یک مرد با لهجه فرانسوی، ۸۵میلیون ایرانی را عاشق کرد
ترانه شهیار، ترانه تجربه، تأمل و تخیل است. ترانه مدرن است. در ترانه اوست که «انسان نو» خود را در برابر جهان، تنها و متفرد مییابد.
روزنامه هم میهن: ترانه شهیار، ترانه تجربه، تأمل و تخیل است. ترانه مدرن است. در ترانه اوست که «انسان نو» خود را در برابر جهان، تنها و متفرد مییابد و در تأمل تخیلگونه بر تجربه زیسته تنهایی خویش، به فهم «دیگری» و امکان جهانی جدید میرسد. اوست که به ما میآموزد آموزگار سبز و سیاه و آفتابی قرن، مارتین لوترکینگ، حق سخن را ادا کرده بود وقتی میگفت: «من رویایی دارم». رویای شهیار جهانی است گشوده به ساز و آواز، آمیخته به «آبی دریا» و «شوق تماشا» و در طلب زندگی و آزادی؛ دنیایی که در آن خبری از «قدغن»ها و «اجازه»های انسانسوز نیست.
با او به «سفرهای درازی» رفتهایم؛ «سفره شام پر از نان غزل» و البته به بهترین جای ترانه رسیدهایم؛ آرتیستی تمامعیار و «اهل بیمرزترین دریا»ها که بیش از نیمقرن بیدریغ جان جهان جهانی خویش را با ما ایرانیان قسمت کرده است. چشمان بینا و گوشهای شنوای او را قلبی سخاوتمند راهبری میکند و ثمره این خمیره کوک کوکشده اینهمه شعر، ترانه و موسیقی که با هرکدامشان خاطره داریم؛ عاشق شدهایم، حسرت خوردهایم، جنگیدهایم، غمخواری کردهایم و مهمتر از همه تجربه، تأمل و تخیل دشت کردهایم.
ترانه شهیار، ترانه تجربه، تأمل و تخیل است. ترانه مدرن است. در ترانه اوست که «انسان نو» خود را در برابر جهان، تنها و متفرد مییابد و در تأمل تخیلگونه بر تجربه زیسته تنهایی خویش، به فهم «دیگری» و امکان جهانی جدید میرسد. اوست که به ما میآموزد آموزگار سبز و سیاه و آفتابی قرن، مارتین لوترکینگ، حق سخن را ادا کرده بود وقتی میگفت: «من رویایی دارم». رویای شهیار جهانی است گشوده به ساز و آواز، آمیخته به «آبی دریا» و «شوق تماشا» و در طلب زندگی و آزادی؛ دنیایی که در آن خبری از «قدغن»ها و «اجازه»های انسانسوز نیست.
شهیار «منترین من ایرانی» اعصار است. اوست که «بیپرده» به تماشای جهان نشست و فروتنانه نوشت: «به کسی برنخوره، برنخوره/ من یکی پیش خودم میمونم/ در شب بیکسی و بیحرفی/ برای دل خودم میخونم/ خواب بودم، بیدار شدم/ آشتی کردم، با خودم» و از پس این صلح راستین با درون، به چنان کفایت نفسی رسید که بسراید: «به کسی چه، این صدا، این حنجره مال منه/ کی مثل من لحظههاشو زیر آواز میزنه/ کی به جز من میتونه خاطرههاشو بشمره/ جز خود من، کی به فکر موندن و سر رفتنه».
بااینهمه «من» او ذوق «ما»شدن دارد: «تمام ناتمام من با تو تمام میشود». ترانه او، ترانه «ما شدن» است، ترانه «پسفردا»ست: «فردا دوباره از شما سبزم/ از نو پر از حرفهای دلکوبم/ کشف عجیب دستهاتون از نو/ فردا دوباره بیخودی خوبم» و رویای جهان زیبای او چنین شمایلی دارد: «شاید جهانی تازه در راهه/ یا آخر انسان خودخواهه/ شاید که ما انسان نو باشیم/ که زرد و سرخ، سپید و سیاهه».
زن و زنانگی در ترانه شهیار قنبری
خورشید خانم رهاتر از من و شماست
احسان رعیت، منتقد ترانه: «زن» عنصری جدانشدنی از ترانههای شهیار قنبری است. او حتی در ترانههای غیرزنانهاش، نیمنگاهی به زنان و خواستههایشان دارد، گویی ذهن شاعر پیوسته درگیر زنان و دغدغههای آنان است. آنجا که در ترانه «نون و پنیر و سبزی» یک دختر بچه (گیسگلابتون) را وارد ترانه میکند: «کنار شهر آینه جنگل سبز شیشه بود/ برای گیسگلابتون اون روز مثل همیشه بود». جایی دیگر هم در ترانه «برمیگردم»، عطر خواهرش را دلیل بازگشت میداند: «بر میگردم خواهرم را ببویم». اما برای بررسی دقیقتر نگاه شهیار به زنان باید سراغ ترانههای زنانه او رفت؛ ترانههایی مثل «خورشید خانم»، «گستاخی»، «آی مردم مُردم» و حتی ترانههای عاشقانهای که حضور زنان در آنها پررنگتر است.
در میان ترانههای زنانه شهیار قنبری، «گستاخی» با صدای گیتی پاشائی ترانه متفاوتی است. ترانه «گستاخی» که برای تیتراژ فیلم سینماییای به همین نام نوشته شده، زنی را به تصویر میکشد که خود را «کنیز» و مرد محبوبش را «سرور» خطاب میکند! شهیار در کتاب «دریا در من»، در مورد این ترانه مینویسد: «این ترانه را هواداران برابری زن و مرد دوست نمیداشتند. من هم امروز با این ترانه گرفتاری دارم. با این همه از یاد نبرید که «گستاخی» غمنامه مادربزرگ است. قصه سرسپردن و خاموشماندن. قصه زخمهای کهنه زن شرقی.» بهنظر میرسد شهیار با این پانوشت تلاش کرده معنای ترانه را تلطیف کند زیرا خود ترانه نشانی از غمنامه بودن ندارد و صرفاً ترانهای عاشقانه برای تیتراژ یک فیلم است. اما اگر این ترانه را در کنار ترانههای دیگر شهیار بررسی کنیم، منصفانه است که بگوییم او تقریباً در هر ترانهای که به زنان اشاره کرده، دغدغه و نگاهی انسانی به زن دارد. حتی در عاشقانههایش هم میتوان دید که او تلاش دارد نگاهی برابریخواه به رابطه زن و مرد داشته باشد.
البته عشق یکسویه سابقهای دیرین در ادبیات فارسی دارد. عشقی که در آن یا عاشق بهشکلی خفتبار به دنبال معشوق است و هر ذلتی را میپذیرد: «مرا به هیچ بدادی و من هنوز برآنم/ که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم» (سعدی). یا به معشوقِ خودخواه، که عاشق را دوست ندارد، با کلامی طعنهآمیز میتازد: «صبر کردم بر جفای او غلط کردم غلط/ دل نهادم بر وفای او غلط کردم غلط» (وحشی). این نگاه یکسویه حتی امروز هم در ترانه فارسی دیده میشود اما شهیار در اکثر ترانههای عاشقانهاش تلاش کرده ارتباطی مدرنتر را بین زن و مرد به تصویر بکشد. او در ترانه «به من تکیه کن» که در سال ۱۳۵۶ نوشته، میگوید: «به من تکیه کن! تکیه کن! تکیه کن!/ که خاصیت عشق را میشناسم... در آغاز دفترچه مشقهایم/ تو را گرچه «من» بود، «ما» مینویسم...». جدا از این نمونه، بازی با دو ضمیر «من» و «ما» یکی از پرتکرارترین بازیهای کلامی در آثار شهیار قنبری است که نشان میدهد شاعر به چیزی بیشتر از «من» میاندیشد.
او در جایی از ترانهی «بیبی آبی» میسراید: «مرا ببخش اگر تو را به باد سپردم/ اگر تو را به اوج ترانه نبردم/ مرا ببخش اگر رفیق و یار نبودم/ مرا ببخش اگر که ماندگار نبودم». تاریخ سرایش این ترانه در کتاب «دریا در من»، ۱۳۷۲ – ۱۳۶۸ ذکر شده است؛ یعنی بیش از ۳۰ سال پیش، شهیار قنبری نادیده گرفتن زن را محکوم و از او عذرخواهی کرده است: «مرا ببخش بیبی بیمن/ مرا ببخش قندک روشن...».
دغدغههای شهیار در ترانههایی که برای زنان یا از زبان زنان نوشته، دغدغههای انسان امروز است. «خورشید خانم» ترانه دیگری است که سهدهه پیش و در سال ۱۳۷۱ منتشر شده و از دغدغههایی میگوید که فراتر از دهه ۷۰ است؛ دغدغههایی که با گذشت سهدهه از سرایش «خورشید خانم» به دغدغه بخش بزرگی از نسل جدید زنان ایرانی تبدیل شدهاند. گویی شاعر، آیندهای را پیشبینی کرده که در آن، زنان به دنبال آزادیهای مدنی خود هستند: «... باید بدونه عاقبت/ دو بال پرواز میکشیم/ درای این مدرسه رو/ رنگی و دلباز میکشیم/ رو کاغذای بیصدا/ ساز میکشیم، ساز میکشیم...».
در بین ترانههای شهیار قنبری، ترانهی «آی مردم، مُردم» واضحترین غمنامه زن شرقی است. این ترانه که در سال ۱۳۸۴ منتشر شده، داستان زنی کتکخورده است؛ «اهل خودویرانی» که «مثل یک کوه یخ» قطرهقطره در گوشهی «مطبخ» آب میشود. شهیار در این ترانه، با توصیفها و ترکیبسازیهای همیشگیاش، تلاش کرده داستان زن کلاسیک شرقی را بازگو کند اما اوج این ترانه به عقیده من سطری از ترجیعبند آن است: «من به خود نه که به زن بد کردم!» این سطر که ترکیب «اهل خودویرانی» در ابتدای ترانه را کامل میکند، مفهومی است که لااقل در آن سالها در جامعه ایرانی بکر و تازه است: زنان علیه زنان. شاعر در این ترانه، اگرچه در جایجای متن، «مرد نامرد» قصه و فضای مردسالارانه حاکم را به چالش میکشد، اما از وظیفه زنان در قبال یکدیگر نیز غافل نمیشود و اگرچه کوتاه و جزئی اما درست و بهجا به آن اشاره میکند.
با این تفاسیر بهجرأت میتوان گفت در عصری که تعداد ترانهسرایان زن، بسیار کمتر از ترانهسرایان مرد بود (و هنوز هم چنین است)، شهیار قنبری بهعنوان یکی از سردمداران ترانه نوین، توانسته است با نگاهی منصفانه و واقعبینانه، دغدغههای زنان را نیز در ترانههای خود منعکس کند.
شهیار و خاستگاه ترانه نوین
فکر نوکردن شب باش و سپیده
حمید ناصحی، منتقد ترانه: ترانه فارسی برای رسیدن به نقطه عطفی بهنام «ترانه نوین» مسیر پرفرازونشیبی را برای تکوین و تکامل طی کرده است. ترانههای محلی، لالاییها، تصنیفهای درباری، ترانکهای کوچهبازار، تختحوضیها، پیشپردهخوانیها و ترانههای فیلمفارسی در کنار ترانههای اعتراضی و اجتماعی مشروطه، تصنیفهای دستگاهی و کلاسیک و تصنیف و ترانههای رادیویی، همهوهمه جادهصافکنهای حضور ترانه نوین بودهاند.
اما در آستانه ظهور این جریان مهم، ترانهسرایان صفشکنی مانند پرویز وکیلی، ناصر رستگارنژاد، نوذر پرنگ، تورج نگهبان و چند چهره دیگر بودند که توانستند قالبهای کهنه و کلیشهای مرسوم را بشکنند و ترانههایی نوآورانه و متناسب با تحولات سرعتگرفته زمانه بنویسند؛ تحولاتی که در دهه ۴۰ خورشیدی همه شئون اجتماع، سیاست و فرهنگ را در ایران و جهان نشانه رفته بود. در همان ایام، نیاز رسانهها به ارائه آثاری برای جلب ذائقه آن نسلها به سرمایهگذاریهای بیسابقه برای تولید ترانههایی بهروز انجامید. تلویزیون نوپای ملی نیز در همین مسیر برنامههایی برای تولید شوهای موسیقی داشت.
امکانات استودیوهای تلویزیون اما برای آن حجم از تولید، کافی نبود. اینجا بود که استودیو طنین بهعنوان اولین استودیوی خصوصی که از رسانه حکومت، سفارش تولید ترانه گرفت تبدیل به محور جریان ترانه نوین شد. تورج نگهبان از مؤسسان این استودیو و اولین ترانهسرای آن بود. او در آن زمان چهرهای مطرح در تصنیف و ترانه فارسی به حساب میآمد. دومین ترانهسرای این استودیو، ایرج جنتیعطایی جوان بود.
پدر ایرج، مدیریت رادیو نیروهوایی را به عهده داشت که مرکز انتشار ترانههایی خارج از چارچوبهای رسانههای دولتی شده بود و جریان پرطرفدار ترانه کوچهبازاری را میشد از آن رادیو دنبال کرد. ایرج نیز پیش از پیوستن به طنین، ترانههایی در فضای تصنیفهای ایرانی و کوچهبازاری مینوشت. منوچهر سخایی، تهیهکننده شوی زنگولههای تلویزیون، قراردادی برای تولید چندین ترانه در هفته به این استودیو داد. نگاه مدرن سخایی، مدیران و آهنگسازان طنین به موسیقی و ترانه، نقطه آغاز تحولی بزرگ شد. این تحول بزرگ اما نیاز به دو چهره کلیدی داشت؛ واروژان و شهیار.
واروژان پس از رهاکردن هنرستان و تجربههای اولیه نوازندگی و آهنگسازی به آمریکا رفته بود و در بازگشت، تجربیاتی گرانسنگ را به ذوق و نبوغ وافرش پیوند زده بود تا موسیقی ایران را در مسیری تازه قرار دهد. مدتی بهعنوان رهبر ارکستر هنر برای مردم فعالیت کرد و پس از آن بود که با پیگیری سخایی برای ارتقای کیفی ترانههای تولیدشده در استودیو طنین به آن جمع تاریخساز پیوست.
شهیار نیز پس از تجربه زندگی در لندن در دهه ۱۹۶۰ میلادی و آشنایی با فضای موسیقی نوجوی آن روزگار در بازگشت به ایران تجربههای هنری گوناگونی را از سر گذرانده بود. شهیار نوجوان بهواسطه جایگاه پدرش حمید قنبری، خیلی زود توانست استعدادش را در حوزه رسانه و ترانه مانند تولید برنامههای رادیو و ترجمه ترانه برای مجله جوانان نشان دهد. حمید قنبری هم هوشمندانه او را به حلقه طنین معرفی کرد تا سومین ترانهسرای آن استودیو و جوانترین آنها، آغازگر مسیری تازه در ترانه فارسی نام بگیرد. اولین ترانههای منتشرشده شهیار در استودیو طنین اجرا شدند.
اما آنچه او را از ایرج و تورج متمایز میکرد، همین وصل نبودنش به پیشینه اجرایی در ترانه مرسوم فارسی تا پیش از طنین بود. او این امکان را داشت تا با بهرهگیری از آشنایی گستردهاش با ترانههای روز غربی و همراهی موزیسینهای برجستهای مانند واروژان، اتابکی، افشار و منفردزاده طرحی نو دراندازد. ترانههای او در قیاس با ترانههای جنتیعطایی و از منظر ادبی، سادهتر جلوه میکرد و همین موضوع، ارزیابان ترانهها را به این نتیجه میرساند که ترانههای شهیار کیفیت لازم برای انتشار در رسانههای رسمی را ندارند. اما اعتماد آهنگسازان طنین به او و هنرش نشان داد که نقطه قوت ترانههای شهیار، ترانگی سرشار آنهاست.
تلفیق موسیقی با سرودههای قنبری به نتایج شگرفی میرسید. ترانههای او بسیار گوشنواز میشدند و همین ویژگی ثابت کرد فرمولهای قدیمی خلق ترانه برای تلفیق با موسیقی مدرن، جوابگو نیست و باید سراغ شیوه سهل و ممتنع شهیار رفت؛ زبانی امروزین و ساده همراه با واژهآراییها و عبارتپردازیهای دلنشین که به ورطه سطحیبودن و ابتذال نیز نمیافتاد. ترانههای درخشانی مانند دو ماهی، مرد تنها، جمعه، کودکانه و بوی خوب گندم، نمونههای برجسته شیوه ترانهسرایی شهیار در آغاز راهند.
این ترانهها در کنار توجه به ویژگیهای زبانی و ادبی زبان فارسی، نگاهی جدی به شکل روایت، مضمونپردازی و فرم و ساختمان ترانه غربی دارند. جریان ترانه نوین در کنار این نوجوییها و جسارتهای شهیار البته نیاز به حضور ترانهسرایانی نیز داشت که با همان نگاه نوجو، استحکام وجه زبانی و ادبی ترانه را با معیارهای استاندارد زبان فارسی در نظر بگیرند. ایرج جنتیعطایی توانست این منظر ترانه نوین را در پیوند با سادگی، رسانایی و تعهد محتوایی، راهبری کند.
به گمان من ایرج و شهیار با همراهی یکدیگر توانستهاند آغاز ترانه نوین را رهبری کنند و هرکدام وجوهی از ویژگیهای این جریان مهم را تثبیت کردهاند. بااینحال شهیار قنبری همواره و جسورانه در این مسیر قدم برداشته است. تلاشهای او پس از انقلاب برای ارائهی نوآوری در ترانه فارسی بیبدیل است. تألیف کتابهای آموزشی، انتشار مداوم مجموعهترانههای شهیار و برگزاری مداوم کارگاههای آموزشی نشان از روحیه خستگیناپذیر او در تلاش برای ارتقای کیفی ترانه فارسی دارد.
نکتهی مهم اما این است که امروز ذائقه مخاطب ترانه فارسی از ترانه نوین عبور کرده و ترانه فارسی به تبع مرور زمان به افقهایی دیگرگون رسیده است. ترانههای پسانوین فارغ از ویژگیهای کیفیشان در مارکت ترانه امروز فارسی سهم بسیار بیشتری از ترانه نوین دارند. اما به گمان من ترانه نوین تا سالها زیرساخت هر گونه ادبی و هنری در شکل ترانه خواهد بود. آنچه شهیار و همراهانش برای ما به یادگار گذاشتهاند درحقیقت، زیربنایی مستحکم برای بخشی همیشهنادیدهگرفتهشده از هنر و ادبیات این مرز و بوم است. زادروز شهیار قنبری، یادآور موهبت جسارت و نوجویی در ترانه مدرن فارسی است.
نظر کاربران
شهیار قنبری مرد تکرار نشدنی موزیک ایران ترکیب شهیار اسفندیار فرهاد وای از ظرفیت ما بیشتره
لطفا از طرف ۸۵ میلیون نفر نظر ندین تشکر
تیترهای فضایی میزنیاا
من عاشقش نشدم شاید 84999999 از طرف دیگران حرف نزنید.!!!!!
استاد شهریار قنبری دورتون بگردم هزار ساله شی و ما لذت ببریم
من به عنوان یکی از همین ۸۵میلیون نفر اصلا ایشون را نه دیدم نه می شناسم . پس از طرف خودت حرف بزن
اولین بار است اسمش را می شنوم .از طرف یکی از ۸۵ ۰۰۰۰۰۰ایرانی
شماانگارموزیک درجه یک گوش ندادی که شهریار قنبری را نمیشناسین براابی داریوش وبراخاننده هادرجه یک شعرگفته
غار نشینهای ایران هم ایشون رو میشناسن.اگر ایشون رو نمیشناسین حتما تتلو و هم سبکهاشون رو خوب میشناسید
تتلو خوبه براتون
جیگرشو
ابی میخونه شعراش روح ادم پرواز درمیاد..
ادم
هرکجاهست خدایابه سلامت دارش..ر
جزء بهنرین ترانه سرایان ایران زمین وزیباترین شعرترانه هایش برای شاه ماهی ایران گوگوش وداریوش وابی تگرارنشدنی سروده است...
مردی از جنس عشق و ساز، خواننده اول و مورد علاقه من. لطافتی که در شعرهای ایشان هست غیر قابل توصیفه. با شهیار دنیا زیباست