لطفا ما را اذیت نکنید
اینکار را روحانیون باید انجام میدادند!
کارگردان فیلم سینمایی «فرشتهها با هم میآیند» میگوید که در این فیلم خواسته بعضی از موضوعات را به روحانیون یادآوری کند.
این فیلم سینمایی در حال حاضر روی پرده سینماست. فیلمی با بازی جواد عزتی و نازنین بیاتی. منوچهر و حامد محمدی همراه عزتی در کافهخبر حاضر شدند و در مورد فیلمشان صحبت کردند.
آقای محمدی یکی از رموز موفقیت یک فیلم میتواند آشنایی سازنده اثر با طبقهای باشد که در مورد آن صحبت میکند. وقتی این شناخت وجود نداشته باشد، سازنده دچار کلیگوییهایی میشود که نهایتا فیلمی غیرقابل باور پیش روی تماشاگر قرار میدهد و نتیجه آن شکست کار است. شما هم در فیلمهایتان از طبقهای میگویید که جزئیات زندگی آنان برای همه مخاطبان آشنا نیست، اما حتما شناختی از سوی شما وجود دارد که تصاویر ارائه شده از سوی شما در مورد روحانیون به رای منتقدان و مخاطبان غیرواقعی محسوب نمیشود.
منوچهر محمدی (تهیهکننده): اصلی در سینما وجود دارد، اینکه سینما ترکیبی از رویا و تخیل و واقعیت است. اینها باید به نوعی اتصال و ارتباطی به هم داشته باشد. حتی اگر قرار باشد فیلم تخیلی و فضایی بسازید باید اندک مطالعهای در مورد، نکات ضروری آن کار داشته باشید. در تیتراژ یکی فیلم علمی تخیلی خارجی اسامی افراد زیادی را میبینیم که در مورد موضوع فیلم تحقیق کردهاند. در سینمای جدی آمریکا بعد از آنکه یک فیلمنامه نوشته میشود، در مورد جزئیات آن از دیالوگها و کلام برخی از شخصیتها پرداختهایی صورت میگیرد که به نتیجه اثر کمک میکند. فیلمنامه یک کار جدی است که در کشور ما هنوز آن شکل حرفهای را پیدا نکرده است و هیچ کدام ما از جمله خود من هم خیلی آن بها و ارزشی را که باید به فیلمنامه نمیدهیم.
من هم مانند هر فردی که در این کشور زندگی میکند، دوستان روحانی داشتم فضای زندگی آنان را دیدهام، در این ارتباط لایههایی از زندگی روحانیون را که شاید مردم کمتر در برخوردهای رسمی ببینند، دیدهام. اولین تجربه ما در زمینه ارائه تصویر غیررسمی از روحانیون در فیلم «زیر نور ماه» بود،در صحنه ای از فیلم، جایی که طلبهها فرشهای حوزه علمیه را میشستند و شروع کردند به هم آب پاشیدند و همدیگر را خیس کردند. این برای خیلیها تعجبآور بود که روحانیون با هم شوخیهایی این گونه هم میکنند. در حالی که آنان جوانانی هستند، طلبهاند و با هم شوخی میکنند و این هیچ اشکالی ندارد.
فکر میکنم این دو سه کاری که ما در مورد روحانیون انجام دادهایم، وجهی از زندگی آنان را به مخاطب ارائه کرده که مردم کمتر دیدهاند. تفاوتی نمیکند که این تصویر تازه از زندگی یک روحانی باشد یا یک پزشک و یا یک سیاستمدار. شاید اگر ما امکان این را داشتیم که زندگی بعضی از سیاستمداران حال حاضر را تبدیل به فیلم کنیم برای مردم جالب باشد که ببینند این شخصیتها در زندگی خود چطور برخورد میکنند. البته در عین حال که این تصویر تازه ارائه میشود، نباید به سمت نمایش تصاویری غیرواقعی رفت.
آقای محمدی شما وقتی از طبقهای مانند روحانیت صحبت میکنید، علیالحساب یک امتیاز دارید، اینکه از طبقهای جذاب برای عموم مخاطبان...
حامد محمدی (کارگردان): تا همین جای صحبتتان من با شما موافق نیستم. صرف روحانی بودن شخصیت فیلم، جذابیتی در کار به وجود نمیآید. مردم در این سالها خیلی مشکلات از مشکلات ساده و پیشپا افتاده تا مشکلات جدی را گردن روحانیت میاندازند. به این دلیل که اداره کشور در این سالها دست روحانیت بوده و به همین دلیل است که معتقدم این قضیه میتواند موجب دافعه شود تا جاذبه. البته این را هم میدانیم که مردم ما در این سالها به درستی تشخیص دادهاند که به کدام روحانی احترام بگذارند، کدام را دوست داشته باشند. لزوما این گفته شما را درست نمیدانم که صحبت از روحانیت میتواند برای مخاطب جذاب باشد، اتفاقا میتواند دافعه هم به وجود آورد. مگر آنکه مخاطب زمان بگذارد و فیلم را ببیند و بعد به این نتیجه برسد که این همان روحانی است که ما دوستش داریم و به او احترام میگذاریم.
حرف من جدای از این است که حالا نظرات مختلفی در کشور ما نسبت به روحانیت وجود دارد. به نظر میرسد به دلیل جایگاه این طیف در ایران صحبت از زندگی آنان برای مخاطبان جذابیت داشته باشد. سئوال من از شما این است که پرده برداشتن از زندگی روحانیون اصلا برای شما جذاب نبوده است؟
حامد محمدی: در وهله اول برای من قصه مهم بود. روحانی بودن شخصیت در نگاه اول لزوما جذابیت بصری و داستانی نداشت. ما قصهای داشتیم که در یک بستر روایت میشد، حالا در این بستر وقتی یکی از شخصیتها روحانی باشد و اگر بتواند تصویر درست و واقعی از شخصیت ارایه بدهد و این شخصیت قابل باور هم باشد، آنو قت است که حضور روحانی به نظرم می تواند به جذابیت قصه کمک کند.
من میخواستم به همین برسم. اینکه گویا شما یک روحانی را در فیلم قرار دادهاید تا برخی حرفها به او گفته شود...
حامد محمدی: این سئوال را با یک پاسخ بله یا خیر نمیتوانم جواب بدهم چون به نظرم آنچه در فیلم شاهد هستیم، اقتضای قصه است. قصه این را میطلبید که برخی حرفها گفته شود. این شخص میتوانست هر جایگاه دیگری هم در اجتماع داشته باشد، اما در آن شرایط قطعا برخی از جذابیتها از بین میرفت و قطعا قصه دیگری می شد. در حقیقت روحانی بودن شخصیت این قصه و مسیر قصه پردازی دو عنصر جدانشدنی در این قصه بودند. در «فرشتهها با هم میآیند» روحانی بودن این شخصیت زمینه آن را به وجود میآورد که در معرض برخی موقعیتها و امتحانها قرار بگیرد و از آن سربلند بیرون بیاید یا نیاید.
خیلی هم گویا این برای شما دغدغه نیست که شخصیت داستان سیری را طی کند و از امتحانی که یاد کردید، سربلند بیرون بیاید.
حامد محمدی: در اندازه خودش این قضیه برایم مهم است.
منظورم این است که گویا واقعیتر نگاه میکنید و دنبال ارائه یک تصویر اغراق شده از یک تحول نیستید. این تحول را میتوان در لایههای زیرین شخصیتها یافت.
حامد محمدی: مساله همین است. تحولی که مد نظر است با آنچه به صورت رایج در فیلمهای سینمایی دیده میشود، متفاوت است. شکل تحول را در مسیر زندگی شخصیت میبینیم. ممکن است ابتدا برخی نکات برایش کماهمیت باشد و به مرور این نکات اهمیتی برایش پیدا میکند و در نهایت در مسیر قصه تحولی را میبینیم و در یک یا دو سکانس تحولی ایجاد نمیشود.
اتفاقا در اینجاست که روحانی بودن شخصیت در «فرشتهها با هم میآیند» نقشی تعیینکننده پیدا نمیکند. زیرا او به واسطه روحانی بودن دچار تحولی نمیشود. شاید بتوان این طور تعبیر کرد که تکلیف خود شما با روحانیت در این فیلم روشنتر شده است.
حامد محمدی: وقتی فیلمی درباره روحانیت ساخته میشود، آدم بیشتر در معرض هجمهها قرار میگیرد؛ مردم میگویند این آدم چرا سراغ ساخت فیلمی درباره روحانیت رفته و روحانیت میگویند چرا در مورد ما فیلم ساختهاید و وقتی فیلم به خارج میرود، میگویند شما جاسوس جمهوری اسلامی هستید.
برخی جریانات که اتفاق خیلی هم ربطی به هم ندارد و در فضاهای فکری و ذهنی متفاوتی از هم هستند، به دلیل فضای سوء تفاهمی که در این سالها به آن خیلی هم دامن زده شده، دنبال این هستند که دلیلی برای ساخت فیلم درباره روحانیت بیابند و نمیتوانند باور کنند این حاصل یک دغدغه شخصی بوده است. ما فیلمهایی در مورد موضوعات دیگر هم داشتیم، باز هم موضعگیریهای منفی را شاهد بودهایم؛ یک فیلمساز احساس کرده دوست دارد در مورد یک موضوع فیلم بسازد، اما برخی شروع به موضعگیری کرده و باور نمیکنند که این فیلم حاصل دغدغه خود فرد باشد. این نشانهگذاریها و دنبال مفاهیم رفتن در این سالها باب شده است. اینها را کنار بگذاریم و سعی کنیم فارغ از اینها و فارغ از گروه سازنده اثر به خود فیلم بپردازیم.
آقای محمدی من در مقام تماشاگر، تکلیفم با نگاه شما روشن است. شما را در کنار روحانیت میبینم.
منوچهر محمدی: شخصیت روحانی «فرشتهها با هم میآیند» دارای خصایصی است که ما او را دوست داریم؛ همسر خوبی است، آدمی است که از راه حلال زندگی میکند و دنبال حرام نمیرود، رشوه نمیگیرد و جایی که احتمال میدهد قرار است پارتیبازی شود، اصلا وارد نمیشود. خودش را در آن مناسبات قرار نمیدهد. زندگی مقتصدانهای دارد که درسش را میخواند و کارش را انجام میدهد. پدر خوبی برای بچههایش است و مجموع این نکات او را جایگاه فردی قرار میدهد که برای مخاطب دوستداشتنی است. نقطه مقابل آن در فیلم یک روحانی دیگر است که غیبت او را میکند. او هم با کارگران برخوردی از سر تکبر و غرور دارد و هم غیبت احمد را میکند. اینها تصویری از بخشی از فرهنگ غلطی است که در این سالها در کشور ما باب شده است، بگمبگمهایی که مطرح میشود و هیچ مدرکی برای آن نیست.
به نظر من حامد محمدی تلاش میکند تصویری از ابعاد نسبتا ناشناخته روحانیت جلوه دهد تا آنان از زاویه دید شما معرفی شوند، اینکه آنان آدمهایی زحمتکش هستند و اغلب زندگی سادهای دارند، در کنار آنان مردمانی را قرار دهید که در مورد این طیف زود قضاوت میکنند و گاه با آنان بدرفتارند. از طرف دیگر یکی دو تا روحانی با برخی خصایص منفی هم داریم که چنین به نظر برسد که همه چیز واقعی است و شما در مقام کارگردان نسبت به روحانیون بیطرف هستید، اما شما بیطرف نیستید.
حامد محمدی: کاری که ما الان انجام میدهیم، کاری است که خود روحانیت باید انجام میداد و به هر دلیلی تا الان انجام نداده است؛ شاید دلیل این بوده که تواناییاش را نداشتهاند و یا امکاناتش نبوده و یا اصلا دغدغه آن را نداشتند و فکر کردند لازم نیست درباره این موضوعات حرف بزنند. کاری که ما در «طلا و مس» و یا «فرشتهها...» کردیم کاری است که خود روحانیت باید انجام میداد و نداده است و حالا ما این کار را انجام می دهیم. هیچ توقعی هم نداریم که از طرف برخی دوستان مورد تمجید قرار بگیریم، ما را اذیت نکنند، کاری هم به کارمان نداشته باشند برایمان کافی است.
موقعیتی که در حال حاضر کشور ما دارد، به واسطه همین روحانیت و مناصبی است که آنان حضور دارند و برای سرنوشت کشور تصمیم گیری می کنند. سرنوشت حال و آینده ما و فرزندان ما به هر حال در گروی تصمیمات این بزرگان است. من به عنوان یک ایرانی تصور می کنم اندک وظیفه ام این است که هر از گاهی به آنان یادآوری کنم، که شما باید به اینجاها هم فکر کنید. آقایون روحانی، علما، بزرگان این ها هم وظیفه شماست، خیلی چیزها را فراموش نکنید، فکر نکنید همین درس های علمی و منبر کفایت می کند. اتفاقا من فکر می کنم باید کمی جلوتر را ببینیم و به آنان یادآوری کنیم که چه مسائل دیگری هم وجود دارد.
حالا اینکه شما این طور برداشت کرده اید که من در کنار روحانیت هستم نه در مقابلشان، به هر حال یک برداشت است. من تلاش می کنم مانند یک آینه با آنان برخورد کنم و به آنان در مقام یک فیلمساز و سینماگر بگویم که ممکن است شما اینجاها را اشتباه بروید و مسیرتان کمی به خطا برود. خطایی که سرنوشت آینده یک کشور وچندین نسل را دربرمی گیرد. فکر می کنم وظیفه داریم بگوییم برگردید و از اول نگاه کنید. کسی به آنان نمی گوید بروید و فقط کار علمی انجام دهید، نه در حکومت هم حاضر باشند و پست اجرایی هم قبول کنند اما وظیفه اصلی کسی که لباس رسول الله (ص) را به تن می کند فراموش نکنند.
آقای محمدی روحانیون را در فیلم قرار می دهید تا بیشتر توجه شان به موضوعی که مدنظر شماست جلب شود؟
حامد محمدی: به هر حال این قصه ایجاب می کرد که آن شخصیت روحانی باشد.
آقای محمدی شما ایده هایی بزرگی برای فیلمسازی دارید، مثلا موضوعی که درباره ۱۱ سپتامبر است و در مورد آن پیش از این صحبت کرده ایم. در کنار چنین ایده هایی چند سالی است که سراغ ساخت فیلم هایی می روید که به موضوعات ظریف انسانی در دنیای کوچک خود می پردازند. این ها چطور با هم تناسب پیدا می کنند؟
منوچهر محمدی: من اخبار سیاسی و اقتصادی و فرهنگی را دنبال می کنم. ذهن من بسیط است و خودم را محدود نمی کنم. به نوعی خودم را در معرض قرار می دهم و بعضی وقت ها گفته ام که یک عکس و یک جمله و یک حس و چیزی که می شنوم و می بینم روی من تاثیر می گذارد و آن اتفاقی که باید می افتد. مثلا همین ماجرای ۱۱ سپتامبر که اشاره کردید، مربوط به زمانی است که در مورد مسلمانان تبلیغات منفی گسترده ای صورت می گرفت.
دوستی دارم که مقیم امریکاست، او تعریف می کرد در یکی دو روز اول بعد از ۱۱ سپتامبر اصلا جرات خروج از خانه را نداشتند. دلیل نزدیک شدن من به آن سوژه هم به این دلیل بود که آن موقعیت زمینه داستانی مناسبی را فراهم می کرد، ذهن من را به خود مشغول کرده بود نه اینکه فقط چون عنوان ۱۱ سپتامبر را داشته باشد، قصد کنم در مورد آن فیلم بسازم. اگر شما گوش شنوا و چشم دقیقی داشته باشد، می تواند در اتفاقات مختلف درامی بیابید که جذاب باشد. اگر با چنین موقعیتی روبرو شدید به نظرم نباید آن را رها کنید. خیلی هم پیش آمده که من به موضوعاتی به صورت جدی فکر کردم، نزدیک یک سال درگیر آن بودم، اما در نهایت به این نتیجه رسیدم که نمی شود.
قبل از اینکه به اینجا بیاییم، با حامد روی قصه ای کار می کردیم که نزدیک یک سال است سرگرم آن شده ایم، آن قصه در ابتدای کار پارادوکسی دارد که اگر آن را حل کنیم درست است و اگر آن را حل نکنیم قصه غلطی از آن در می آید. بعضی از همکاران ما اما در مواجهه با یک سوژه جذاب سریع سراغ ساخت آن می روند. حامد به من گفت قصه را برای یکی از کارگردانان جوان مطرح کرده و او واله و شیفته این داستان شده، در صورتیکه من هیچ گاه واله و شیفته نمی شوم. ترجیح می دهم خودم در خلوت آن قصه را ورز بیاورم و اگر واقعا احساس کنم نمی توانم یک داستان را تبدیل به فیلم کنم، خیلی ناراحت نمی شوم، آن را کنار می گذارم. ممکن است آن میوه زمانی نیاز داشته باشد تا پخته و رسیده شود.
اگر الان فیلم های جمع و جورتری از شما میبینیم، به دلیل محدودیتهای امکانی نبوده است، میل و خواست شما ساخت این فیلم ها بوده است.
منوچهر محمدی: من اگر بتوانم روزی یک فیلم با یک پرسوناژ بسازم که واقعا فیلم باشد و قصه درستی داشته باشد و درام آن درست شکل بگیرد و همه تعاریف آن درست باشد, اصلا خجالت نمی کشم که من پروداکشن های بزرگ داشتم و حالا کاری کوچک انجام داده ام. این مسائل برای من مطرح نیست، کافی ست سوژه نظر من را جلب کند و احساس کنم که خوب است این حرف را بزنم، آنگاه دیگر به کوچک و جمع و جور بودن فیلم فکر نمی کنم.
احساس میکنید این روش به حال و هوای این روزهای شما نزدیکتر است؟
منوچهر محمدی: بله، با حال و هوای شخصی من، یافته ها و دانش من، نگرانی ها و دلمشغولی هایم جور در می آید. وقتی این ها جور در می آید من بیش از حد متعارف یک تهیه کننده در خدمت موضوع هستم و آن را رها نمی کنم که بعد از این مرحله تبدیل به یک مدیر اقتصادی شوم. اگر کاری تبدیل به دلمشغولی ام شود، دیگر آن را رها نمی کنم و اگر پیشنهادی داشته باشم آن را با هر کدام از عوامل در میان می گذارم.
آقای حامد محمدی چطور کارگردانی بودند؟
منوچهر محمدی: حامد تجربه های مختلفی در زمینه ساخت تیزر و فیلم های مستند داشته که سر آن ها هم گاهی با هم مشورت می کردیم، گاهی هم من را به عنوان پدر عصبانی می کند و روی چیزی پافشاری می کند و در نهایت او بزرگواری می کند دیگر روی آن موضوع اصرار نمی کند. اما در مورد این فیلم هم دوستان دیگر کارگردان هم می توانند شهادت دهند که برای من حامد با دیگر کارگردان ها تفاوتی نداشت. اگر چیزی به نظرم می رسید آرام آن را در گوشش زمزمه می کردم و می گفتم که بد نیست این کار را انجام دهی یا ندهی و یا این صحنه را بگیری یا نگیری. این روش من با همه دوستان کارگردان بوده، از آقای حاتمی کیا و فخیم زاده تا مرحوم ملاقلی پور و آقای داد داشتم.
مثلا در مورد فیلم «بازمانده» این موضوع وجود داشت که براساس فیلمنامه و واقعیت ماجرا در شهر حیفا، این شهر از سه طرف محاصره شد و مردم را به سمت دریا راندند. مردم سعی کردند سوار قایق ها شوند، که در این میان خیلی ها کشته و یا غرق شدند. چند ده هزار نفر به دلیل شلیک گلوله، چپ شدن قایق و یا سرنشین اضافه از بین رفتند. ما خیلی تلاش کردیم که ببینیم می توانیم چنین صحنه ای را برای فیلم داشته باشیم، اما در عمل دیدیم که امکانش نیست. نه این تعداد قایق نه این شرایط هیچ کدام فراهم نیست. من به آقای داد گفنم که در مقام تهیه کننده امکان تامین ابزار لازم برای این صحنه را ندارم. ایشان هم وقتی دید من صادقانه صحبت می کنم پذیرفت و پایان قصه را به صحنه قطار تغییر دادند. همین وضعیت در جریان همکاری با حامد محمدی هم وجود داشت، هر گاه که پیشنهاد و نظر داشتم مطرح می کردم.
آقای محمدی جزئیات صحنهای که در «فرشته ها با هم می آیند» دیده می شود خیلی شبیه کارهایی بود که شما فیلمنامه آن را نوشته بودید. به نظر می رسد تمامی جزئیات صحنه در فیلمنامه های شما شرح داده می شود.
حامد محمدی: فضاسازی سکانس ها یکی از ایراداتی است که آقای محمدی از من می گیرند به این ترتیب که پیشنهاد می دهند این همه روی فضاسازی تمرکز نکنم و سراغ چیزهای دیگر بروم...
چیزهای دیگر یعنی چه چیزهایی؟
حامد محمدی: دیالوگ، شخصیت پردازی ها و نکاتی از این دست. خیلی وقت ها آقای محمدی از این جهت به من خرده می گیرند. به هر حال من در تلاش برای کسب تجربه هستم تا اشتباهاتم را برطرف کنم. من اگر می خواهم یک اتاق را در فیلمنامه تعریف کنم از گلدان های گوشه خانه هم مثال می زنم و در مورد آن ها هم می نویسم. سعی می کنم فضا را کاملا ترسیم کنم، چون فکر می کنم ما در مدیومی کار می کنیم که همین جزئیات بسیار تعیین کننده هستند. در «حوض نقاشی» اقتادن همان گلدان های گوشه خانه موجب دعوا و در نهایت کتک زدن پدر و بعد ترک خانه از طرف بچه بود. البته به نظرم این جزئیات فقط آکسسوار و لوازم صحنه نیستند و اتفاقا در مسیر قصه تاثیر جدی دارند.
این شیوه ای است که من تصور می کنم درست است، اما قطعا از تجربیات آقای محمدی استفاده می کنم و سعی خواهم کرد کمتر از این نکات در فیلمنامه استفاده کنم. در کارهای قبلی فقط فیلمنامه نویس بودم و این را وظیفه خودم می دانستم که جزئیات را برای عواملی که قرار است در ابتدا با فیلمنامه کاررا شروع کنند توضیح دهم. حجم فیلمنامه این کار اخیر به نسبت دیگر فیلمنامه ها کمتر بود، چون می دانستم می توانم سر صحنه توضیحات را به عوامل ارائه کنم. چیزی که من یاد گرفتم این است که جزئیات می تواند به شکل مینیاتور یک کار را کامل کند و موجب شود به دل مخاطب بنشیند.
منوچهر محمدی: همانطور که حامد گفت من در این زمینه با او اختلاف روش کلی دارم. من معمولا قصه را در یک لانگشات وسیع میبینم و بعد آرام آرام نزدیک میشوم. اگر از ابتدا من به این فکر باشم که مردمک چشم سبز باشد، آبی یا مشکی ممکن است که آن کلیت از دست من در برود. این تفاوتی است که ما با هم داریم و گاهی اوقات هم کلکلهای خیلی جدی میکنیم، اما من ترجیح میدهم از ابتدا وارد جزئیات نشوم. اول خط کلی داستان را ببینم بعد یک پله نزدیک شوم و آرام آرام پیش بروم.
قطعا این یک مسیر یک طرفه نیست و بعضی وقتها بازگشت هم دارد. یعنی در فاز اول اگر فاصلهام با سوژه یک کیلومتر است، در گام دوم ۸۰۰ متر فاصله داشته باشم و وقتی به ۴۰۰ متری میرسم به این نتیجه میرسم که گام ۸۰۰ متری اشکالاتی دارد و برمیگردم، اما وقتی که خیلی وارد جزئیات شوم دیگر دلم نمیآید که تغییری ایجاد کنم. خیلی از فیلمسازان ما دچار این مساله میشوند. گاهی اوقات یک اسم، شی یا صحنه ایده آنان میشود و ساختمان قصه روی آن استوار میشود. بعد که پیش میروند نمیتوانند از آن نکات دل بکنند و مجبور به وصله پینه صحنه میشوند و بعد که فیلم را ارائه میکنند، شما منتقدان با بیرحمی تمام اشکالات را میبینید و متذکر میشوید.
سینما یعنی اینکه وقتی شما از سالن بیرون میآیید بتوانید قصه فیلم را در یک خط برای دیگران تعریف کنید. آن لذت حاصل از تماشای فیلم لذتی است که در سالن سینما اتفاق میافتد و هرچقدر که عوامل فیلم تلاش کنند کارشان دیده نشود، موسیقی شنیده نشود، اما تاثیر بگذرد، همانطور طراحی صحنه و لباس و فیلمبرداری و سایر موارد. اینها همان بخشهایی است که روی ناخودآگاه ضمیر مخاطب تاثیر میگذارد. اگر خط قصه درست پیدا شود جزئیات همیشه با آن میآید.
آقای عزتی پوشیدن لباس روحانیت در یک فیلم و رفتن در قالب شخصیت روحانی چقدر نسبت به بازی در دیگر نقشها متفاوت است؟
جواد عزتی (بازیگر): پیش از «فرشتهها با هم میآیند» دو بار در نقش روحانی بازی کرده بودم. بازی این جایگاه مانند بازی در هر نقش دیگری میتواند باشد. نباید برای یک بازیگر جایگاه اجتماعی یک شخصیت در نزدیک کردن نقش به شخص تاثیر بگذارد. ممکن است شما ۱۰ بار دکتر بازی کنید، که یک موقعیت اجتماعی را دارند، اما شخصیت آنان با هم فرق ميکند. شخصیت آن آدم و نگاه کارگردان و نویسنده به آن شخصیت است که میتواند روی کار من تاثیر بگذارد.
در مورد شخصیت روحانی هم میتوانید این همه فاصلهدار به نقش نگاه کنید؟
عزتی: بله، چون نگاه کارگردان هم این طور بود. کارگردان میخواست من در این فیلم پیش از آنکه در فضای نقش روحانی بروم، نقش کسی را بازی کنم که عاشق است، در جامعه تلاش میکند و زحمت میشد تا برای خانوادهاش آنچه مورد نیاز است تامین کند. اینها برای من در مقام بازیگر نسبت به روحانی بودن او اولویت بیشتری دارد. اینکه این آدم چطور زندگی میکند برایم مهمتر از آن است که جایگاه اجتماعی او چیست. بعد از این مرحله است که سراغ سایر نکات میروم و این را بررسی میکنم که مثلا جایگاه این آدم چه تاثیری روی رفتار او میگذارد. او میتوانست یک پزشک باشد و همین شخصیت را داشته باشد.
قطعا شخصیت و جایگاه اجتماعی یک نقش قابل تفکیک نیستند. همانطور که خودتان هم گفتید اینها از هم تاثیر میگیرند. مثلا نگاه فردی که روحانی است، طبیعتا باید آرامش بیشتری منتقل کند. اما در مورد شکل بازی شما گویا تلاش کرده بودید چندان خودتان را در این چارچوبهایی که از یک نقش روحانی در ذهنها شکل گرفته، قرار ندهید.
عزتی: از یک سال به بعد، شاید بعد از «طلا و مس» و یا بعد از «مارمولک»، نگاه بازیگران به روحانیت تغییر کرد. پیش از آن چنین تصور ميشد که بازیگر یک فرد روحانی باید به صورت تیپیکال به این نقش نگاه کند و باید آرام حرف بزند.
نکتهای که من گفتم مربوط به خیلی قدیم نیست، مقایسهای است بین بازی بهروز شعیبی در «طلا و مس» و بازی شما در «فرشتهها با هم میآیند».
عزتی: من هم میخواهم به همین نکته برسم که آن نگاه تیپیکال کنار رفته است و اول از همه جنبه انسانیت مورد توجه قرار میگیرد. این ماجرا از دفتر خود آقای محمدی هم آغاز شده است. من قبل از اینکه به روحانی بودن شخصیت فکر کنم به ویژگیهای او فکر میکنم. یک روحانی میتواند تند حرف بزند، عجول باشد، خیلی کارکن باشد و یا مثل روحانی ما در فیلم دعوایی باشد. اینکه با آموزشی که دیده چطور برخورد میکند.
در مورد این شخصیت به نظر میرسد روحانی بودنش جدای از اینکه او آدم خوبی است، نیست. انگار آدم خوب بودن ادامه انتخاب او برای روحانی بودنش است...
عزتی: این اتفاق بسیاری خوبی است. خیلی از روحانیت برای اینکه مسیر زندگی خود را عوض کنند سراغ خواندن فقه و روحانیت رفتهاند. ممکن است که اصلا این آدم هنوز هیچ چیزش شبیه روحانیت نباشد، اما به آن سمت رفته که وارد حوزه روحانیت شود، همانطور که در «طلا و مس» شخصیت بهروز شعیبی مسیری که طی میکند این است که باید به نوع دیگری به روحانیت نگاه کند.
منوچهر محمدی: این ضربالمثلی است که در میان طلبهها و حوزههای علمیه استفاده میشود: ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل. این را به عنوان یک درس اخلاقی میتوان نگاه کرد. تو میتوانی یک طلبه باشی و یا یک دکتر، و در خانه با همسرت رفتاری پرخاشگرانه داشته باشی. این مربوط به همان فرآیند آدم شدن است.
عزتی: به همین دلیل است که من معتقدم برداشت شما اصلا نادرست نیست و اتفاقا شاید این یک آدم دیگر است که آمده تا این مسیر را آغاز کند.
آقای محمدی شما در گفتوگویی که زمان جشنواره با خبرآنلاین داشتید، خیلی محتاطانه در مورد فیلم صحبت کردید، گویا نميخواستید هیچ ذهنیتی در مورد فیلمتان شکل بگیرد. این در حالی است که وقتی تماشاگر به دیدن فیلم شما مینشیند، تصور نمیکند با فیلم اول یک کارگردان مواجه شده است؛ فیلم اولی که اشکالات یک فیلمساز تازهکار را داشته باشد.
حامد محمدی: قطعا من مایل نبودم خودم ذهنیتی برای تماشاگر فیلم به وجود آورم، باید منتظر میماندم تا تماشاگران نظراتشان را منتقل کنند.
منوچهر محمدی: اخیرا صحبت زیادی از «بازمانده» شده است، وقتی ۲۰ سال از عمر یک فیلم میگذرد و همه چیز آن تازه است و انگار چیزی کم و کسر ندارد، حس خوبی به سازنده اثر میدهد. کاش همه ما که در عرصه سینما و هنر کار میکنیم فکر کنیم قضاوت نهایی در مورد آثارمان بعد از نبودنمان اتفاق میافتد. آثاری بسازیم که قدر و قیمتش مشخص باشد. اگر آدم مراقب خودش باشد و دچار هیجانات نشود باید بداند که تاریخ در مورد یک فیلم قضاوت میکند. این خیلی ارزشمند است. من در مورد فیلمهای خودم چنین عمل کردهام. «طلا و مس» در سکوت و آرامش ساخته شد، وقتی شب اول در جشنواره به نمایش درآمد و فردا صبح همه به عنوان پدیده جشنواره از آن اسم بردند، اتفاق خیلی بهتری از آن بود که خود ما جوی درمورد این فیلم راه میانداختیم و بعد مشخص شود که طبل تو خالی بوده است.
ارسال نظر