۱۷۰۳۱۹
۵ نظر
۵۰۹۲
۵ نظر
۵۰۹۲
پ

نوستالژی بازی با آقای حکایتی

زیر گنبد کبود- رو به روی بچه ها- قصه گو نشسته بود- قصه گو قصه می گفت- از کتاب قصه ها- قصه های آشنا- قصه باغ بزرگ- قصه گل قشنگ- قصه شیر و پلنگ- قصه موش زرنگ- آقای حکایتی اسم قصه گوی ماست- زیر گنبود کبود شهر خوب قصه هاست...

نوستالژی بازی با آقای حکایتی
مجله خانواده سبز: زیر گنبد کبود- رو به روی بچه ها- قصه گو نشسته بود- قصه گو قصه می گفت- از کتاب قصه ها- قصه های آشنا- قصه باغ بزرگ- قصه گل قشنگ- قصه شیر و پلنگ- قصه موش زرنگ- آقای حکایتی اسم قصه گوی ماست- زیر گنبود کبود شهر خوب قصه هاست...

• با آقای حکایتی در 64 سالگی: کودک درونم هنوز بزرگ نشده!!!

نوستالژی بازی با آقای حکایتی

مگر می شود دهه شصتی باشی و برنامه «زیر گنبد کبود» را به خاطر نداشته باشی و از یادآوری قصه های شیرینی که آقای حکایتی تعریف می کرد، لذت نبرده باشی، آقای حکایتی، همان مردی که با آرامش طمانینه، رو به روی دوربین می ایستاد و قصه تعریف می کرد. وقتی او در قاب دوربین حاضر می شد همه بچه ها حس می کردند، پدری مهربان، اما جدی در حال تعریف کردن حکایتی است. به همین خاطر همه با ششدانگ حواس شان پای قصه گویی او می نشستند. جذابی قصه گویی او برای بسیاری از ما، به حدی است که پس از گذشت بیست سال، هنوز یاد او را فراموش نکردیم، به بهانه مرور خاطرات آن دوران به سراغ «بهرام شاه محمدلو» رفتیم و از او در مورد حکایت آقای حکایتی پرسیدیدم و خاطره بازی کردیم... با ما همراه شوید.

ایده شکل گیری «زیر گنبد کبود»

ایده شکل گیری این برنامه با من بود، در آن مقطع، دوست داشتم برنامه قصه محوری را بسازم که قصه ای جذاب و پندآموز از طرف «آقای حکایتی» مطرح شود و با کمک بازیگران، این مسئله برای بچه ها به نمایش در آید.

حکایت آقای حکایتی شدن

وقتی استارت کار اولیه را زدیم و تمام عوامل، جلو و پشت دوربین را انتخاب کردیم، با یک مشکل بزرگ مواجه شدیم و آن پیداکردن آقای حکایتی بود. در طول مدتی که درگیر پیش تولید بودیم، افراد زیادی برای این نقش به ذهن مان رسید و حتی از آنها تست گرفتیم، اما هیچ کدام از این افراد نتوانستند نظر ما را تامین کنند. وقتی به خودمان آمدیم، دیدم برای پیدا کردن حکایتی وقت زیادی را صرف کردیم و اگر کار به همین منوال ادامه پیدا کند گروه به لحاظ مالی و زمانی دچار خسارت می شود در همان مقطع بود که «ایرج طهماسب» کارگردانی هنری مجموعه را به عهده داشت، به من پیشنهاد داد که خود نقش آقای حکایتی را بازی کنم.

ابتدا از این کار امتناع کردم، اما اصرار اطرافیان باعث شد این کار را بپذیرم. برای پذیریش این نقش، من از قبل هیچ تمرینی را پشت سر نگذاشته بودم و حتی داستان ها را از حفظ نبودم، به همین خاطر در اولین قدم از گروه خواستم که داستان هایی را که قرار است من بخوانم را روی کتاب بزرگی بنویسند تا راحت تر بتوانم آن را روایت کنم. خوشبختانه با وجود همه شک و تردیدهایی که داشتم وقتی قسمت اول کار ضبط شد، از نتیجه آن راضی بودم، چرا که آقای حکایتی به آن تصویر ذهنی مان نزدیک شده بود.

نوستالژی بازی با آقای حکایتی

چرا دکور برنامه سریع تغییر می کرد

از همان ابتدا که ایده شکل گیری «زیر گنبد کبود» مطرح شد، در ذهنم بود که بعد از این که آقای حکایتی قصه ای را می گوید، بعد با یک ریتم تند دکور صحنه متناسب با داستان تغییر کند، این تغییر ناگهانی دکور کاملا حساب شده بود، چرا که به این باور بودیم، این شیوه تغییر سریع دکور، بر رفتار بچه ها به خصوص برای تمیز کردن محیط اطراف شان اثرگذار. بسیار از بچه ها در آن مقطع می گفتند پیش از شروع برنامه با همین الگو اتاق شان را تمیز می کردند.

چرا موسیقی این برنامه ماندگار شد

ما روی تک تک اتفاقاتی که در این برنامه رخ می داد، برنامه ریزی کرده بودیم، حتی روی مسائلی نظیر تیتراژ ابتدایی و انتهای «زیر گنبد کبود» هم کار کردیم و در نهایت همین موضوع هم باعث شد که موسیقی این اثر که ساخته «بهرام دهقانیار» است، بعد از گذشت سالها همچنان در ذهن مخاطبان ماند.

آقای حکایتی، پدر بچه ها بود

آقای حکایتی به دلیل نوع رفتار و شخصیت پردازی که داشت به دل بسیاری از بچه ها نشسته بود و آنها با او ارتباط برقرار کردند، در آن مقطع بچه های زیادی را می دیدم که به دلایل مختلف از جمله جنگ، پدری های شان را از دست داده بودند، آنها وقتی من را می دیدند به من می گفتند آقای حکایتی برای ما مثل پدر است و ما از صحبت های او پند و اندرز می گیریم. شنیدن این حرف ها در آن مقطع مسئولیت من را بیشتر می کرد.

نوستالژی بازی با آقای حکایتی

کودک درونم هنوز بزرگ نشده !

با این که به تازگی شمع تولد شصت و چهار سالگی ام را فوت کردم، اما راستش را بخواهید هنوز در این سن و سال، نه تنها احساس پیری نمی کنم، بلکه فکر می کنم هنوز بزرگ نشده ام، شاید بخشی از این موضوع به این خاطر است که کودک درون من، هنوز قبراق و سرحال و مشغول بازیگری هست، تا زمانی که او دنبال شیطنت و رویابافی های خودش است،حال من هم خوب هست و احساس سرزندگی می کنم.

دنبال نقش نمی دوم

متاسفانه این روزها، مناسبات، در عرصه بازیگری تغییر کرده و شما برای این که بتوانید پررنگ شوید، احتیاج به شرایط خاص خودتان را دارید که یکی از این شرایط، زنگ زدن مدام به تهیه کننده و کارگردان هاست. اما راستش را بخواهید، من اهل چنین کارهایی برای نقش بازی کردن نیستم... این را با قاطعیت می گویم، تا به حال برای گرفتن نقش به کسی زنگ نزدم یا به یک دفتر سینمایی مراجعه نکردم. نمی خواهم بگویم این کار اشتباهی است، بلکه این نظر و دیدگاه شخصی من است.

سری جدید «زیر گنبد کبود»

برای ساخت سری جدید برنامه «زیر گنبد کبود» برنامه ریزی های مفصلی را انجام دادم. چرا که قصه خوانی برای نسل جدید همیشه جزو دغدغه های من بوده و هست، اماخب متاسفانه این کار در لحظه آخر به دلیل عدم بودجه به سرانجام نرسید.

دهه شصتی ها من هیجان زده می شوند

نکته جالبی که با گذشت سال ها برای من اتفاق افتاده، این است، هنوز هم وقتی به جایی می روم، دهه شصتی ها با وجود این که خودشان الان بزرگ شدند و برخی از آنها فرزند دارند، اما از دیدن من ذوق زده می شوند و با عشق و علاقه خاصی جزییات برنامه «زیر گنبد کبود» را برای من تعریف می کنند.

نگران حال بچه های امروز هستم

این روزها بزرگ ترین نگرانی من، وضعیت بچه های امروز است. فکر می کنم بچه های نسل جدید به شدت غرق در تکنولوژی شدند و این موضوع آنها را از حرکات جسمانی و تحرک دور کرده است. دلم نمی خواهد مدام غر بزنم و از شرایط کنونی ایراد بگیرم، اما فکر می کنم برای این که ما نسل پویاتری داشته باشیم، باید به بچه ها آموزش دهیم در کنار استفاده از تکنولوژی زندگی با واقعیت زندگی هم آشنا شوند... متاسفانه بچه های نسل امروز، در قیاس با بچه های دهه شصت تنهاتر هستند و این موضوع باعث ایجاد نگرانی در من می شود...
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • خردادی

    یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود / توی شهر قصه ها قصه گو نشسته بود ...

  • دوستدار فرشته ها

    یادش بخیر...
    چقد با این برنامه خاطره داریم...
    خدا حفظ کنه ایشون رو...

  • زیبا

    زنده باشند و پاینده

  • امید

    واقعابرای هرانسان افتخاربزرگی که به نیکی ازاون یادکنند. آقای حکایتی چون باداستانهای پندآموز به نسل ما ؛چیزهای خوبی یادمیدادند ؛هنوزهم دریادماباقی موندند.موفق وسربلند باشند.

  • مهران

    خداییش یادش بخیر، هرچند هنوزم که هنوزم صداشون به جای مخمل تو خونه مادر بزرگه تو ذهنم طنین اندازه، کاش می شد رفت به قدیم ساعت پنج بزنی کانال یک آقای حکایتی رو دید و بعد ساعت شش بزنی کانال دو و خونه ی مادر بزرگه رو دید

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج