همایون ارشادی دیگر عاشق ثریا نیست!
آشنایی با عباس کیارستمی، بازی در فیلم «طعم گیلاس» و سرانجام کسب جایزه نخل طلایی که فیلم کسب کرد، موجب شد همایون ارشادی نیز ره صدساله را یک شبه بپیماید! او در جدیدترین تجربه در حال پخش خود، با سیروس مقدم دومین همکاریاش را در سریال «تا ثریا» رقم زد تا با نقش «سرهنگ» کاراکتری متفاوت با هر آنچه تا به حال از او دیدهایم رقم بزند.
آشنایی با عباس کیارستمی، بازی در فیلم «طعم گیلاس» و سرانجام کسب جایزه نخل طلایی که فیلم کسب کرد، موجب شد همایون ارشادی نیز ره صدساله را یک شبه بپیماید!
بازیگر فیلمهای «درخت گلابی»، «زمان معکوس»، «آل»، «رویای خیس»، «سیمای زنی در دور دست» و... که در کارنامه بازیگریاش دو حضور بینالمللی را نیز با فیلمهای «بادبادکباز» (مارک فورستر) و «آگورا» (الخاندرو آمنابار) تجربه کرده است، در سالهای اخیر برای تجربه ژانرهای جدید در بازیگری، انتخابهای متفاوتی داشته است.
او در جدیدترین تجربه در حال پخش خود، با سیروس مقدم دومین همکاریاش را در سریال «تا ثریا» رقم زد تا با نقش «سرهنگ» کاراکتری متفاوت با هر آنچه تا به حال از او دیدهایم رقم بزند. با او گفتوگویی کردهایم که در ادامه میخوانید.
گرچه سابقه حضور شما در تلویزیون برمیگردد به سالها پیش، اما اصولاً همایون ارشادی را به عنوان بازیگر تلویزیونی نمیشناسند؛ با این وجود سریال «تا ثریا» فرصتی بود که شما بیش از پیش در مدیوم تلویزیون دیده شوید.
میدانید که من پس از سه فیلم سینمایی با سریال «همشاگردیها» وارد تلویزیون شدم. آن کار را مرحوم احمد نجیبی کارگردانی میکرد. یادم میآید آن زمان برخی به من خرده میگرفتند که چرا از عالم سینما به تلویزیون آمدهام، چون ممکن است در این شرایط پیشنهادهای سینماییام کاهش پیدا کند! این در حالی بود که طرز فکر من چیز دیگری بود.
شما پیش از این با سیروس مقدم سابقه همکاری تلویزیونی داشتهاید.
سریال نه، ولی پیش از این ما در یک تلهفیلم هم با یکدیگر همکاری داشتیم. غیر از سریال «تا ثریا» من با آقای سامان مقدم «شمسالعماره» را هم کار کرده بودم، اما پس از تلهفیلم آقای عباس احمدیمطلق که یکسال و نیم پیش بود، من دیگر تلویزیون کار نکرده بودم تا اینکه از دفتر آقای مقدم تماس گرفتند. به دفتر ایشان آمدم و صحبتهای ابتدایی اتفاق افتاد.
به هر حال آقای مقدم یکی از بهترینهای تلویزیون هستند. او کارگردانی است که مدیوم تلویزیون و مخاطبش را خوب میشناسد و در اغلب آثارش شاهد این بودیم که با درصد بالایی از نظر موافق بینندگان مواجه شده است. خوشبختانه کارهای ایشان همیشه پر طرفدار بوده و مطمئن بودم که از این کار هم یک اتفاق خوب رخ خواهد داد. ایشان خلاصهای از نقش و داستان سریال را برای من تعریف کردند و خیلی زود توافق نهایی اتفاق افتاد. البته میدانم که انتخاب اول نبودهام، اما اگر امروز آقای مقدم از کار من راضی بوده باشند، میتوانم برای کارهای بعدیشان انتخاب اول هم باشم.
برویم سراغ سرهنگ قصه «تا ثریا» که شما برای ایفای آن به سمت یک جنس بازی جدا از آن چه تا به حال در سینما ارائه کردید، رفتید.
همینطور است؛ سرهنگ یک کاراکتر به خصوصی از آب درآمده که شاید تا به حال شبیه به آن را در کارنامهام نداشتهام. در مورد اینکه آقای مقدم بر چه مبنایی مرا انتخاب کردهاند و از من چه شناختی داشتند، یک بحث است و اینکه من بر چه مبنا و اساسی این کاراکتر را خلق کردم، برمیگردد به جلسات دورخوانی ما پیش از آغاز تصویربرداری.
در این جلسات بخش عمدهای از روابط میان شخصیتها قوام پیدا کرد، من سرهنگ را شناختم و روابط او را با دیگر کاراکترها درک کردم. حتی تن صدای او را هم پیدا کردم، چون اینجا روخوانی ما به آن صورت نبود که فقط از رو بخوانیم. شکل دورخوانی ما طوری بود که گویا دوربین هم در آنجا حاضر است و ما مشغول بازی هستیم و دورخوانی صرف نداشتیم.
نکته دیگر در مورد کار ما، بازی بازیگران بود. وقتی بازیگران، مقابل تو جلوی دوربین زندگی میکنند، تو هم مجبور به زندگی هستی. در واقع یک انرژی بین ما به وجود آمد که در نمایش شخصیت سرهنگ بسیار مؤثر بود. وقتی میبینی بازیگر مقابلت برای ادای دیالوگ زور نمیزند، شما هم در نتیجه با او یکی میشوی!
فکر میکنم سرهنگ را همانطور که در سناریو بود، توانستم پیدا کنم و به کمک آقای مقدم، دوستان دیگر حتی دورخوانیها و دستیار کارگردان(برزو نیکنژاد) با این شکل و شمایل که دیدید، آن را ارائه کنم. ما در این سریال واقعاً همه مثل اعضای یک خانواده بودیم و به جای کار در کنار هم زندگی میکردیم. این مسئله در شکلگیری روابط میان شخصیتها هم بسیار مؤثر بود.
سرهنگ عاشق در سریال«تا ثریا» پس از اتفاق رخ داده (ورشکستگی آقا رضا) در مقابل ثریا میایستد و او را تهدید میکند به ... این رفتار برای شما به عنوان بازیگر این نقش چقدر منطقی و قابل توجیه بود؟
من به این مسئله با این تعریف نگاه نمیکنم. اصولاً همه جا دیدهام که در مورد سرهنگ نوشته شده عشق پیری! اصلاً فکر نمیکنم این مسئله یک اتفاق عاشقانه بوده باشد. گرچه این برداشت من است! یکی از حالات کما شاید این است که در آن حال و احوال میشنوید و میفهمید.
وقتی ثریا خانم هر روز بالای سر سرهنگ آمده و برایش درد دل میکرده، پس در زمان به هوش آمدن اولین چیزی که به یادش میآید ثریاست. من این مسئله و نوع رابطه را عشق نمیبینم، بلکه آن را یک احتیاج میدانم. احتیاج به یک همدم در این سن وسال به شدت لازم است.
هم برای ثریا و هم سرهنگ. به همین دلیل میبینیم آن دو به پارک میروند و قدم میزنند. در واقع هر دو به یک همدل نیازمند هستند و ممکن است دریک زمان طولانی این رابطه به عشق هم تبدیل شود، امّا الان این رابطه، نمیتواند عاشقانه باشد. امّا مسئلهای که اینجا وجود دارد، این است که من میگویم خدا نکند انسان بین دوراهی فرزند و آنکه دوستش دارد قرار بگیرد.
حس این شرایط برای من در مقام بازیگر هم سخت بود. سرهنگ یک پسر دارد و نمیتواند از او بگذرد. از سوی دیگر، ثریا را هم دوست دارد و نمیخواهد او را رها کند. از سویی میبینیم که او ثریا را فقط تهدید میکند و اصلاً کاری علیه او انجام نمیدهد همه چیز در حد تهدید است. نمیگویم که حق با ثریا نیست، ولی در این شرایط هر کس باشد، پشت سر پسرش در میآید. همین چند روز پیش سر کاری بودیم؛ یک نفر آمد و بیدلیل گفت من تو را دوست ندارم! گفتم چرا؟ گفت تو ثریا را اذیت میکنی!
یک زمان حاصل کار شما تنها از سوی مخاطب خاص مورد نقد و بررسی قرار میگرفت و حالا در معرض قضاوت عموم مردم هستید!
- من مدتهاست که از آن ژانر مخاطب خاص خارج شدهام و هرکاری را انجام میدهم! شاید این مسئله به آن دلیل است که به خودم ثابت کنم میتوانم بهعنوان بازیگر در هر نقش و ژانری بازی کنم و خودم را محک بزنم. من در نقش رئیس باند قاچاق بازی کردهام و آدم هم کشتهام!
در نقش یک شخصیت دهاتی هم بازی کردهام و ... من همیشه در نقشهای جدی و فرهیخته و دکتر و مهندس دیده شدهام، امّا الان تصمیم گرفتهام خودم بهعنوان یک بازیگر در نقشهای مختلف خودم را محک بزنم! من همه جا گفتهام که آقای پرویز پرستویی بهعنوان یک بازیگر در هر نقشی موفق بوده و خوش درخشیده است. من هم دوست دارم کاراکترهای جدیدی را تجربه کنم.
باز نشر: مجله اینترنتی Bartarinha.ir
ارسال نظر