دوئل کاغذی
وقتی نویسندگان یکدیگر را تخریب می کنند...
از نمایشنامه های شکسپیر گرفته تا رمان های همینگوی، از «دنیای قشنگ نو» گرفته تا «غرور و تعصب»؛ در طول تاریخ خیلی از معروف ترین کتاب ها و معروف ترین نویسندگان، مورد بیشترین انتقادات قرار گرفته اند؛ آن هم توسط نویسندگان شاخص دیگر.
همشهری دانستنیها - مریم رویین تن: از نمایشنامه های شکسپیر گرفته تا رمان های همینگوی، از «دنیای قشنگ نو» گرفته تا «غرور و تعصب»؛ در طول تاریخ خیلی از معروف ترین کتاب ها و معروف ترین نویسندگان، مورد بیشترین انتقادات قرار گرفته اند؛ آن هم توسط نویسندگان شاخص دیگر. 8 نمونه جالب تر و معروف تر آنها را برایتان مرور کرده ایم.
1- تی. اس. الیوت و آلدوس هاکسلی
برخی از محققان معتقدند که تی. اس. الیوت و آلدوس هاکسلی همدیگر را تا حد قابل توجهی تحسین و تایید می کردند. هر دو از اعضای حلقه ادبی - اجتماعی «بلومز بری لیدی مورال» بودند و هر یک اثر و کار دیگری را هم خوانده بود.
اثر معروف هاکسلی «دنیای قشنگ تو» و کتاب معروف تی. اس. الیوت «مردان توخالی» ایده های مشترک زیادی دارند؛ با اینحال الیوت یک بار درباره هاکسلی می نویسد: «هاکسلی از آن دسته نویسندگانی است که تا ۳۰ رمان بد ننویسد، نمی تواند یک کار و اثر خوب بیرون بدهد! اما او یک استعداد ذاتی - نپرورانده البته - در نوشتن دارد که متاسفانه همان را هم در جذب سریع تمام عناصر غیرضروری داستان به کار گرفته است.»
«اچ. جی. ولز» هم از دیگر نویسندگانی است که نسبت به نگاه تیره هاکسلی در رابطه با «آینده» منتقد است. او در جایی می گوید: «هاکسلی حق ندارد به آینده ای که هنوز نیامده است با این نگاه تیره در کتاب هایش خیانت کند.»
2- ویرجینیا وولف و جیمز جویس
در نامه ای که ویرجینیا وولف در سال 1922 به تی. اس. الیوت نوشت، نظر او را در مورد داستان تازه به چاپ رسیده «اولیس» جیمز جویس پرسید. در همان سال ویرجینیا نامه ای به خواهرش نوشت و به او گفت که می خواهد نظر خودش را درباره جیمز جویس بدهد تا خواهرش او را بهتر بشناسد.
البته ویرجینیا وولف همیشه مهارت نویسندگی جویس را تحسین می کرد اما پس از خواندن صد صفحه از اولیس، نظرش تغییر کرده بود. او در خاطراتش نوشت:
«یک کتاب غیر ادبی، خودمحورانه خشک و تهوع آور!»
البته فقط ویرجینیا وولف نبود که داستان اولیس را نقد کرده بود. «دی. اچ. لارنس» هم گرچه این رمان را نمونه خوب رمان مدرن معرفی کرده بود اما گفته بود هیچ وقت نتوانسته رمان را تمام کند.
3- مارتین امیس و میشل سروانتس
مارتین امیس رمان نویس انگلیسی که با دو اثر «پول» و «زمین های لندن» شهرت یافت، شاهکار سر وانتس یعنی «دن کیشوت» را اینگونه توصیف می کند: «خواندندن کیشوت مثل مواجهه و ملاقات با یک خویشاوند دور و بی ربط است با تمام اشتباهات و عادات کثیف اش» اما به هر حال دن کیشوت بعد از انتشارش با نگاه های متفاوتی مواجه شد. بسیاری آن را نخستین رمان مدرن می دانند در حالی که عده ای دیگر انتقادهای تندی به آن دارند.
«هارولد بلوم» منتقد ادبی و استاد علوم انسانی در دانشگاه یل آمریکا می گوید: «سر وانتس و شکسپیر که تقریبا همزمان با هم از دنیا رفتند از نویسندگان مهم غرب هستند، حداقل پس از «دانته»؛ و هیچ نویسنده ای تا به حال نتوانسته است به پای آنها برسد، نه تولستوی، نه گوته، نه دیکنز و نه پروست و جویس.»
۴- شارلوت برونته و جین آستین
جین آستین گرچه به عنوان نویسنده ای که از شخصیت های داستانی شسته رفته و منزه استفاده می کرد، در بین بسیاری شناخته شده بود اما گاهی همین شخصیت های داستانی اش، نویسندگان دیگر را بسیار عصبانی می کرد.
شارلوت برونته به عنوان نویسنده زن هم عصر او که به عنصر «احساس» بیش از تجربه گرایی خشک و منطقی جین آستین اهمیت می داد، پس از خواندن «غرور و تعصب» چنین می نویسد:
«جین خوانندگان خود را می رنجاند، بدون اینکه پای احساس و شور را وسط بکشد. احساسات انگار برای او معنایی ندارند. هر کسی که خوب و زیبا به نظر می رسد، درست و به جا حرف می زند، منعطف و سر به زیر است، برای آستین جذاب است اما هر جا که ضرب آهنگ اتفاقات تند یا حتی گاهی نامعلوم می شود یا جایی خونی می ریزد و بحث از نامعلومی سرنوشت و مرگ به میان می آید، او هیچ سررشته ای از آن ندارد.»
بعدها که دوستی این نقد تند شارلوت را بسیار ملودرام خوانده بود، او در جواب گفته بود که هیچگاه نمی تواند خود را محبوس دنیای تر و تمیز و فضاهای بی هیجان داستان های آستین تصور کند!
5- مارک تواین و جین آستین
خیلی ها مارک تواین (نویسنده ماجراهای هاکلبری فین) را جزو سرشناس ترین نویسندگان آمریکایی می دانند. مارک تواین هم نظرات و احساسات تندی نسبت به رمان نویس های انگلیسی داشته است. در یک مقاله انتقادی مارک درباره آثار جین آستین می نویسد: «جین مرا نسبت به همه شخصیت های داستانش متنفر می کند. آیا واقعا همین قصد را دارد. البته قابل قبول نیست.
یعنی واقعا قصد او این است که خواننده را تا اواسط داستان از شخصیت هایش متنفر و از باقی داستان ناگهان به آنها علاقمند کند! خب البته واقعا این یک هنر است اما من هر وقت که غرور و تعصب را می خوانم دوست دارم محکم بکوبم توی مغزش؛ آن هم با استخوان های جمجمه خودش.»
6- ویلیام فاکنر و ارنست همینگوی
بعضی از نویسندگان مثل هاکسلی و ولز بیشتر بر سر مسائل فلسفی با هم مجادله و بحث داشتند اما اختلاف فاکنر و همینگوی بسیار واضح تر و مشخص تر بود. فاکنر روش همینگوی را نمی پسندید. فاکنر درباره سبک ساده نویسی همینگوی می گوید: «او هرگز از واژه ای استفاده نمی کند که خواننده را مجبور به استفاده از لغت نامه کند!»
نوشته های فاکنر از لحاظ سبک و سیاق بسیار پیچیده تر از نوشته های همینگوی است، به همین خاطر خیلی عجیب نیست اگر در نوشته های فاکنر با جمله های بسیار طولانی در یک صفحه مواجه شویم و این جملات سنگین و طولانی، اتفاقی در نوشته های او ظاهر نشده بلکه بخشی از فلسفه نگارش او هستند.
در یک مصاحبه، فاکنر گفته بود که «می خواهم تمام تاریخ موجود در قلب بشریت را روی یک سر سوزن قرار بدهم. برای همین استفاده از جمله های بلند کمک می کند تا گذشته و تا حدی آینده شخصیت های داستان ها بهتر و سریع تر انعکاس داده شود؛ کاری که خود من سعی کرده ام در داستان هایم انجام بدهم.»
البته ناگفته نماند که بعضی از واژگان به کار رفته در داستان های فاکنر حتی در منابع جامع ادبی هم یافت نمی شدند، چه برسد به لغت نامه!
7- ارنست همینگوی و ویلیام فاکنر
همینگوی در پاسخ به اتهام فاکنر در رابطه با بی نیازی از لغت نامه می نویسد:
«فاکنر بیچاره! او واقعا فکر می کند احساسات عمیق از درون واژه های ثقیل و بزرگ در می آیند؟»
همینگوی بر این باور بود که نوشته باید آنقدر واضح و سر راست باشد که خواننده برای درک آن نیازی به مراجعه به کتاب های مرجع دیگر نداشته باشد. به نظر او بهترین نویسندگان کسانی هستند که نیازی به مشورت با لغت نامه ها ندارند.
اگر شما می خواهید تا از سبک همینگوی پیروی کنید، کافی است تا تمامی جملات به ظاهر بلند و سخت را آسان کنید و برخی از قیدها را حذف کنید اما اگر به شیوه نگارش فاکنر علاقمند هستید باید بنشینید با یک لغت نامه «آکسفورد» کنار دست تان و شروع به خواندن لغت نامه کنید و به صورت تصادفی کلمات آن را کنار هم بچینید تا جمله بسازید!
8- انتقاد جورج برنارد شاو از شکسپیر
جورج برنارد شاو تنها نویسنده ای است که دو جایزه نوبل ادبیات و آکادمی اوارد را به خاطر کارهای ارزنده ای که در حوزه ادبیات انجام داده، دریافت کرده است؛ شاید به همین خاطر است که برای خود این حق را قائل شده تا درباره برخی از نمایشنامه های شکسپیر نظرات تند و کوبنده ای بگوید: «بدون در نظر گرفتن هومر به عنوان تنها استثنا، از هیچ نویسنده برجسته دیگری حتی سر والتر اسکات به اندازه شکسپیر متنفر نبوده ام. شدت این بی علاقگی گاهی آنقدر در من قوی می شود که برای آرامش پیدا کردن به خودم اجازه می دهم به راحتی سنگ های انتقاد را به سمت او نشانه بروم.»
شاو تنها نویسنده معروفی نبود که شکسپیر را مورد انتقاد قرار داد. ولتر هم او را یک «وحشی مست» خطاب می کند که تنها برای مخاطبان انگلیسی و کانادایی جذابیت داشته است.
نظر کاربران
جالب بود. باز هم ازین مطالب بذارین
مرسی و تشکر