رازهایی از همنشینی این روزهای احسان کرمی و مهناز افشار
متن زیر در نقد مهناز افشار، احسان کرمی، برزو ارجمند و شماری از هنرمندان ایرانی مهاجر نوشته شده
برترینها: متن زیر در نقد مهناز افشار، احسان کرمی، برزو ارجمند و شماری از هنرمندان ایرانی مهاجر نوشته شده، متن در روزنامه فرهیختگان منتشر شده است و ما اینجا صرفا آن را بازنشر کردهایم، بازنشر به منزله تایید و یا رد مواضع این متن نیست:
هنرمند یا لیدر طبقه متوسط؟
مساله به سیاسی شدن سلبریتیها برمیگردد یا به تعبیر دقیقتر، به اینکه چنین چهرههایی شاید به تحریک بعضی از سیاستمداران حرفهای در مقطعی از تاریخ ایران جایگاه لیدرهای سیاسی و اجتماعی طبقه متوسط را پیدا کردند؛ حال آنکه درونمایه لازم برای قرار گرفتن در چنین موقعیتی را نداشتند و از مقطعی به بعد، جامعه چنان به این ناترازی واکنش نشان داد که بهطور کل وجود این افراد را زیر سوال برد؛ نه صرفا فعالیت سیاسی و اجتماعیشان را.
سال ۹۶، هنرمندان حامی روحانی و یک چالش دشوار
هنرپیشههای سینما و تلویزیون کسانی که لااقل تا قبل از سالهای ۹۶ و ۹۷، در امتداد و در قیاس با صنوف جدیتری مثل نویسندگان و کارگردانها بهعنوان بخشی از جامعه روشنفکری ایران شناخته میشدند وقتی از زیر عبای آن طیفهای جدیتر بیرون آمدند و خودشان سخن گفتند دیگر آن تصویر و تصور پیشین را از دست دادند. وقتی پس از سالهای ۹۶ و ۹۷ موقعیت و فعالیتهای آنها زیر ضرب نقد رفت هر قدر در این چند سال به لحاظ سواد و هوش سیاسی و اجتماعی بیشتر به چالش کشیده شدند و زیر سوال رفتند.
مهناز افشار، احسان کرمی و دیگر رفقا
نویسنده فرهیختگان در اینجا به طور خاص به نمایش خانه امن اشاره میکند: حالا شاید نمایش خانه امن که فقط برای خارج نشینها اجرا میشود، نه مخاطب چندان زیادی داشته باشد نه تاثیرگذاری قابل توجه، اما میتوان از جنبهای دیگر به واکاوی موضوع مهمتری پرداخت که از یکسو عیار دانش و هوشمندی سیاسی و اجتماعی سلبریتیها را نشان میدهد و از سوی دیگر مسالهای عمومیتر را در کانون توجهات قرار میدهد. مسالهای که همان رویای رفتن به خارجه و به چنگ آوردن خوشبختی ابدی است.
غریبه توی غربت، نگی چی شد محبت!
ساختن چیزی به نام «سینمای در تبعید» یا حتی «تئاتر در تبعید»، به فاصله کوتاهی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بین عدهای از عوامل سینما و تئاتر که از کشور مهاجرت کرده بودند تبدیل به یک هدف رویایی شد. اینکه آیا برخوردهای حذفی با همه آن افراد در دهه ۶۰ کار درستی بود یا نه بحث دیگری است که به آن کم پرداخته نشده اما در همان دوران هم تعدادی از اصلیترین چهرههای فیلمفارسی در کشور ماندند و برای حضور مجددشان جلوی دوربین تلاش کردند
فردین، ناصر و ایرج؛ عصر خانهنشینی
محمدعلی فردین تا آخرین روز عمر در حسرت شنیدن صدای سوت دوربین نگاتیو بود. ناصر ملکمطیعی که بیشتر عمر کرد در اواخر دوره حیات توانست یک فیلم بازی کند که هیچگاه اکران نشد. این اتفاق برای بهمن مفید هم افتاد و البته فیلم او بدون نمایش چهره خود او اکران شد. سعید راد مدتی از ایران رفت اما حاضر نشد وقتی خارج از کشور بود در هیچ فیلم یا نمایشی بازی کند یا حتی مصاحبهای علیه نظام سیاسی ایران انجام دهد و بالاخره توانست برگردد و دوباره در ایران فیلم بازی کند. ایرج قادری هم ماند و دورههای سختی را گذراند تا اینکه بالاخره توانست دوباره جلوی دوربین بیاید و هم اینکه خودش فیلم بسازد. اگر هنوز استدلالهایی محکم علیه تندرویهای دهه ۶۰ بیان میشوند با اتکا به ماندن و مقاومت نجیبانه چنین چهرههایی صرف نظر از سابقهشان در سینمای فیلمفارسی است؛ نه آنها که بعضیشان حتی بعد از انقلاب به دوربین معرفی شدند و یک روز بیهوا گذاشتند و رفتند.
نرو، بمان، شاید هم شد که پس بگیری!
از میان تمام کسانی که رفتند، بدون مبالغه هیچکدام نتوانستند در آن سوی آبها موفقیتهای داخلیشان را تکرار کنند. یکی از پررنگترین نمونهها محسن مخملباف است که سردسته تندرویهای دهه ۶۰ بود و بعد کارش به فیلم ساختن در اسرائیل هم کشید اما مخملباف خارجنشین در برابر آن مخملبافی که کارهایش را در داخل میساخت و به خارج از کشور میفرستاد تقریبا هیچ است.
نویسنده فرهیختگان نوشته است که ماندن بر رفتن ترجیح است: حتی اگر از سمت دولت و حکومت بر سر راه فعالیت یک هنرمند موانعی ایجاد شود، فضیلت در ماندن و تلاش برای رفع موانع است نه رفتن؛ و به علاوه مقصر این مهاجرت هرکه باشد به هر حال این واقعیت تغییر نمیکند که سینماگران و تئاتریهای ایران در خارج از کشورشان به هیچوجه موفق نیستند. با این حال رویای فعالیت سینمایی و تئاتری در خارج از ایران نهتنها تا به حال در بین بعضی از چهرهها خاموش نشده، بلکه در نسلهای جدید هم بازتولید میشود. این یک خود ویرانگری محض است که گاهی وقتی یک شخص تصور میکند چیزی برای از دست دادن ندارد ممکن است تصمیم به انجام آن بگیرد. پس از دی ماه سال ۱۳۹۶ که موج منفی بزرگی علیه سلبریتیها به راه افتاد بسیاری از چهرههای مشهور دچار چنین وضعیتی شدند. مهناز افشار و حمید فرخنژاد از جمله چنین چهرههایی بودند.
این مورد به شدت مشکوک علیرضا امیرقاسمی
علیرضا امیرقاسمی، تهیهکننده موسیقی و کنسرت که فرزند رئیس اداره تشریفات پهلوی هم هست و از سال گذشته بهعنوان نویسنده و تهیهکننده تئاتر خانه امن وارد صحنه شد، میگوید: «ایده اولیه نمایش، از قدم زدنهای من و حمید فرخنژاد در دوران کرونا آغاز شد که حدود ۵۰۰ مایل (نزدیک به ۸۰۰ کیلومتر) با همدیگر راه رفتیم. خب در آن زمان حمید در ایران کار میکرد و من اینجا بودم و امکان اینکه ارتباطمان علنی باشد را نداشتیم.» تا اینکه اتفاقات پس از فوت خانم مهسا امینی جو هیجانزدهای در میان این افراد ایجاد کرد و آنها را به اتخاذ شتابزدهترین تصمیمها واداشت. چهرههایی مثل برزو ارجمند، احسان کرمی و حمید فرخنژاد از ایران رفتند و امثال مهناز افشار، پلهای پشت سرشان برای بازگشت را ویران کردند. وقتی قرار شد تمام بضاعت این جماعت یکجا جمع شود و اثری هنری را پدید بیاورد چیزی فراتر از تئاتر خانه امن به وجود نیامد.
علیرضا امیرقاسمی که نویسنده و تهیهکننده کار است، میگوید: «زمانی که شاهزاده رضا پهلوی صحبت کردند در رابطه با اینکه فرقی نمیکند (یک فرد) در چه مرام یا چه ایدهای باشد و الان وقت همبستگی است، این من را به یاد دوران انقلاب ۵۷ انداخت که همان همبستگی بین گروههای مختلف، آن انقلاب را به راه انداخت. برای همین این طرح (خانه امن) به ذهنم آمد که اقشار مختلف جامعه میتوانند کنار هم قرار بگیرند، با عقاید مختلف اما با یک هدف.»
ماجرای فریبرز عربنیا، مهناز افشار و مخالفت با نظام
این هم نقد روزنامه فرهیختگان به کیفیت کار: محتوای کار بسیار نازل و بیاندازه ضعیف است، کیفیت کار نسبت به خیلی از آثار آماتور داخل کشور هم پایینتر است و تاثیرگذاری آن تقریبا هیچ است. به همین دلیل با تکیه بر اجرا شدن چنین نمایشی، نمیشود وجود هنر در تبعید را جدی گرفت. در ضمن مشخص است که تمام این چهرهها در داخل پرورش پیدا کردند و مشهور شدند و در فضایی که اوج محتواپردازی و کیفیت فنی و تاثیرگذاری اجتماعیاش تئاتر خانه امن است، هیچ چهرهای نمیتواند متولد شود یا اوج بگیرد. گذشته از اینها بین همین عده محدود هم اختلافات جدی و عمدهای وجود دارد و رویای امیرقاسمی برای یکی شدن افراد با هر عقیدهای جهت مخالفت با نظام سیاسی ایران، همین اول راه، در واکنشی که فریبرز عربنیا به مهناز افشار نشان داد، نقش بر آب میشود.
گفتنی ست عکس اسلاید این مطلب نیز از روزنامه فرهیختگان برداشته شده
نظر کاربران
یه مشت گوریل دوره همند ترفنده پول جمع کردن از مردم که جواب نمیده
خوش به حالشون رفتند و راحت شدند
انشالله که خیره
پیسی از چهره ی یک به یکشون میباره
پاسخ ها
پس یه نگاه هم به چهره های خودمون کن که به چه روزی افتادیم
چرا این کرمی همه جا هست؟ مشکوکه
آخ آخ
قشنگ مشخصه تاااااااااااااا ، انتهای اعماقتون چطوری سوختین وووووو، وقتی شماها از یه چیزی انتقاد کنید بگید محتوا نداشته دقیقا برعکسه و عالیه
پاسخ ها
به شدت موافقم
اصلا ديدن اين تاتر برام مهم نبود حالا كه اين مطلب رو خوندم هر جور هست ميگردم اين تاتر رو پيدا مي كنم ميبينم
اتفاقا هركي از ايران رفته به شدت موفق شده مثل گلشيفته فراهاني و شادمهر عقيلي و خيلياي ديگه
تعجب کردم از فریبرز عرب نیا که چطور زندگی لاکچری ودرامدخوب توایران وعزت واحترام رو فدای مهاجرت به کانادابکنی وبروی راننده آمبولانس ویا تاکسی بشوی.خلاصه خلایق آنچه لایق.جالب اینجاست که مردمی که سالهابه کانادا مهاجرت کرده بودن دارن میر وندبه کشور خودشان بعدیکعده دلشون لکزده واسه زندگی تو خانه های چوبی بدبو و نمدار.نووووش جان
پاسخ ها
بالاخره هرکسی هرجایی که دلش خوش باشه راحته و دوست داره زندگی کنه.حالا باهرشغلی چه رییس باشه چه راننده مهم راضی بودنه .شما خودشو ناراحت نکن
خونه های چوبی و بدبو و نمدار؟؟؟ چند سال اونجا زندگی کردی ؟؟
شما هم برید...منتظر چی هستین...برید تا ان شاالله آرمان به دل نمونید...
چقدر تفلون این کرمی
اونا که رفتن راحت شدن
ما چیکار کنیم
شادمهرعقیلی درخارج ازکشورموفق ترومحبوب ترشد