بلایی که عشق دختر جوان بر سر دو برادر آورد
روز گذشته پرونده یکی از جذابترین سریالهای ایرانی عرضه شده در شبکه نمایش خانگی، بسته شد.
برترینها: روز گذشته پرونده یکی از سریالهای ایرانی تقریبا پرطرفدار عرضه شده در شبکه نمایش خانگی، بسته شد. اگر از علاقهمندان پیگیر رهایم کن بوده باشید، تا الان از عاقبت حاتم و هاتف و مارال، باخبر شدهاید. نکته مهم اما این است که باید اعتراف کنیم فارغ از هر پایانبندی(که خیلیها به کیفیت آن انتقاد داشتند)، به هر حال لحظههای جذابی داشت که احتملا برخی از آنها در ذهن خواهد ماند.
بخشهایی از یادداشت آرتتاکس درباره رهایم کن که البته با کمی تغییرات اینجا منتشر کردیم:
سریال رهایم کن بیش از آنکه جذابیتش را از چفتوبست درام قوی و پیرنگ درست داستانیاش بگیرد، به فضاسازی خوشرنگ و لعابش متکی است. رهایم کن به سیاق بیشتر سریالهای سالهای اخیر در بین زنهایش، کاراکتر کنشگری ندارد. نمونه آشکارش مارال که هر بار میان هاتف و حاتم جابهجا میشود و معلوم نیست، خواست خودش چه هست و اصلا آیا فردیت دارد؟ این همه میانحال بودنش عجیب و غیرقابل باور است
در عوض اما در سوی مردان، لشکر پر و پیمانی از شخصیتهای جاندار دیده میشود. «بهرام» (مهدی حسینینیا) با خباثتها و دسیسههایش، و «ناصر» با درهمتنیده پاکباختگی و طنز و حکمت و لوطیگریاش، در احتمالاً بهترین بازی حسن معجونی جلوی دوربین؛ البته «نایب» (بابک کریمی) که تحسین و توجه مهمی از بیننده را متوجه خود میکند.
درباره حاتم اما او بیش از هر چیز بازآفرینی شمایل آشنای مرد قهرمان ایرانی (و حتی فرنگی) در آثار دهههای دور سینماست: مردی از جنس «داش آکل» یا «رضا موتوری»، کابویهای تنهای وسترنها یا حتی «ریک» (همفری بوگارت) در «کازابلانکا»؛ مردی شریف، محکم، ساکت و صبور، با قامتی رعنا و شانههایی استوار که جوری تربیت شده تا زیر فشار روزگار، خم به ابرو نیاورد، همه رنجها را در خود بریزد و سنگ زیرین آسیا باشد. و البته باز کموبیش شبیه همان مردها، گرهی بزرگ و حلنشدنی در مواجهه با زنهای زندگیاش دارد.
با این حال حاتم مرد پیچیدهای نیست، به هر دو معنا: هم به عنوان شخصیت داستانی، پیچیدگی و اوج فرود دراماتیک عجیبی ندارد (آنقدر که خیلی از واکنشهایش در موقعیتهای مختلف سریال، از قبل قابل پیشبینی است)، هم در مقام یک انسان، آدمی ساده و بیشیله پیله به حساب میآید. چپ و راست از هاتف خنجر میخورد و باز دم برنمیآورد. در مقابل اما هاتف نباید در اپیزود یکیمانده به آخر سریال، از شخصیتی که رذالتش محور تمام پرداخت آن است تبدیل شود بهکاراکتری که واضحا بهجنون رسیده و از این زاویه بهرونوشت نعلبهنعلی از پدرام شریفیِ «میخواهم زنده بمانم» تبدیل شود. در این لحظه، «رهایم کن» تمام آنچه را که در رابطه با خلق کاراکترِ شروری که در ظاهر هیچ حد و مرزی را برای خود قائل نیست، از پایه خراب میکند و البته که سریال مسیر خوبی را برای رسیدن به ایستگاه پایانیاش پایهریزی کرد و خطوط روایی شخصیتها بهنقطهی اشتراکی همهجانبه ختم شد
رضا صائمی، منتقد سینما هم در یادداشتی درباره قسمت پایانی این سریال نوشت: فارغ از ضعف و قوت ها و نقد فرمیک "رهایم کن" و حتی شباهت سکانس پایانی اش و موقعیت بردارانه آن به فیلم شعله که رابطه دوستانه و رفاقت "جی" و "ویرو" در آن را تداعی می کرد، این سکانس، ترکیبی از شِکوه و شُکوه برادر بودن را به خوبی بازنمایی کرد.....برادری حاتم و هاتف گرچه در موقعیت برابری قرار نداشت و نسبت دراماتیک آنها به نوعی شمایلی از قهرمان و ضدقهرمان را صورت بندی می کرد اما وقتی پای جان برادر به میان می آید، تمام معادلات و مناسبات و نقش های منفعت طلبانه فرو می ریزد و نسبت و حس برادری احیا می شود که درد برادر، مرد را هر چه هم که محکم باشد، از پا در می آورد...پایان قصه، برادرانه تمام شد تا روایت این باشد که قصه برادری تمام نمی شود...
در "ابد و یک روز" هم وقتی محسن(نوید محمدزاده) در حال دست و پازدن و چنگ انداختن به نرده هاست تا از چنگال ماموران کمپ خلاص شود، یک سو خواهرانش از پشت پنجره از حال ملتمسانه برادرشان زار می زنند و آن سو مرتضی (پیمان معادی) در تنهایی و از پشت شیشه های آشپزخانه در حال تماشای این صحنه، بغضش می ترکد و می گرید... او بیش از همه، لحظات تلخی را تجربه می کند...از یک سو عذاب وجدان از لو دادن برادرش و از سوی دیگر دلسوزی و حس برادرانه از تماشای استیصال او که تحمل توامانش سخت دشوار است!...چیزی شبیه به حال هاتف وقتی می فهمد حاتم تیر خورده و عن قریب ممکن است بمیرد....
می گویند غم داغ برادر را برادر مرده می داند اما غم برادر تنها داغ نبودنش نیست، تحمل رنج های زنده بودنش و دردهای چگونه بودنش هم هست....برادری، دشوارترین و شکننده ترین تجربه، مرد بودن است!
درادامه نظر مخاطبان و بینندگان درباره قسمت پایانی را برای شما آوردهایم با ما همراه باشید
نگار نوشت: رهایم کن در اپیزود یکی مونده به آخر همه تراژدی رو به اوج رسوند و در اوج تموم شد...
احسان هم درباره کاراکتر ناصر نوشت: نمایش خانگی دو تا اسپین آف به مخاطبانش بدهکاره اسپین آف ناصر (حسن معجونی) از سریال رهایم کن و اسپین آف رضا پروانه از سریال پوست شیر
هستی هم نوشت: سریال رهایم کن هم همونی بود که بقیهسریالای ایرانی بودن، فقط چون هوتن شکیبا و محسن تنابنده توش بودن براش اکلیلی شدم!
نظر کاربران
پایانی قایل پیش بینی..بدونرهیچ سورپرایزی برای بیننده کاش قسمت آخر پخش نمیشد
مضخرف تمام شد
من با این نوع مرام گذاشتن برادرانه مشکل دارم. مثل برادران لیلا باید باشه که حتی اگر پدر زندگیت رو تباه کرده باید باهاش برخورد کرد
محسن تنابنده و هوتن شکیبا دو نفری این سریال رو جذاب میکردند وگرنه از سایر کاراکترها میتوان فهمید که کارگردان یا فیلمنامه نویس شخصیت پردازی خوبی نداشته ، بعضی بازیگرهاش فوق العاده بد بازی میکردند و البته کاراکتر جذابی هم نداشتند، اگر بجای محسن تنابنده و هوتن شکیبا بازیگرای دیگری بودند کلا سریال هیچ جذابیتی نداشت
عالی بود با وجود هنرمندان عزیزی مثل محسن تنابنده هوتن شکیبا و حسن معجونی
چه مفهوم زشتی: عاشق شدن همزمان دو بردار به یک نفر؟؟؟ تکرار یک فیلم ترکیه ای
شاید طنز مدیری و تا حدی عطاران در سریال رنگی از زندگی واقعی داشته باشد.اما بقیه خزعبلاتی هستند که مانندی فیلم فارسی با خلق شخصیت های خیالی بخواهد درس انسانیت و شرافت بدهد.هر چه فیلم سینمایی یا سریال اگر از زندگی واقعی وام بگیرد و بر پایه شخصیت پردازی راستین ساخته شود بهتر هم آموزنده خواهد بود وهم جذاب
جالب نبود ...پر از ایراد...حتی ارزش نقد نداره