بهروز افخمی؛ از عروس تا آذر، شهدخت ...
بهروز افخمی شاید اولین و تنها نماینده مجلس باشد که با شلوار جین و تی شرت آستین کوتاه وارد ساختمان بهارستان میشد. او در آن سالها به نظر شر و شور بیشتری داشت و حتی به دنبال تاسیس تلویزیون خصوصی هم بود.
آقای افخمی چه شد که از بین داستانهای خانم شیرمحمدی «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» را انتخاب کردید؟
انتخاب نکردم پیش آمد، مرجان (شیرمحمدی، همسر بهروز افخمی) میخواست خودش فیلم این داستان را بسازد اما از کارگردانی صرفنظر کرد و من آماده بودم که آن را قبول کنم. در واقع او ترجیح داد برای اولین کارگردانی خود سراغ داستانی برود که اینقدر تعداد پرسوناژهایش زیاد نباشد و کارگردانی را با فیلم سادهتری شروع کند. البته از بین رمانهای او داستانهای زیادی هست که دوست دارم از آنها فیلمی بسازم، مثل رمان «این یک فصل دیگر است» که داستان پررنگتری دارد و خیلی دوست دارم آن را به فیلم تبدیل کنم اما خیلی پرهزینه است.
آذر، شهدخت، پرویز و دیگران از آن دسته فیلمهایی است که تماشاگر وقتی از سالن بیرون میآید فارغ از توجه به هرگونه ایراد فنی یا غیرفنی فیلم، حال خوبی خواهد داشت. این فیلم از نظر شما یک اثر مفرح و سرگرم کننده است؟ چون اتفاقا برخی معتقدند «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» فیلم تلخی است.
افخمی: فکر میکنم داستان تلخی است که با سرخوشی روایت شده، یعنی زندگی همین است؛ بالا و پایین دارد. این فیلم آدم را یاد لحن چخوف میاندازد که البته مربوط به لحن داستان مرجان است.
الان فیلم شما جذابتر است یا داستان خانم شیرمحمدی؟
افخمی: نثر مرجان خیلی خوشخوان و روان است و تمام کاری که در فیلم دنبال کردم این بود که فیلم هم روان باشد و راحت دیده شود و هم به همان سطح و جایگاه رمان در حوزه ادبیات برسد.
پس یعنی کاملا به متن اصلی داستان وفادار بودید؟
افخمی: نه، شخصیت مرد داستان را خیلی تقویت کردم. در واقع داستان اصلی زنانهتر بود ولی الان در فیلم شخصیت پرویز دیوانبیگی (مهدی فخیم زاده) شخصیت اصلی شده است.
تصور میکنم موضوعی که در این فیلم روایت میشود از سفر شما به کانادا هم نشات میگیرد، درست است؟
افخمی: بله تاثیر زندگی حدود یک ساله در کانادا برای همسرم در این رمانی که نوشت، مشخص است. لااقل برای من مشخص است چون یک جور سرخوردگی و شوک در برخورد با زندگی ایرانیان در کانادا برایش پیش آمد که خودش شاید با این نظر من موافق نباشد ولی فکر میکنم در نوشتن این رمان تاثیر داشت، برای خود من هم اثرگذار بود چرا که در آنجا خانوادههایی را دیدیم که بلاهایی سرشان آمده بود اما آبروداری میکنند و چیزی نمیگویند؛ اما ناراحت کننده است که نه میتوانند برگردند و نه زندگی خوبی در آنجا دارند.
شما در این سالها فیلمهای زیادی ساختهاید که براساس داستان بودند اما داستان «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» به نظر میرسد کمتر سینمایی باشد. نگرانی نداشتید که دارید، ریسک میکنید؟
افخمی: تازگیها برایم جالب شده داستانهایی را که تبدیل آنها به فیلم سخت است، فیلم کنم. این برایم جذاب است که ببینم از پس آن بر میآیم یا خیر. با این حال همچنان ساخت قصههای پررنگ و مناسب برای پرده سینما را دوست دارم، اما دیگر از ساخت داستانهای سخت هم نمیترسم.
آقای ساداتیان برای شما چطور؟ ساخت فیلمی که سینمایی شدنش به نظر سخت بود، ریسک نبود؟
ساداتیان: قصه برای من خیلی مهم است. به هر حال در این سینما زندگی میکنیم و سلیقه مردم را میشناسیم و استانداردهای سینما را هم میدانیم. وقتی داستان را دیدم متوجه شدم ویژگیهای لازم را دارد، به همین دلیل از این بابت نگرانی نداشتم بلکه نگرانی من فضایی بود که اهالی سینما برایم به وجود میآوردند،چون به محض اینکه اعلام شد با بهروز افخمی قرار است کار کنم سایه پررنگتری از درست بودن قصه و اینکه داستان درمیآید یا نه ایجاد شد.
شاید بخش زیادی از این حرف و حدیثها به «فرزند صبح» مربوط میشود که میگویند بهروز افخمی روند ساخت یک فیلم را خیلی طولانی میکند.
افخمی: نه این حرفها از زمان خیلی دورتری حتی از زمان فیلم «عروس» گفته میشد و فکر میکنم این حرفها از طرف کسانی مطرح میشود که فکر میکنند نمیتوانند با من کار کنند، پس سعی میکنند که نگذارند دیگران هم کار کنند. البته آقای ساداتیان خیلی شخصیت ملایم و مطبوعی دارد و به همین دلیل کارش خیلی سریع پیش رفت. من تا حالا فیلمی را اینطور و با سرعت تمام نکرده بودم، مخصوصا اینکه بحران تصادف و ناراحتی و درد گوهر خیراندیش را هم داشتیم. تاثیر چنین شخصی برای من کاملا مشخص است. البته نقطه مقابل این قضیه هم هست، یعنی تهیهکنندهای که خودش مشکل داشته باشد، متعادل نباشد، اعمال قدرت کند و شخصیت و انتخابهای خود را تحمیل کند. اینها همه باعث میشود که من یا کارگردانی مثل من بدقلق شود و من وقتی به این حالت بیفتم، دیگر برایم مهم نیست که حتی کارنامه کاری خودم را خراب کنم یا فیلم را نیمه رها کنم. آنها هم ممکن است حرفهای مبالغه آمیزی را برای من بگویند ولی در نهایت فکر میکنم، اگر فیلم نسازم بهتر است تا با آدمهایی که دوست ندارم، فیلم بسازم.
ساداتیان: به نظرم مشکل سینمای ما این است که باید بدانیم کار، گروهی است و باید تقسیم کار شود. این گونه بحثها زمان ساخت سریال «خواب و بیدار» و همکاری با مهدی فخیمزاده هم شنیده میشد که او خلق و خوی خاصی دارد و کار به نتیجه نمیرسد، اما دیدیم که سریال موفقی شد. در واقع اگر تهیهکننده و کارگردان به وظایف خود عمل کنند این حرفها پیش نمیآید. درباره «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» هم از زمانی که با بهروز افخمی شروع به کار کردیم تا زمانی که فیلم به جشنواره فجر رسید، جز آن چند روزی که خانم خیراندیش به دلیل تصادفی که پیش آمد، دوران نقاهت را میگذراند، همه چیز طبق برنامهریزی و جدول پیش میرفت؛ یعنی با درصدی مطالعه و قبول ریسک میشود درست عمل کرد. پیش از این هم نمونههایی بوده که مثلا فیلمی داشتهام که یک هفته مانده به فیلمبرداری، وزارت ارشاد فشار آورده که فیلم را نسازید، ولی آن را ساختیم و موفق هم شد.
اسم فیلم را نمیگویید؟
ساداتیان: چهارشنبه سوری (به کارگردانی اصغر فرهادی). قبل از اینکه کار شروع شود، گفتند فیلم خیلی تلخ است آن را نسازید. در حالی که دیدیم که فیلم موفقی هم شد، به همین دلیل تاکید میکنم فیلمنامه خیلی مهم است که اگر قوی باشد کار را به خوبی جلو میبرد.
آقای افخمی حضور راوی در فیلم براساس ویژگیهای داستان خانم شیرمحمدی بود یا علاقه و ترجیح شخصی شما؟ چون در «سن پترزبورگ» هم راوی، نقش مهمی داشت.
افخمی: استفاده از راوی در سینمای حرفهای دنیا کاملا متداول است ولی اینجا خرافهای وجود دارد که استفاده از راوی، فیلم را ادبیاتی یا به یک اثر ادبیاتزده تبدیل میکند. این، حرف بیمعنا و بیپایهای است در ایران مشهور است و دلیل آن را هم نمیدانم.
در جشنواره گفتید که انتخاب آقای داود نماینده (گوینده مستندهای راز بقا) به عنوان راوی، به این دلیل بوده که این تصور ایجاد شود که اینها مشتی جانور هستند !
افخمی: نگاه چخوف به آدمهای انسانهایش شبیه نگاه یک پزشک یا جانورشناس به کاراکترها است و البته به این معنی نیست که چخوف آدمهای قصهاش را دوست ندارد، بلکه بشتر به این معنی است که چخوف همه نوع جانوری را دوست دارد، از جمله انسان که زیاد هم او را دوست دارد و رفتارهایش را مطالعه میکند، بنابراین با توجه به لحن چخوفی فیلم انتخاب "داود نماینده" به عنوان یک فرد بیطرف، به نظرم مناسب بود.
آقای سادتیان شما در مقطعی همکاری با بهروز افخمی را برای ساخت این فیلم قبول کردید که گفته بودید تمایلی به ادامه کار در سینما ندارید. «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» چه ویژگیای برای قبول این همکاری داشت؟
ساداتیان: این که گفته بودم نمیخواهم دیگر در سینما کار کنم به دولت قبلی بر میگشت، یعنی در شرایطی که جلوی ساخت «جامه دران» را که الان تمام شده، با وجود داشتن پروانه ساخت گرفتند یا «برف روی کاجها» با آن معضل روبرو شد.ضمن اینکه چند پروانه ساخت دیگری هم که درخواست داده بودم رد شده بود، به همین دلیل دیدم متولیان سینما بیشتر سد راه هستند پس چرا بمانیم و کار کنیم؟
آن هم وقتی عدهای هستند که در این سینما فیلم میسازند و از صفر تا صد کارشان را با بودجه دولتی میسازند، اما ما که به عنوان بخش خصوصی همه چیز را کاملا با سرمایه شخصی میسازیم همه درها به رویمان بسته میشود.
البته این پس از گذشت آن دوران در دولت روحانی آن قدر جو زده شدیم که در مدت چهار ماه، سه فیلم شروع کردم. قصه «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» هم برایم جذاب بود و از آن راضی هستم، چون بازخوردهای آن هم در جشنواره خوب بود.
برویم سراغ بازیگران. آقای افخمی چه شد که برای نقش پرویز دیوانبیگی سراغ مهدی فخیمزاده رفتید؟ نمیخواستید فرد دیگری را انتخاب کنید که تماشاگر با او همذات پنداری بیشتری برای پذیرش چنین نقشی داشته باشد؟
افخمی: من امیدوار بودم که شانس داشته باشم و او مشغول کاری نباشد و قبول کند در این فیلم بازی کند. البته بار اول شانس نیاوردیم و او مشغول سریال بود، اما چند ماه بعد مساله برطرف شد. درباره او این اطمینان را داشتم که چون هم کارگردان است و هم یک بازیگر خوب، اگر بازی در «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» را قبول کند همه چیز را خودش انجام میدهد.
هرچند او همه را گردن من میاندازد و میگوید که او را کارگردانی کردهام، ولی واقعا این طور نیست. خودش همان اوایل کار پس از این که بر استرس شدیدش از بازیگری مسلط شد، یکی دو برداشت گرفته شده را در مونیتور نگاه کرد و بعد خواست آنها را تکرار کنیم و پس از آن دیگر خودش میدانست چه کار میکند. فکر میکردم فخیمزاده بهترین و تنها انتخاب بود و اگر او بازی نمیکرد، فیلم با آنچه الان هست خیلی فاصله میگرفت.
یعنی از همان ابتدا به مهدی فخیمزاده فکر میکردید؟
وقتی فیلمنامه را مینوشتم کمی به لحن و نحوه حرف زدن عزتالله انتظامی فکر میکردم، چون دو فیلم با او کار کرده بودم و میتوانستم او را الگو بگیرم، اما این را میدانستم که نمی توانم با عزت کار کنم چون سن و سالش صحنههای بالا رفتن از کوه را قبول نمیکند؛ به همین دلیل دنبال کسی بودم که به قول فرانسویها کمدین خوبی باشد، یعنی بازیگری که یک "آن" و یک شیرینی دارد که حتی نقشهای جدی و تراژیک را هم شیرین و اصطلاحا "تودل برو" بازی میکند. فکر میکردم فخیمزاده بهترین و تنها انتخاب بود و اگر او بازی نمیکرد، فیلم با آنچه الان هست خیلی فاصله میگرفت. البته این را هم بگویم که وقتی پس از اولین پیشنهاد متوجه شدم او درگیر کار دیگری است، در زمانی که خیلی به شروع کار مانده بود، کمی با علیرضا خمسه کار کردیم، اما نتیجه آن چیزی که میخواستیم نشد. بعد از آن فخیمزاده را فراموش کردم تا این که یک روز آقای ساداتیان از روی فهرستی که پیش خودش داشت، او را پیشنهاد کرد و جالب بود که انتخاب آقای ساداتیان هم فخیم زاده بود و این بار دیگر او وقت آزاد داشت.
ساداتیان: من هم وقتی قصه را خواندم اولین کسی که به ذهنم رسید مهدی فخیم زاده بود.
بازیگران دیگر را چطور انتخاب کردید؟
افخمی: انتخاب بازیگر، کار خیلی مهمی است و در ایران باید به کسی اتکا کرد که بازیگران را میشناسد. در این باره گذشته از این که بر شانس خودم متکی بودم بخش زیادی از پیشنهادها از طرف آقای ساداتیان بود و بخش زیادی هم از طرف مرجان. او به خاطر آشناییاش با تئاتر، بازیگران تئاتری را پیشنهاد کرد که بیشتر برای نقشهای فرعی انتخاب شدند و بازیگران اصلی هم از پیشنهادهای تهیهکننده بود که من هم موافق بودم.
حادثه تصادفی که برای خانم خیراندیش پیش آمد، برنامه شما را به هم نریخت؟ چون گفته میشد قرار است نقش هر دو خواهر داستان را خیراندیش بازی کند.
افخمی: از ابتدا نمیخواستم هر دو نقش را خانم خیراندیش بازی کند. خودش پیشنهاد داد و چون به لحاظ امکانات کامپیوتری میشد این کار را انجام دهیم، قبول کردم ، به همین دلیل این طور نبود که این اتفاق برنامه مرا به هم ریخته باشد، شاید هم حضور دو بازیگر بهتر شد و این طوری شانس بهتری برای فیلم داشتیم. درباره «فرزند صبح» به نظر میرسد عدهای خیلی جدی دنبال این هستند که فیلم نمایش داده نشود، یعنی وقتی عدهای با ارادهی محکم برای این کار اقدام کنند شانس خیلی نقشی ندارد.
شما مرتب از شانس صحبت میکنید و به نظر میرسد فقط سر «فرزند صبح» شانس نیاوردید!
افخمی: درباره «فرزند صبح» به نظر میرسد عدهای خیلی جدی دنبال این هستند که فیلم نمایش داده نشود، یعنی وقتی عدهای با ارادهی محکم برای این کار اقدام کنند شانس خیلی نقشی ندارد. آخرینباری که پیشنهاد دادم با هزینه شخصی خودم فیلم را درست و آماده نمایش کنم معلوم شد که سر مالکیت فیلم دعوا است و تکلیف بین روایت فتح و موسسه حفظ آثار(عروج) مشخص نیست که فیلم برای کیست. پس طبیعی است که فکر کنم ۷-۸ سال پس از تمام شدن فیلمبرداری و نمایش داده نشدن آن، لابد ارادهی وجود دارد.
شما با «فرزند صبح» خاطره تلخی از جشنواره فجر داشتید ولی با انگار با «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» جبران شد؟
افخمی: وقتی کاری با ارادهی از پیش تعیین شده برای خراب شدن یک فیلم پیش میرود دیگر برایم خاطره نیست، بلکه مبارزهای است که باید انجام دهم تا فیلمام جان سالم به در ببرد. پروژهی «فرزند صبح» هنوز باز است و چون فکر میکنم فیلم خوبی شده تلاش میکنم آن را نجات دهم و به نمایش برسانم، به همین دلیل میگویم که خاطره بدی ندارم. این هم مثل بحرانهایی بوده که در طول ساخت فیلمهای قبلیام پیش آمد و سعی کردم از پس آن بربیایم.
حضور مانی حقیقی در «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» با توجه به دعوا و جدلهای شما که در فضای مجازی و رسانهای هم منتشر شد جالب توجه بود.بعد از آن بحثها چرا مانی حقیقی را، دعوت به کار کردید؟
افخمی: (با خنده) مانی دوست قدیمی من است و همیشه باهم شوخی و دعوا داشتهایم و به لحاظ سیاسی هم شباهتی به هم نداریم، اما به هر حال پسر نعمت حقیقی است و اولین روزی که او را دیدم سر فیلم «روز فرشته» بود که از کانادا آمده بود. او از همان موقع هم زبان درازی میکرد. البته آدم باسوادی است و فلسفه هم میداند. آن زمان با هم کلکل داشتیم دیگر، که کمی به سطح مطبوعات کشیده شد ولی برای ما ادامه همان شوخیهای خصوصی خودمان بود، چون از قبل میدانستم که او دوست دارد در فیلم من بازی کند و پیش از این بگومگوها هم به مانی فکر کرده بودم اما تصور میکردم که ممکن است با من قهر باشد ولی بعد فهمیدم قهر نیست. البته این را در یک مصاحبهای هم گفته بودم که او به من گفته «میخواهد در فیلم من بازی کند» اما بعد به من اس ام اس زد که «من کی به تو گفتم میخواهم در فیلمات بازی کنم؟ این قدر به مطبوعات دروغ نگو!» (خنده)
در این فیلم سه کارگردان (مهدی فخیمزاده، مانی حقیقی و رامبد جوان) به عنوان بازیگر حضور دارند که هر کدام سابقه کاری خود را هم دارند. در طول کار نظر یا پیشنهادی به شما نمیدادند؟
افخمی: تنها کسی که درباره کارگردانی نظر نمیداد و کاملا لحن و نحوه بازیگریاش باعث میشد تصمیمهای کارگردانی تغییر کند، فخیم زاده بود. مانی حقیقی خودش صاحب ایده و پیشنهاد بود برای تغییر دادن سکانس مربوط به خود که خیلی از آنها هم خوب بود و اجرا شد. رامبد هم در کارگردانی دخالتی نمیکرد ولی فکر میکنم خیلی خوب بازی میکرد و نقشاش با آنچه تا حالا از او دیدهام خیلی متفاوت است. در این فیلم خیلی علاقهمند شدم که دوباره با رامبد جوان کار کنم.
یک کار کمدی؟
افخمی: نه اتفاقا میخواهم یک کار جدی با او انجام دهم، به سبک «گناهکاران». به نظرم الان و در این دوره زمانی با تغییرات سیاسی که اتفاق افتاده خطر تازهای سینما را تهدید میکند و آن هم یک نوع گانگستری و باندبازی است که میخواهد خلا حضور دولت را که ناشی از پس کشیدن دولت است، پُر کند.
آقای افخمی زمانی شما گفتید تنها اسکلتی از سینمای ایران باقی مانده است. الان اوضاع سینما را چطور میدانید؟
افخمی: به نظرم الان و در این دوره زمانی با تغییرات سیاسی که اتفاق افتاده خطر تازهای سینما را تهدید میکند و آن هم یک نوع گانگستری و باندبازی است که میخواهد خلا حضور دولت را که ناشی از پس کشیدن دولت است، پُر کند. این گانگستر بازی از الان اعلام موجودیت کرده و موضعگیری میکند. چیزی که به طور خلاصه میشود گفت؛ این است که دولت از فیلمسازی ممنوع نیست ولی سینماداری نباید بکند، یعنی سالنهای سینما و امکاناتی سخت افزاری سینما در اختیار بخش خصوصی باشد به نحوی که سالنها خالی نماند و وقتی فیلمی فروش نمیکند مانعی برای برنداشتن آن فیلم نباشد، با این توجیه که دولت آن را ساخته است.
شما زمانی که نماینده مجلس بودید از آن فرصت برای طرح چنین موضوعاتی استفاده کردید؟ مخصوصا مسئله سالنهای سینمایی که هر سال با اعلام برنامههای اکران تکرار میشود.
افخمی: آن زمانی که من نماینده مجلس بودم تنها کسی که میتوانست کار اجرایی کند و تغییرات جدی ایجاد کند مرحوم سیف الله داد بود. او تنها کسی بود که میتوانست فیلمهای دولتیای که مورد نظر دولت باشد و در عین حال الگوی فیلمسازی هم باشد را تولید کند؛ کاری که الان به نظرم توسط معاونت سینمایی باید انجام شود، یعنی یک برنامه الگوی فیلمسازی وجود داشته باشد، چون هم تهیهکنندگان بخش خصوصی و هم توان این بخش را میشناسد.
پس از فیلم «شوکران» بخش خصوصی تا ۱۰ سال شکلهای مختلف «شوکران» را تولید میکرد یا فیلمهایی که در فضاهای خاص و محدود بودند میساخت یعنی از یک موفقیت تجاری، کورکورانه تقلید شد. بنابراین، این که همه چیز به بخش خصوصی واگذار شود هم روشن است و در ۲ الی ۳ سال اخیر نوعی آمادگی برای گانگسترسیم جانشینی دولت احساس میشود.
در زمان سیفالله داد هم به او گفتم که «نباید همه چیز را به تهیهکنندگان واگذار کرد بلکه باید این دوران گذار را سپری کنی و فیلمهایی بسازی که پرخرج و پرفروش باشند و آنها را طوری اداره کنی که تبدیل به سوء استفاده مالی و آبروریزی فرهنگی نشود»، اما سیفالله حاضر نبود این کار را بکند و این نظر را داشت که اتفاقا همه چیز را باید به تهیه کنندگان واگذار کرد.
حتی در مقطعی با من سرسنگین شد چون دریکی دو مصاحبه (زمانی که هنوز نماینده بودم)، موضع خود را آشکار کردم. الان هم باید توسعه ریز ساختها گسترش یابد چرا که مثلا به ۵۰۰ سینما بیشتر از آنچه اکنون داریم، نیازمندیم که این کار دولت است و البته می توان با وامهای کم بهره بخش خصوصی را هم وارد عرصه کرد، بعد از آن دولت میتواند سینماها را به بخش خصوصی واگذار کند و این کاملا قابل اجراست.
همچنین یک بخش دیگر که دولت باید روی آن کار کند این است که اگر میخواهد در عرصه فیلمسازی فعال باشد، تهیهکنندگان خلاقی را انتخاب کند که تولید این فیلمها به سوء استفاده و پولدار شدن عدهای تبدیل نشوند، که بعد آن فیلمها را هم به زور روی پرده نگه دارند، بدون اینکه فروش خوبی داشته باشد.
اگر موقعیت باشد دوباره نامزد نمایندگی مجلس میشوید؟
افخمی: نه به هیچ وجه چون آن زمان هم که شرکت کردم در رودربایستی با تیم تبلیغاتی آقای خاتمی قرار گرفتم. یک سال اول مجلس جالب بود، ولی بعد از آن خسته کننده شد. آن زمان وقتی میپرسیدند از نماینده مجلس شدن چه فهمیدی به شوخی میگفتم، فهمیدم که تصمیمات مهم مملکت در هر جا گرفته میشود ولی در مجلس گرفته نمیشود.
شما «عروس» و «شوکران» را ساختهاید که فیلمهایی جریانساز بودند و از خط قرمزهایی عبور کردند به نوعی تابوشکن بودند. با توجه به سابقه نمایندگی در مجلس چرا سراغ آن نوع فیلمها به ویژه در حوزه سیاسی و اجتماعی نمیروید. علاقه ندارید به آن نوع سینما برگردید؟
افخمی: نه در ساخت فیلمهای داستانی و سینمایی همیشه به داستان توجه کردهام، یعنی اگر داستان جذاب بوده فرقی نداشته که سیاسی و اجتماعی هست یا نیست. درباره «شوکران» اول داستان آن را پسندیدم هرچند حال و هوای داستانی آن به شدت مناسب طرح یکسری مسائل اجتماعی و به طور غیرمستقیم سیاسی بود. با طرح مسائل اجتماعی مخالفتی ندارم ولی اشتیاقی هم ندارم، چون وقتی فیلم میسازم فقط فیلم میسازم و عقاید سیاسیام در طول آن، کاملا متوقف میشود.
پیش آمده که خودتان بخواهید موضوعی را که برایتان جذاب بوده بنویسید؟
افخمی: چرا پیش آمده و الان دربارهاش داستان مینویسم، یعنی برای اولین بار در زندگی موضوعی را به صورت رمان مینویسم و بعد میخواهم بدون چاپ، آن را فیلمنامه کنم. من فقط دنبال داستان خوب میگردم که هر روز هم کار سختتری میشود و کم کم دارم به اینجا میرسم که کسانی مثل من که به داستانپردازی علاقهمند هستند، خیلی کم هستند؛
آن هم داستانهای واقعی. در حالی که بسیاری از کسانی که در ایران مینویسند عقاید و تصورات خود را مطرح میکنند و داستانگو نیستند و من عرصه داستانی را مهمتر از فلسفهبافی یا عرصه فعالیت سیاسی یا عرصه ابراز عقاید سیاسی میدانم. این یک عرصه مستقل اندیشیدن است که در آن غرقام و سرگرمی اصلی من است، به همین دلیل سعی میکنم در این عرصه اتفاقات مهم را تشخیص دهم و اتفاقات مهم را در ایران باعث شوم.
شما در مقطعی که نماینده مجلس بودید قصد تاسیس یک تلویزیون خصوصی هم داشتید. دیگر آن را رها کردید؟
افخمی: بله، آن زمان برنامهام تاسیس یک تلویزیون مخصوص سینمای ایران بود که فیلم سینمایی هم نشان دهد و قرار بود در دوبی راه اندازی شود ولی جنجال راه انداختند گفتند، کار سیاسی است که ما هم دیگر دنبال آن نرفتیم. یک تلویزیون دیگر هم با نام «صبا» در نظر داشتم که قرار بود خبری - سیاسی شود و با این یکی، دیگر کاملا جدی مخالفت شد. الان هم دیگر سن و سالم اقتضا نمیکند که در تلویزیون کار کنم.
یکی از فیلمهایی که این روزها اکران میشود، «رد کارپت» رضا عطاران است که در کن فیلمبرداری شده ولی شما اولین کسی بودید که درباره جشنواره کن و در همان محل فیلم ساختید که البته هنوز کامل نشده است. نمیخواهید آن را تمام کنید؟
شاید روزی دوباره سراغ آن بروم و با بهرام رادان آن را تمام کنم، چون ۲۰ درصد نگاتیوهایی فیلمبرداری کرده بودیم، در فرودگاه و زیر اشعه شدید گذاشته شد و در نتیجه الان راهی جز استفاده از باقی فیلم به عنوان فلاشبک یک داستان جدید باقی نمانده است.
در چند وقت اخیر خبرهای مختلفی از فیلمسازی شما و برنامههایی که دارید منتشر شده که برخی از آنها هم اشتباه بود، اما شما آنچنان واکنشی نداشتید. به نظر میرسد شاید خیلی هم از این اوضاع ناراضی نباشید.
من خیلی روزنامه نمیخوانم و از خیلی از خبرهایی که دربارهام منتشر میشود مطلع نمیشوم. همین چند روز قبل یک نفر که نمیدانم از کجا چنین خبری را تهیه کرده بود، در روزنامه خود زده بود که من درباره شهید باکری فیلم میسازم. در حالی که شاید حتی به درستی متوجه نشده بوده که باقری است یا باکری.
قبل از این که بخواهم خبر را تکذیب کنم، یک نفر که دوست داشته "اوریانا فالاچی" شود زنگ زده به فرزند شهید باکری و پرسیده که « آیا در این مواقع رسم نیست از خانواده شهید اجازه بگیرند؟»،احسان باکری هم جواب داده که وقتی خانم شهید همت ضربه خوردند، تکلیف ما که دیگر معلوم است! همه این حرفها در حالی مطرح شده که اصل قضیه دروغ بوده و آقای احسان باکری هم بدون اینکه پرسوجو کند که با چه کسی صحبت میکند، درباره کار من اظهار نظر کرده و گفته « به نظرش عجیب بوده من فیلم جنگی بسازم و چرا از ایشان اجازه نگرفتهام و..؟» من هم این خبر را تکذیب کردم و گفتم اگر قرار باشد چنین فیلمی بسازم حتما از بزرگان خانواده باکری اجازه خواهم گرفت.
و سوال آخر، آقای ساداتیان. الان از زمان اکران فیلم «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» که بهترین فیلم جشنواره هم شده راضی هستید؟
ساداتیان: ما تلاش خود را کردیم که در نوروز اکران شود ولی عقب ماندیم و بعد سعی کردیم لااقل به اکران عید فطر برسیم. در حال حاضر یک معضل سینمای ما تعداد محدود سالنهاست که وقتی مناسبتهای مختلف در طول سال را در نظر بگیرید که تمام فیلمها امکان نمایش ندارند، میبینیم که عملا شرایط اکران پیچیده است.
حداقل درباره «آذر، شهدخت...» وزارت ارشاد باید بابت جایزهای که به فیلم داده از آن صیانت کند.
معضل اساسی سینمای ما این است که مسئولین باید سینما را به عنوان یک موضوع ملی نگاه کنند. اگر باور داریم که سینما با بحران مخاطب روبرو است باید بدانیم که یک بخش مهم این جریان به اطلاع رسانی بر میگردد. این کار از طریق بیلبوردهای شهری و تلویزیون انجام میشود که هر دو با بنگاهها و برندههای تجاری سرو کار دارند که تعرفههای گرانی گذاشتهاند. بنابراین فیلمی که در بهترین شرایط دو میلیارد تومان میخواهد بفروشد، مگر چقدر برای تهیهکننده مقرون به صرفه است که سه میلیارد تومان هزینه تبلیغات کند؟ شهرداری و تلویزیون باید از تبلیغات فیلمهاحمایت کنند، مخصوصا از فیلمهایی که استاندارد و کیفیت خوبی دارند. حداقل درباره «آذر، شهدخت...» وزارت ارشاد باید بابت جایزهای که به فیلم داده از آن صیانت کند.
با توجه به اینکه ارگانی مثل حوزه هنری هم تولیدکننده است و هم پخشکننده، به نظر میرسد فضایی برای رقابت میان فیلمها باقی نمیماند و قاعدتا فیلمی را که تولید کردهاند به سرگروهی زیر مجموعه خودشان مثلا سینما آزادی اکران میکنند.
ساداتیان: وارد شدن به این قضیه فقط اختلافات را تشدید میکند، ولی برای من به عنوان تهیه کننده وارد شدن به این بحث مهم است. ما نسبت به عملکرد حوزه خیلی خوشبین نیستیم ولی میبینیم سینماهای دیگر را هم میگیرند و به حوزه میدهند. آنچه در دو سال گذشته پیش آمد باعث شد که هم چنان در آینده شاهد تاثیر تخریبی عملکرد حوزه هنری در سینما باشیم ولی باز به جایی میرسیم که سکوت کنیم.
الان ساختار مدیریتی به این شکل است که بخشی از سینماها در اختیار حوزه هنری است که هم تولید میکند و هم پخش کننده است. بنیاد مستضعفان هم چنین شرایطی دارد. من الان فیلمی دارم که میدانم خوب شده و از حالا به دنبال این هستم که سال آینده چطور آن را اکران کنم و میبینیم حوزه و بنیاد مستضعفان هر دو خودشان فیلم دارند.
مگر چند سینمای خصوصی برای ما میماند که آنها هم گاهی مجبور به تمکین در برابر برخی فشارها میشوند. پس عملا میبینیم که سینمای بخش خصوصی مجهور واقع شده است، ضمن این که کسانی که از بودجه دولتی استفاده میکنند و یک تومان را دو تومان حساب میکنند شرایط بهتری دارند. قاعده پروژههای فاخر این طور بود که باید شعاری هم پشت سر آنها قرار میگرفت اما این سوال پیش میآید شمایی که اینقدر دلتان برای ارزشها میسوزد چرا این قدر گران حساب میکنید؟ اگر شما میخواهید به بچههای جبهه و جنگ ادای دین کنید چرا دو برابر و گاهی دو و نیم برابر سود حساب میکنید؟ پس این شعارهای پشت سر فیلمها اصالت ندارد، البته شنیده میشود قرار است به این وضعیت رسیدگی شود.
ارسال نظر