازد تا اینکه ناگهان با دیدن تصویر «فرخ لقا» در یک کلیسا یک دل نه صد دل عاشق او می شود. فرخ لقا دختر پطرس شاه پادشاه فرنگ است. امیرارسلان در طلب فرخ لقا به شکل ناشناس راهی دیار فرنگ می شود. در این میان ماجراهایی شگفت روی می دهد و باعث می شود که امیرارسلان برای رسیدن به فرخ لقا دست به مبارزه بزند و با دیو و جن و اژدها... دست و پنجه نرم کند.
امیرارسلان دشمن بزرگی دارد به اسم قمروزیر. این قمروزیر یکی از دو وزیر پطرس شاه است که خودش نیز شیفته فرخ لقا است و می کوشد رقیبش را از راه کنار بزند. در این میان امیرارسلان به کمک شمس وزیر دیگر وزیر پطرس شاه که مردی مسلمان و نیکوکار است موفق می شود موانع را از سر راه بردارد و به وصال فرخ لقا برسد....
برشی از داستان امیر ارسلان
وزیر عرض کرد: ده کلیسا در این شهر هست، یکی از آنها همین بود که خراب شد و نه معبد دیگر هست.
امیرارسلان گفت: تا امروز همه را خراب نکنم آرام نمی گیرم! وزیر را جلو انداخت. هر کجا کلیسا و معبدگاه بود پاپ ها را می کشت و اسباب را غارت می کرد و کلیسا را خراب می کرد تا نزدیک عصر به نزدیک کلیسای اعظم رسیدند. بنایی دید که با قبه ی سپهری برابری می کرد. دروازه ی عالی دید. سواره داخل کلیسا شد. عجب جای با صفایی دید! دور تا دور غرفه ها و حجره های با زینت، مجسمه های مرمر، تصویر کار نقاشان قدیم و گنبدی از طلای ناب و در میان گنبد خاجهای مرصع به در و دیوار آویخته..
امیرارسلان در پهلوی دست راست خاج نظر کرد. پرده ای دیگر دید آویخته اند، فرمود آن پرده را هم برچینند. در عقب پرده چشمش به تصویر دختر پانزده ساله ای افتاد که تا آسمان بر زمین سایه انداخته از حسن و جمال و رعنایی و زیبایی و قد و شکل و شمایل و گل و نمک و دلبری مادر دهر قرینه اش را به عرصه ی وجود نیاورده! در قد و ترکیب و زلف و خال و چشم و ابرو و لب و دهن و چاه زنخدان و بیاض گردن و کمند گیسوان و باریکی میان در این کره ی ارض لنگه و شبیه ندارد...
به مجرد آن که چشم امیرارسلان بر جمال این پرده افتاد، دل و جان و عقل و خرد و هوش و حواسش تاراج شد!
امیرارسلان، پرداخته نقیب الممالک، انتشارات الست فردا، چاپ اول:۱۳۷۸
روایت دیگری از این کتاب
امیرارسلان نامدار، نقیب الممالک، ویرایش و پژوهش منوچهر کریم زاده، انتشارات طرح نو، چاپ اول: ۱۳۷۹
نظر کاربران
من ساليان سال بود كه خيلي دلم ميخواست قصه أمير إرسلان را بدانم و قصه جالب و شيريني است
لطفا اگه ادرسی یا چیزی از کتاب داستان شیرزاد شکاری دارین بذارین
خییییلی عالی بوود جوووووون
ی انیمه هم درباره ارسلان ساختن به اسم ارسلان سنکی یا فارسیش میشه افسانه ارسلان که داستانش فرق داره!!
اما انیمه قشنگیه
این داستان هم جالب بود ممنون
جالب بود قصد دارم انیمه اش رو ببینم مرسی
من بار ها داستان أمير ارسلان را خوانده ام و هيچ وقت از خواندنش خسته نشدم تشكر بسيار زياد شما
اسلام علیکم. چی گونه داستان "امیر ارسلان رومی" را به نمدی الکترونی دسترس نمایم؟
خوشحالم از اینکه هنوز دوستداران فرهنگ و ادبیات پارسی این چنین طالب داستانهای اصیل ایران زمین هستند و درود به همه بانیان توسعه و نشر این دست آثار فاخر
سلام خیلی وقت بود که میخواستم این قصه بشنوم فکر میکردم بدرد نخور باشد ولی الان میخوام برم کتابش بگیرم
باتشکر فراوان
داستان خيلي قشنگيه
هم خوندمش
و هم قصه ش رو از راديو سي سال پيش گوش كردم
در مورد آلاخون والاخون شدن کسیکه این داستان رو تا انتها بخونه با طعنه مطلب نوشته اید! اما باید حضورتون عرض کنم که بنده با چشم خودم شاهد این موضوع بودم و برای خودم هم این موضوع اتفاق افتاده! قطعاً شما دچار تردید میشید ازین موضوع و شاید به سخره بگیرید این حرف رو،اما بنده ۲۵ سال پیش یکی از قدیمیترین جلدهای این کتاب رو در اختیار داشتم،قبل از هر چیزی لازم به ذکر که بنده کارشناس نرم افزار هستم و اصولاً با منطق و اصول منطقی سر و کار دارم،پس اساساً باید از خرافه به دور باشم،کما اینکه هستم،اما. در کمال تعجب وقتیکه دیدم برادرم بعد از خواندن این کتاب بیمار شد تشویق به خواندنش شدم تا ثابت کنم که بیماری برادرم ارتباطی با این کتاب نداره،اما با خواندن این کتاب نتنها نتونستم چیزی رو ثابت کنم بلکه خودم نیز دچار بیماری روحی شدیدی شدم!!! البته بی انصافیه اگر به جذابیت این داستان در عین سادگی ادبیات داستان سرا و دوری از واژه های عجیب اعتراف نکنیم، از همه مهمتر این اتفاقات زمانی برای من و برادرم افتاد که نه اینترنتی موجود بود که بخواهیم از قبل به تاثیر این داستان پی برده باشیم و نه شخص یا اشخاصی این موضوع رو به ما گفته بودند،بلکه در کمال تعجب با چشم می دیدم که این کتاب در یک محله چرخید و دست به دست شد و هر جا که رفت تاثیرش رو گذاشت،تا جایی که مجبور شدند این کتاب رو معدوم کنند!در هر حال میدونم که عجیب بودن حرفام موضوع رو غیر قابل باور میکنه، لزا اصراری به تأیید و باور حرفام ندارم و قضاوت رو به خودتون میسپارم،
پاسخ ها
اول این رو خدمت دوستان بگم که این کتاب یکی از بهترین کتابهای عمر من بوده و هست و هنوز هم فضاسازی و روال داستانی اون رو بعد از گذشت حدود 40 سال خیلی بالاتر از هزاران فیلم و روایت و داستان و ناول هایی میدونم که خوندم یا دیدم.
من هم مثل شما کارم نرم افزاره و به خرافات هییییچ اعتقادی ندارم و باید بگم حرف شما رو کاملا تایید میکنم و هنوز هم تو فکرش هستم و برام سواله که چرا؟؟!!! من وقتی بچه بودم آرزو داشتم این کتاب رو بخونم و بالاخره نسخه تورکی اون رو که بسیار زیباتر و شیواتر از نسخه فارسی هست خریدم و نشستم خوندم. اواسط کتاب بودم که دایی بزرگوارم خونمون مهمون اومد و وقتی دید من دارم این کتاب رو میخونم به مادرم اعتراض کرد ک چرا گذاشتید بچه این کتاب رو بخونه و بعد از رفتن اون مادرم برگ آخر کتاب رو بدون هیچ توضیحی پاره و قایم کرد.
کمی به پایان داستان مانده دیدم که من داستان رو هم بخونم صفحه آخر رو ندارم و کتاب ناقص خواهد ماند. با هر کلکی که بود در کمد مادر رو باز کردم و اون صفحه رو خوندم و مشغول خوندن بقیه کتاب شدم. حتی بعد از اینکه دوباره به صفحه آخر رسیدم باز هم دزدکی کمد رو باز کردم و اون صفحه رو خوندم.
پدرم فوت کرد، زندگیمون از هم پاشید و سالها آوارگی کشیدیم و هنوز هم که هنوزه واقعا وقتی اون حوادث یادم میفته شوک میشم.
بعد از اتمام کتاب امیرارسلان چند روز بعد کتاب مختارنامه رو خریدم که باز هم دایی جان تشریف آورد و وقتی دید من اون کتاب رو میخونم گفت به به چه کتاب خوبی بده من هم بخونم. و اون کتاب رو برد و هنوز که هنوزه پس نداده و هربار ازش خواستم بهونه ای آورد و در نهایت هم کتمان کرد که همچی کتابی از من گرفته و الان هم که خودش به دنیا باقی نیست و کتاب معلوم نشد چی شد بالاخره!
سالها گذشت و من نمیدونستم که چرا داییم با خوندن امیرارسلان مخالف بود و چرا کتاب مختارنامه من رو پس نداد. یکبار تو تاکسی نشسته بودم راننده تاکسی درباره خرافات صحبت میکرد. برگشت گفت قدیم مردم عوام عجب خرافاتی داشتند! میگفتن هرکی امیرارسلان بخونه خونش خراب میشه و هرکی مختارنامه بخونه آخر عمر به گدایی میفته!
و اینجا بود که بدون اینکه چیزی به راننده بگم پشتم تیر کشید و لبخندی از تعجب رو لبم نقش بست که چرا داییم اجازه نداد کتاب مختارنامه رو هم بخونم.
سالهای بعد حتی وقتی سریال مختار هم پخش شد نگاه نکردم و نمیکنم.
درباره امیرارسلان هم اینو اضاقه کنم که وقتی قبل انقلاب قرار شده بود که سریالی تلویزیونی از روش بسازن بخاطر مرگ مشکوک افراد دست اندرکار مجموعه ساخت سریال متوقف شده و من مقالش رو دارم.
داستان هیجان انگیز و قشنگی بودازقدیم این داستان امیرارسلان سرزبانها بوده
لطفا اگر کسایی هستند که این کتاب رو مطالعه کردن و بعد از خوندن این کتاب اتفاقات عجیبی براشون در زندگی افتاده برامون بگن
سلام خدمت دوستان من هم همین نظر دارم من بابام با این که کلی کتاب داره باموضو عات مختلف ومن تشویق میکنه که کتاب بخونم اما هروقت کتاب (متن کامل کلیات هفت جلدی امیرارسلان رومی)رومیخوام بخونم کلی باهام دعوا ومرافه میکنه که این کتاب نخون.نمیدونم دلیلش چیه.بابام اولبش وضعش توپ بود پمپ بنزین داشت .ماشین آخرین مدل .اما یهو همه چی عوض شد.به گمونم برمیگرده به جریان کتاب.
عالی ترین کتاب حیجان انگیز ترین کتاب عاشقترین کتاب در جهان من این کتاب داشتم نمیدونم چجوری به دستم رسید اما با خواندنش پدر درامدبیمار روانی شدم که تاحدی همه را فرخ لقامیدیدم
سلام دوستان در مورد این کتاب بگم که در این کتاب طلسهایی نهفته که برای افرادی همچون ما که علمی از طلسم نداریم درک وفهم و پیداکردنش سخته در دوران نوجوانی بنده پدر مرحومم اجازه خواندن این کتاب رو ندادن ولی در دوران متاهلی کار احمقانه کردم و کتاب رو خوندم ومکافات بسیار کشیدم وبس ..........
سلام دوستان من تازه از وجود همچین کتابی مطلع شدم وکنجکاو شدم بخونمش واقعا به نظر شما بخرم وبخونمش یا خیر؟؟؟؟تو دوراهی موندم
ممنون جالب و جذاب بود
عجب داستان قشنگی ، خرافات یعنی چیزی که منطق و استدلال درست و عقل سالم پشتش نیست. همه در در طول زندگی شون دچار مشکلات و اتفاقاتی ناگواری میشن! میتونید به ستارهای ربطتش بدید یا جغد یا کتاب ولی واقعیت ربطی نداره اینهمه ادم تو دنیا درگیر مشکلات مختلفن عرب ها مشکل ندارن ؟ افغانی ها ؟ روس ها ؟ دیگه خرافه گرایی واقعا عجیبه تو این دوره !!!