فاطمه معتمد آریا، هنوز دلبسته عروسک ها
فاطمه معتمد آریا که این روزها با ایفای نقش ننه دلاور در سالن چهارسوی تئاتر شهر روی صحنه است، هنوز هم دلبسته کار عروسکی است و میگوید بسیاری از احاسات و رفتار بازیگری خود را در تجربه با عروسکها کسب کرده است.
فاطمه معتمد آریا بازیگری را با نمایش عروسکی آغاز کرد. سالها در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به این کار مشغول بود و بعد بازی در صحنه و خیلی زود هم بازی در تصویر پشت سرش آمد. به نظر میرسد برای او دنیای بازیگری خیلی تفکیک پذیر نیست. شاید برای همین هم شیوه اجرای زنده-عروسکی که زهرا صبری برای کارگردانی نمایش «ننه دلاور و فرزندان او» اثر برشت انتخاب کرده، برایش این همه جذاب است؛ حتی اگر خودش وارد بخش عروسک گردانی این کار نشده باشد. به بهانه اجرای این نمایش با او در پشت صحنه تالار چهار سو و پیش از یکی از اجراها در فرصتی کوتاه، گپی زدیم که میخوانید.
اینکه همه جا از ابتدای شروع نمایش «ننه دلاور و فرزندان او» نوشتند شما بعد از ۱۵ سال دوری از صحنه به تئاتر برگشتید، یک اشتباه بود. درست است؟
بله خب من سال ۸۸ کار «ترمینال» را بازی کرده بودم. بعد از نمایش «ریچارد سوم» به کارگردانی داود رشیدی (۷۸) هم با زنده یاد ذوالفقاری یک کار داشتم. به نظرم منظور رسانهها بیشتر اجرا در تئاتر شهر بوده است.
اما به هر حال شما این سالها در تئاتر کم کار شدهاید. چرا؟ تصویر را بیشتر دوست دارید؟
تئاتر زحمتش زیاد است و برای من که ذهنم و روحم در جاهای مختلف تقسیم شده است، این که روی آن تمرکز کنم، نمیشود. با یک ماه و دو ماه تمرین نمیشود یک کار را روی صحنه برد. من به زمان زیادی نیاز دارم. علاوه بر آن باید به کار اعتقاد داشته باشم. نمیتوانم همزمان چند کار را با هم تمرین کنم. اگر این سالها اجازه میدادند، سالی یک بار کار تئاتر میکردم. از موقعی که نمایش «ترمینال» با کارگردانی سیامک احصایی را کار کردم، تقریبا سالی یک کار میشد. الان هم چهار، پنج نمایش هست که دوست دارم کار کنم. اما هر کدامشان به دلیلی امکان پذیر نیست.
شما اساسا بازیگری عروسکی را کنار بازیگری ادامه دادید. چقدر این فرم اجرای عروسکی زنده در راغب شدن شما به حضور در این نمایش موثر بود. گرچه شما وارد فضای عروسک گردانی هم نمیشوید.
من بسیاری از حالتها و احساساتی را که میخواستم در بازیگری استفاده کنم، در عروسکی تجربه کرده بودم.
چطور؟ به نظر میرسد که در کار عروسکی بیشتر مجبور هستید در صدای عروسک یا حرکات محدودش حس را بیرون بریزید. این چطور روی شما تاثیر گذاشته است؟
فقط صدا نیست. حرکت هم هست. در واقع عروسک مثل فردی میماند که زبان ندارد و در بیزبانی باید احساساتش را منتقل کند. عروسک هم همین طور است. نشان دادن حالات درونی عروسک ممکن است با یک حرکت کوچک امکان پذیر باشد. در واقع گاهی با کمترین حرکات میتوان بیشترین حس را منتقل کرد. این چیزی است که در کار عروسکی به من کمک کرد تا در بازیگری به کار بگیرم. به نظرم به راحتی میشود از ظرفیت عروسک برای اجرای کارهای کلاسیک سود برد. امروز شاید کار عروسکی بیشتر در زمینه کودک دیده شده است. کسی تصور اجرای کارهای دراماتیک را از عروسک ندارد. در حالیکه یکی از مهمترینهاست. استفاده از عروسک کمک بسیاری به تاثیرگذاری یک اثر میکند و حتی بسیاری از صحنههای ناممکن را ممکن میکند. برای همین است که هنوز که هنوز است، دلبسته عروسک هستم.
شما با حذفیاتی که روی متن برشت برای این اجرا در نظر گرفته شده است، موافق بودید؟
به نظرم با توجه به شرایط اجتماعی که الان در ایران وجود دارد و بیتحملی مردم ما شاید نتوانیم نمایشنامه برشت را با توجه به همه آنچه در آن وجود دارد، اجرا کنیم. آن شکل اجرا چیزی حدو سه تا چهار ساعت زمان میبرد. از طرفی در بازخوانیهایی که میکردیم، با خودمان میگفتیم اگر برشت الان بود آیا راضی میشد همه این متن را اجرا کند؟
پس با همه به این حذفیات راضی بودید!
بخش اعظمی از گفتههای ننه دلاور در سه مسئله خلاصه میشود. یکی شرایط جنگ است و اینکه چقدر آدمها را حقیر میکند و آنها را دنبال سود بردن از شرایط جنگ میکشاند. مسئله دوم درباره قربانیان جنگ است. و در مرحله دیگر درباره سران جنگ صحبت میکند. همه نمایشنامه حول محور این سه موضوع است. این سه مسئله در این اجرا به خوبی گفته میشود. اما متن اصلی در کنار اینها، دیالوگهای اضافه و توضیح صحنههای اضافه زیادی دارد. ما به خاطر شرایط و البته آنچه خانم صبری در کار به آن اعتقاد داشت، مجبور شدیم شیرازه متن برشت را حفظ کنیم و یک خانه تکانی روی متن انجام دهیم. برای همین شاید این برشتی که خیلیها انتظار دارند، نباشد. اما این چیزی است که ما درباره نمایشنامه برشت فکر میکنیم.
یکی از اتفاقاتی که برای این نمایش افتاده همزمانی اجرای این نمایش با اتفاقاتی است که این روزها در گوشه و کنار دنیا و خصوصا در غزه و عراق میافتد و آنجا هم کودکان در حال قربانی شدن هستند؛ مانند فرزندان ننه دلاور!
بله. این نمایش ماهیت جنگ را عیان میکند. الان شاید فکر کنید نسبت به شرایط روزی که در آن قرار گرفتیم، به روز باشد، اما به نظرم برشت همه مسائلش به روز است و به خصوص در نمایش «ننه دلاور» او. شاید بشود یک جورهایی شخصیتهای این اثر را مقایسه کرد با شخصیتهای نمایشنامههای شکسپیر که هر کدام یک خصوصیات از پلیدی انسان را نشان میدهند. واقعیت این است که در جنگ یک پستی و بیشرفی وجود دارد که به هیچ کس رحم نمیکند. هر وقت درباره چنین مسئلهای صحبت کنید، متاسفانه میتوانید با شرایط روز انسان منطبقش کنید. این است که «ننه دلاور» را به روز نگه میدارد.
خانم معتمدآریا با همه اینها که میگویید یکی از نکات شاید مبهم نمایشنامه برشت، این است که شخصیت اصلی نمایشش یک مادر است. مادری که اتفاقا فرزندانش را در جنگ از دست میدهد اما از ادامه جنگ هم گویا خوشنود است. مخاطب گیج است. نمیتواند از این شخصیت متنفر باشد و حتی برخی جاها با او احساس همدردی میکند.
برشت هم در جایی گفته از این قضیه ناراحت است. به نظرم این ضعف ماست که با او بیشتر همدردی میکنیم تا اینکه نفیاش کنیم. برشت این متن را به همین دلیل چند بار بازنویسی کرده است. عصبانی بوده از اینکه چرا تماشاگر با ننه دلاور احساس همذات پنداری میکند. اما به اعتقاد من برشت وقتی درباره مقوله مادر بودن حرف میزند، یادش رفته که چقدر دشوار میشود این چهره مادر بودن را کنار بزنی و شقاوت را نشان بدهی. یعنی مادر بودن، شقاوت این زن را تحت تاثیر قرار میدهد. شما یک گرگ ماده را در نظر بگیرید. از این حیوان رام نشدنیتر وجود ندارد، ولی همین گرگ وقتی دارد به بچههایش شیر میدهد، باعث میشود حتی شما دلتان برای او به رحم بیاید یا جور دیگری نگاهش کنید. وقتی به بحث مادر بودن میرسیم، تضاد عجیبی ایجاد میشود. در نهایت به نظرم این حریص بودن ننه دلاور و احساس مادر بودنش، خودش یک برجستگی عظیمی به این شخصیت میدهد.
شما در نهایت او را چگونه در بازی خود تحلیل کردید تا به اجرای شخصیتش برسید؟
همه تلاش من این بوده و هنوز هم هست که تمام انحنایی که در ننه دلاور و در ذهن من وجود دارد از او بگیرم. در واقع کاملا خودآگاه سعی کردم هر کاری که این شخصیت را دوست داشتنی میکند، از او بگیرم. در هر اجرا سعی میکنم لبههای تیز این شخصیت را بیشتر بیرون بریزم.
ارسال نظر