راکِرها شیطانپرست نیستند
انتشار برخی آلبومهای موسیقی در ایران، صبر ایوب و عمر نوح میطلبد. «شیدایی درون» از همین آلبومها است. اثری که خالقش ده سال به پای آن نشست تا در نهایت آلبومش همان گونه که هست و بدون آنکه دستخوش تغییر شود و از زیر تیغ بگذرد، منتشر شود.
* فلسفهی انتخاب نام «دگردیس» برای گروهتان چه بود؟
من اعتقاد دارم آنچه در عرصهی خلقت وجود دارد، هر لحظه در حال دگردیسی است. موجودات در مسیر تکامل، در حال تغییر به یک موجودیت جدید هستند. فلسفهی انتخاب نام «دگردیس» برای گروه صرفاً این بوده که همیشه علاقه داشتم بتوانم اثری متفاوت از خود بهجای بگذارم و عملی انجام دهم که باعث یک دگردیسی رو به تکامل در موسیقی ایران شود.
* لطفاً از روند تولید شیدایی درون ۱ و ۲ بگویید.
تولید آلبوم «شیدایی درون ۱»، از سال ۱۳۸۱ و با همراهی «کاوه یغمایی» آغاز شد و در سال ۱۳۸۳ با مهاجرت کاوه به کانادا، پروسه تولید آن متوقف شد. من ۵ شعر در اختیار کاوه قرار داده بودم و او تا زمانی که در ایران بود، توانست ۳ قطعه را تکمیل کند. یک قطعه هم خودم به آن آلبوم اضافه کردم که اقتباسی از اثر «استیوارت هام» بیسیست «جو ساتریانی» بود که در فرم و آکورد آن تغییراتی ایجاد کرده بودم. این قطعه را چند سال در تمرینات با «مسعود همایونی» کار میکردیم. مسعود زحمت تنظیم این کار را کشید و این قطعه با نام «دگردیسی» در «شیدایی درون ۱» جای گرفت و در واقع تبدیل شد به پل ارتباطی بین «شیدایی۱» با آن حال و هوایی که در آن برهه از زندگی داشتم و «شیدایی۲» که به نوعی مرحلهای از دگردیسی و تحول من در زندگی بود. تولید «شیدایی درون ۲» با آهنگسازی «بصیر فقیهنصیری» از سال ۱۳۸۳ آغاز شد و تا ۱۳۸۵ طول کشید.
* انتخاب اشعار این مجموعه بر چه اساسی صورت گرفت؟
من علاقه زیادی به فروغ فرخزاد و سهراب سپهری داشتم. حالوهوایی که در آن زمان داشتم، باعث شد اشعاری مثل «آفتاب میشود»، «بعدها» و «گذران» را انتخاب کنم. انتخاب اشعار در مرحله اول کاملاً تحت تأثیر احوال حسی و عاطفی من صورت گرفت و پس از آن نظر کسی که قرار بود کار را بسازد اعمال میشد؛ چه کاوه یغمایی و چه بصیر فقیهنصیری. خوشبختانه از آنجایی که فکر و حسمان نزدیک بود، زیاد با هم کلنجار نرفتیم و درک عمیق متقابل باعث میشد کار به خوبی و با همفکری پیش برود.
* عدهای معتقدند کلام فارسی به سختی روی موسیقی راک مینشیند. آیا شما هم با این مسئله مواجه بودید؟
چیزی که به آن اشاره کردید، نکتهای بسیار اساسی و بنیادین در مورد خود من و پروژه «دگردیس» است. از ابتدای فعالیت، از دوستان میشنیدم که کلام فارسی استطاعت تلفیق با موسیقی راک را ندارد. من از دوران نوجوانی به این مسئله میخندیدم و آن را مضحک میدانستم. ساعتها با دوستان بحث میکردیم و اعتقاد من این بود که اگر ما نتوانستهایم کاری در این زمینه انجام دهیم، حق نداریم مانیفستی صادر کنیم که چنین چیزی شدنی نیست. این مهمترین و قویترین انگیزهای بود که من تصمیم بگیرم تولید کار راک با کلام فارسی و تحت استایل «پرشین راک» را آغاز کنم.
* شاید مهمترین سوالی که ممکن است در مورد مجموعه «شیدایی درون» مطرح شود این است که چرا پروسهی دریافت مجوز این آلبوم اینقدر طولانی شده است؟ یک دهه زمان بسیار زیادی است!
یکی از دلایلش این بود که به هیچ عنوان حاضر نشدم سر سوزنی از کیفیت پروژه «دگردیس» کاسته و یا تغییری در آن ایجاد شود. چرا که ممکن بود با ایجاد تغییر در یک شعر خوب، موجب آزردهخاطر شدن شخصی شوم. علیالخصوص ترانهسراهای خوبی که لطف کردند و اشعارشان را در اختیار من گذاشتند.
دلیل دیگر، ممیزیهایارشاد بود. بعد از این سالها، تغییراتی در مرکز موسیقی صورت گرفته و فکر میکنم خیلی عالی بوده و در حال انجام کارهایی هستند که تا ۶ ماه پیش حتی فکرشان را هم نمیکردیم و از این بابت به آنها تبریک میگویم. اما زمانی که من شروع به کار کردم، دستورالعملها و چارچوبهایی برای شوراهای مختلف از جمله شورای شعر مشخص شده بود که من را اذیت میکرد؛ اما هیچگاه کوتاه نیامدم و حاضر به هیچگونه تغییری نشدم و صبر کردم تا پروژهی «دگردیس» سرنوشت خود را تعیین و مشخص کند که چه اتفاقی قرار است برایش رخ دهد؛ اصلاً آیا قرار است به عنوان یک کار مجوزدار و رسمی و کار نویی که تا به حال در موسیقی ایران اتفاق نیفتاده راهش را پیدا کند یا نه که خوشبختانه این اتفاق افتاد. هرچند مقداری طولانی شد، اما «دگردیس» نهایتاً آنطور که میباید منتشر شد.
* دلیل مشخصی برای عدم اعطای مجوز به اثر شما وجود داشت؟ به اشعار مجوز نمیدادند یا با موسیقی مشکل داشتند یا مشکل دیگری وجود داشت؟
شورا از دو شعر ایراد گرفته بود. یکی از شعرها به نام «شاشوسا» اثر سهراب سپهری که ذیل آن نوشته بودند «مردم از کجا بدانند شاشوسا یعنی چه؟» و دیگری «خاکسترنما» بود از خانم هاله مشتاقینیا.
آخرین باری که به آنجا مراجعه کردم، بسیار آزردهخاطر و دلگیر بودم و خواستم پروندهام را تحویل دهند و گفتم من هم آثار را در اینترنت منتشر میکنم تا جوانان ایرانی گوش دهند. گفتند تو قطعات دیگری هم داری، قید آن دو قطعه را بزن. متذکر شدم که دو قطعهای که شما از آنها ایراد گرفتهاید، از قویترین و بهترین قطعات من هستند. بههرحال پای شعرها ایستادم و از آنها دفاع کردم و خوشبختانه دوستان شورا متقاعد شدند و بالاخره موفق به گرفتن مجوز شدم. خوشبختانه برای موسیقی درگیری چندانی نداشتم. زمانی که مجوز شعرهایم را گرفتم و به اصطلاح به خوان دوم که مجوز موسیقی بود راه پیدا کردم، استاد «.......» توصیههایی به من کردند. با شناختی که از من داشتند، میدانستند آدمی نیستم که دست به هر کاری بزنم و مطمئن بودند کاری که ارائه میدهم، حتماً کار خاصی خواهد بود. به کمک راهنماییهای ایشان بود که مجوز موسیقی را به راحتی گرفتم. سه سال پیش موفق به دریافت مجوز شدم و از سال ۹۰ به بعد مسائلی پیش آمد که مجبور شدم دست نگه دارم تا در محلهی پخش هم اتفاقی که «دگردیس» لازم دارد برایش رخ دهد و در نهایت کار توسط «آوای باربد» پخش شد.
* پس اینکه پس از این سالها «شیدایی درون» منتشر شده، به دلیل انعطاف مسئولین ارشاد است نه تغییری که شما ایجاد کردید. درست است؟
بله، در حقیقت من هیچ تغییری ایجاد نکردم. تنها کاری که کردم، این بود که میکس قطعات را مقداری دستکاری کردم، اما در اشعار و موسیقی به هیچ عنوان تغییری اعمال نشد و خوشبختانه «شیدایی درون» همان چیزی که میبایست باشد، شد.
* تولید این اثر را با چه هدف و پیشزمینهی ذهنیای آغاز کردید؟
تولید «شیدایی درون۱» دقیقاً سال ۸۱ کلید خورد و من سه سال پیش از آن، کار پیشتولید را آغاز کرده بودم و ضمن انتخاب اشعار، به مطالعه و پژوهش در مورد آنچه ایدهآلم بود و میخواستم اتفاق بیفتد، پرداختم و آن ایدهآل، ارائهی «پرشین راک» بود. به شدت به این قضیه تأکید داشتم که اگر بخواهم به عنوان یک راکر، آلبوم راک با کلام فارسی تولید و منتشر کنم، باید حتماً اِلِمانهای خاصی برایش قائل شوم تا به شکلگیری «پرشین راک» بینجامد. معتقدم که اگر قرار باشد آنچه تولید میشود، همانی باشد که در خارج از ایران به عنوان راک ارائه میشود، تکرار مکررات است.
* پس با کپی از آثار خارجی مخالفید؟
ببینید با کپی کردن تا مرحلهی آموزش، پژوهش و تحقیق، صددرصد موافقم. ولی وقتی صحبت از هنر آفرینشی یا «Creative Art» در میان است، حتماً باید آفرینش و خلاقیتی در دل آن وجود داشته باشد؛ وگرنه ماحصلش کپی دسته چندمی است که نسخهی بهتر آن قبلاً ارائه شده است.
* و این دقیقاً موضوعی است که بسیاری از کارشناسان موسیقی از آن گلهمند هستند و در واقع دردی است که گریبان موسیقی ما را گرفته.
موافقم. دقیقاً همینطور است. ما دچار یک دور تسلسل باطل در موسیقیمان شدهایم که به سمی مهلک برای هنر موسیقی و آفرینشهای هنریمان تبدیل شده است. من معتقدم اوایل انقلاب که محدودیتها بیشتر بود، خلاقیتهای بیشتری شکوفا میشد. ناگهان درها باز شد و وارد شدن یکسری تکنولوژی کامپیوتری و به اصطلاح سمپلها و شبیهسازی صدای سازها، به شدت روی موسیقی ما اثر منفی گذاشت و واقعاً پسرفت کردیم.
* نظرتان درباره گرایش تعداد زیادی از جوانان به سمت خوانندگی چیست؟ از طرفی اینکه به فعالیت هنری گرایش پیدا کردهاند، شاید مثبت باشد و از طرف دیگر، پایین آمدن کیفیت آثار تولیدی میتواند به عنوان بُعد منفی آن تلقی شود. شما این مسئله را چطور ارزیابی میکنید؟
صددرصد این اتفاق را تحت هر شرایطی منفی میبینم. چون از گذشته در ایران با بیماری «خوانندهپرستی» مواجه بودهایم و کمتر کسی دقت میکند چه کسانی پشت کار بودهاند و برای سرودن ترانه، ساخت ملودی، نوازندگی، تنظیم و ضبط یک اثر زحمت کشیدهاند. یا چه کسانی پس از ساعتها تمرین، در پشت سر خواننده روی استیج ایستادهاند تا آقای خواننده میکروفن در دست بگیرد و سوپراستار شود. شاید حتی خود سازها را هم نشناسند، چه برسد به افرادی که آنها را مینوازند. این معضل بزرگی است که متأسفانه ما با آن دست به گریبان بوده و هستیم.
دلیل این گرایش چیزی جز این نیست که روی جلد مجلات و یا در سایتهای مختلف، عکس خوانندهها را میبینند و غریزهای به نام «شهرتطلبی» در آنها تحریک میشود. اینها یکسری مسائل کاملاً ظاهری و بیارزش هستند که گریبان موسیقی ما را گرفتهاند؛ چه در سبک پاپ و سایر سبکها. من این را صددرصد منفی میدانم و امیدوارم که جوانان بیشتر به این گرایش پیدا کنند که بفهمند اساساً موسیقی گوش کردن چیست و موسیقی خوب چه موسیقیای است. همهی سبکها باید وجود داشته باشند، اما در شرایط کاملاً برابر. الان بازار موسیقی پاپ داغ است و آثارش تیراژ چندصد هزار نسخهای دارند و در پخش مویرگی موفق هستند.
باید شرایط به گونهای باشد که یک موزیسین کلاسیک هم همان امکانات را در اختیار داشته باشد. حال اگر توانست فروش لازم را داشته باشد، که ناز شستاش! در غیر اینصورت مشکل خودش است. ولی میبایست این امکانات و رفاه برای تمامی سبکهای موسیقی وجود داشته باشد. به طور مثال، منِ مخاطب و خانوادهام تصمیم میگیریم که اگر هفتهی قبل به سینما یا تئاتر رفتیم، این هفته به سراغ موسیقی برویم. حال بررسی میکنیم که در چه سالنهایی برنامه موسیقی هست و در هر کدام چه کاری ارائه میشود و در نهایت مثلاً تصمیم میگیریم که امشب موسیقی پاپ گوش کنیم.
این امکانات باید برای همه فراهم شود و مخاطب باید حق انتخاب داشته باشد، نه اینکه توسط شبکههای مافیایی که اصلاً پیچیده هم نیستند، این قضیه کاملاً روی یکسری موسیقی سوددِه متمرکز شده و در واقع ویترین محدود و منحصر به تعدادی خاص شود. باید به مردم احترام گذاشت. کالایی که قابلیت دارد تولید شود، پشت ویترینها و گیشهها قرار داده شود تا مردم انتخاب کنند.
* با شما کاملاً موافقم. اما نکتهای در این میان وجود دارد که مخاطب، خیلی از هنرمندان و در واقع سبکها را نمیپذیرد و طبعاً با یک سری سبکها ارتباط بیشتری برقرار میکند و این نکته در اینکه کمیت موسیقی مصرفی بیشتر است، تأثیر زیادی دارد. یعنی سلیقهی بسیاری از مخاطبین به آن سمت است و بخش عمدهای از موزیسینها و تولیدکنندههای ما هم به دنبال تأمین سلیقهی مخاطب هستند.
هیچ اشکالی ندارد. من معتقدم که موسیقی میتواند کالایی برای مصرف روزمره باشد و یا کالایی باشد که من آن را گوشهی فریزر برای مواقع خاصی منجمدش میکنم. ولی باید وجود داشته باشد و به مردم ارائه شود و حق انتخاب با مردم باشد، ولی در شرایط مساوی. چرا نباید به آن اندازه که به فلان سوپراستار موسیقی پاپ پرداخته میشود، برای بچههای راک این امکان فراهم باشد که مدتهای مدیدی رویشان کار شود تا آنها هم دیده شوند؟ چرا خوانندههایی که مستقل هستند، نباید هیچ پشتوانهی مالیای داشته باشند؟
میخواهم بدانم آیا آقایان بابت این همه سود و بهرههای مالی، نباید خمس و زکاتی بپردازند و چند جوانی که پشتوانه مالی ندارند ولی توانایی ارائه کار خوب را دارند و میتوانند در حد خود مخاطب جذب کنند و همانها هستند که میتوانند موجب دگردیسی در موسیقی ما بشوند را حمایت کنند؟ مردم ما از تکرار «قربانت بروم»، «فدایت شوم»، و «من خیلی غمگینم»ها خسته شدهاند. سوژهی همهی ترانههای ما شده خیانت و داستانهای عشقی آبکی! همان اتفاقی که در دههی اخیر برای سینمای ما افتاده است. تِم اصلی همه داستانها مثلثهای عشقی است.
* چه کسی را مقصر اصلی این اتفاق میدانید؟
همه. هر کدام به سهم خودمان یک سری مسئولیت داریم که به خوبی انجام نمیدهیم، حتی خود من. شاید اگر خیلی زودتر از اینها اقدام میکردم، شاید اگر بنیهی مالی قویتری داشتم و آنجاهایی که باید پول خرج میکردم تا کارم با سرعت بیشتری پیش رود توانش را داشتم، میتوانستم به عنوان راکر کاری ارائه دهم تا امروز لنگهکفش پاره وسط بیابان تبدیل به کفش سیندرلا نشود و جای القابی که به ناحق به برخی آقایان داده میشود مشخص شود. لباسهای آنچنانی پوشیدن و موهای عجیب و غریب درست کردن، به هیچ وجه دلیل بر راکر بودن نیست. راک یک فلسفه، یک اندیشه و یک روش زندگی است که ابزارش موسیقی است.
* اشاره کردید که قصد ارائهی «پرشین راک» را داشتید. پیش از شما چه کسانی «پرشین راک» ارائه کردند که شما از آنها الگو یا تاثیر گرفتید؟
من در طول زندگی هنریام در هر رشتهای که تحصیل و فعالیت حرفهای کردهام، از گرافیک و عکاسی تا بازیگری و کارگردانی، به شدت از کپی کردن و تأثیرپذیری مستقیم گریزان و به دنبال دستیابی به هنر آفرینشی بودهام. اما در مورد پیشینیان ما؛ اساتیدی چون کوروش یغمایی، بهرام سعیدی، گروه اسکورپیو و خیلیهای دیگر، بنای موسیقی راک در این مملکت را پایهگذاری کردند و نسل اول به شمار میروند. پس از آنها، ما به عنوان نسل دوم پا به عرصه گذاشتیم. گروه فرشید اعرابی، کاوه و کامیل یغمایی، آرش میتویی، من و چند گروه دیگر، فعالین راک در این نسل بودیم. با اختلاف چند سال بعد از ما، دوستانی چون فرزام رحیمی، پویا نیکپور، مسعود همایونی و شهرام شعرباف به عنوان نسلی مابین نسل دوم و سوم به فعالیت پرداختند.
* تا چه حد توانستهاید به خواستههایتان در ارائه پرشین راک برسید و آن اِلِمانهایی که مدنظرتان بوده را لحاظ کنید؟
به جرأت میتوانم بگویم صددرصد!
* پس رضایت کامل دارید؟
بله. اما این به این معنی نیست که من کارم را تمام کردهام. اصلاً اینطور نیست. ولی در اولین و دومین آلبومی که من در استایل خودم روانهی بازار موسیقی کردم، به آن چیزهایی که میخواستم، صددرصد رسیدم. به همین خاطر هم ۱۰ سال طول کشید. صرفاً مسئلهی مجوز باعث تأخیر در انتشار این آلبوم نشد. در این ۱۰ سال، هرچند اشعار و موسیقی تغییری نکردند، اما وکال مهمترین بخشی بوده که روی آن کار شده است. ما در این اثر میبینیم که موزیک راک به نظر میرسد، اما وقتی خواننده دهان باز میکند، به این فکر میکنید که این چه بود؟! راک-سنتی بود، یا پاپ-راک یا...؟ شخصیت، صدادهی خواننده، لحن، لهجه و... اینها پارامترهایی است که میتواند یک موزیک بیکلام راک را کاملاً تبدیل به پاپ-راک کرده یا به کلی از فضای راک خارجش کند. یا پارامترهایی که مشخصههای وکالِ راک هستند، میتوانند با نشستن روی یک کار خیلی ساده و معمولی پاپ-راک، حس شنیدن هِویمتال را به شنونده بدهند. در این اثر موزیکها، ویژگیها و اِلمانهایی که به عنوان یک موزیک راک مد نظرم بود تا بتوان آن را «پرشین راک» نامید، داشت. من میبایست خودم را تقویت میکردم که با تلاش و تمرینهای مستمر توانستم به آن دست پیدا کنم.
* در صحبتمان به نسلهای مختلف موسیقی راک در ایران اشاره شد. نسل جدید را چطور میبینید؟
به نظر من، اگر روزی درهای فعالیت موسیقایی در این مملکت باز باشند، از میان زیرزمینیها و نسل جوان، نخبههایی بیرون خواهند آمد که میتوانند به مراتب از نسلهای قبل از خود موفقتر باشند. باید باورشان کنیم، پذیرای آنها باشیم و تشویقشان کنیم. نسل جوان به اینکه توجه پیشکسوتان خود را ببیند و اینکه زیر پر و بالش گرفته شود تا بتواند به راحتی پرنده خیالش را به پرواز در آورد، نیاز دارد.
باید با اعتماد به نفس، تکیه بر تواناییها و با خیال راحت کار کرده و چیزی به موسیقی ایران اضافه کنند. نسل ما نسلی بود که اینترنت، سیدی، ماهواره و... نداشت و وسایل ارتباطجمعی هم فضای باز و آزادی نداشتند تا بسیاری از اتفاقات رقم بخورد و شرایط فراهم نبود تا خیلی چیزها را زودتر فرا بگیریم. کتاب و منبع آموزشی مناسبی وجود نداشت. با هزار مصیبت یک برگ نُت از موسیقی مورد علاقهمان پیدا و شروع به تمرین میکردیم! خود من وقتی میخواستم کاری را کاور کنم، آنقدر نوار کاست را جلو و عقب میکردم که چند بار کلید دستگاه پخش شکست! تکنولوژی در حال پیشرفت است و چیزی هم نمیتواند جلویش را بگیرد و این خیلی خوب است. بچههای نسل جدید باید از این مسئله استفاده کنند و با این امکانات از مصیبتهایی که ما کشیدهایم، مصون بمانند.
خاطرم هست که دو-سه سال درگیر یکی از تکنیکهای «استنلی کلارک» بودم و برایم عجیب و سوالبرانگیز بود. تا اینکه یک شب که خسته بودم و گیتارم کوک برنمیداشت، خیلی اتفاقی هنگام کار با گوشی کوک یکی از سیمها، متوجه آن مسئله شدم و پس از کشفش گریه کردم. فکرش را بکنید سه سال ذهن من درگیر یک نکتهی بسیار ساده بود. در حالی که اگر استاد خوبی داشتم، کتابی در اختیارم بود و یا اینترنتی وجود داشت، سه سال جلوتر نیازم را بر طرف کرده بودم. اما بههرحال همان حس و حال لذتبخش بود. آن گریه هم به خاطر تاسف از نداشتن امکانات بود و هم به خاطر خوشحالی از اینکه خودم کشفش کردهام!
* درباره جایگاه راک در ایران صحبت کنید. به نظر میرسد راک سبکی است که در ایران مهجور افتاده و به لحاظ کمیت مخاطب، در سطح پایینی قرار دارد. موافقید؟
صددرصد. این یکی از ویژگیهای موسیقی راک در تمام دنیاست؛ حال با اختلافات بسیار کلی بین آنچه در ایران شکل میگیرد و آنچه در خارج از مرزهای ایران اتفاق میافتد و میدانم نباید این دو را با هم مقایسه کنیم.
ابتداییترین و آسیبرسانترین مسئلهای که وجود دارد این است که برخی، ما راکِرها را به چشم شیطانپرست نگاه میکنند. باور کنید در میان راکرها، آدمهای معتقد و متدیّنی سراغ دارم که کمتر در جامعه نظیر آنها را میبینید. کدامیک از ما شیطانپرستیم یا خون میخوریم؟! متأسفم که مزخرفاتی از این دست زیاد است. این بدترین و مهلکترین ضربهای بوده که در ایران به ما راکرها خورده است. شاید این اتفاقات در آن سوی مرزها بیفتد؛ آن هم راک نیست، بلکه در برخی از زیرشاخههای راک مثلاً متال است که باز هم شاید در برخی گروههایشان این اتفاقات بیفتد. این سیاستگذاریای بوده که با ایجاد چالشهایی، ذهن جوانهایشان را از مسائل اساسی منحرف کنند. در میان ارزشهایی که این موسیقی دارد، آنها به نوعی ضدارزش تبدیل شدهاند. اگر فیلم «........» را ببینید، متوجه میشوید که موسیقی راک چه هدفی دنبال میکند. خیلی مسائل را سیاستگذاران به صورت زیرپوستی و مرموزانه به این سبک از موسیقی القا کردهاند تا آن را تحت تسلط خود بگیرند و با آشفته کردن ذهنها، از آنچه برای خودشان زیانبار بوده پیشگیری کنند.
این اتفاقی بوده که در آنسوی مرزها افتاده است. ما در کشوری مذهبی زندگی میکنیم و با این مسئله به شکل اغراقآمیز و نادرستی برخورد شده است. سوابق ریز همهی ما موزیسینها در دست مسئولین موجود است. کدامیک از ما در چنین جلساتی شرکت داشته و یا روابطی با این گروهها داشتهایم؟ کدامیک از ما در فضای مجازی که کاملاً هم تحت نظارت است، صحبتی در این زمینه کردهایم؟ مشخص است که اصلاً دغدغهی ما مزخرفات اینچنینی نیست. چرا که اعتقادات مذهبی در دل ما وجود دارد و هیچکسی نمیتواند آن را از ما بگیرد
* و حرف پایانی؟
امیدوارم برای سبکهای مختلف موسیقی ارزش قائل شویم و کمک کنیم تا واقعاً یک دگردیسی در موسیقی ما اتفاق بیفتد. چرا که موسیقی ایران خیلی یکنواخت و مونوتُن شده و هیچ اتفاق جدیدی به جز تغییر پرسوناژ در آن وجود ندارد. تم و موضوع ثابت است، فقط شخصیت اول عوض میشود. آقای ایکس ترانهای را میخواند و بعد آقای ایگرگ همان احساسات و همان مضامین را با یک ملودی دیگر میخواند. نباید فقط به سطح نگاه کنیم و گاهی هم باید عمق را دید. نباید مردم را به این محکوم کرد که سلیقهشان «نیناشناش» است! مردم به موقعش نیناشناش گوش میکنند و موقع دیگری هم دوست دارند کاری را گوش کنند که روی مغزشان هم تأثیر بگذارد. از سایت «موسیقی ما» هم ممنونم که فضا را برای بیان نظرات موزیسینهای مختلف فراهم میکند.
نظر کاربران
خل و چل که هستن