رضا میرکریمی از یه حبه قند، اسکار نرفتن، نگرانی ها و اظهارنظرهای اغراق آمیز درباره آن می گوید
پسند «یه حبه قند» در سینماها
رضا میرکریمی که فکر می کرد فیلمش قربانی خواهد شد و دیده نمی شود و حتی در زمان نمایش این فیلم در جشنواره هم با حرف هایش سروصداهای زیادی به راه انداخته بود حالا از اکران این فیلم راضی است و خودش می گوید ناامیدی اش در این باب بیخود و بی جهت بوده.
رضا میرکریمی که فکر می کرد فیلمش قربانی خواهد شد و دیده نمی شود و حتی در زمان نمایش این فیلم در جشنواره هم با حرف هایش سروصداهای زیادی به راه انداخته بود حالا از اکران این فیلم راضی است و خودش می گوید ناامیدی اش در این باب بیخود و بی جهت بوده. به بهانه اکران یه حبه قند؛ فیلمی که اصیل و ایرانی لقب گرفته است با او گفت و گویی کردیم که در ادامه آن را می خوانید.
**آقای میرکریمی تم اصلی یه حبه قند از لذت عروسی و شادی، رسیدن به مرگ و تلخی آن است؟
من اصلا این سوال را جواب نمی دهم. اگر من بخواهم درباره معانی فیلم حرف بزنم، کار ناشیانه ای کرده ام.
**شما فیلمی ساخته اید که در همین زمانی که از اکرانش گذشته تعابیر و معانی متفاوتی را به ذهن خیلی از کارشناسان متبادر کرده تا جایی که شاید خود شما هم به آنها فکر نکرده باشید، به همین دلیل این سوال را پرسیدم.
به هرحال من جواب نمی دهم. (می خندد)
* *ما عادت کرده ایم که از شما فیلم هایی ببینیم که بیشتر موقعیت و معنامحور است و یه حبه قند برخلاف فیلم های قبلی تان فیلمی بازیگرمحور است و بازیگرهای زیادی هم در هر سکانس می بینیم، اما اتفاقی که افتاده، این است که مخاطب را اذیت نمی کند و صحنه شلوغ و شلخته ای را پدید نمی آورد.
بازیگرها در فیلم های قبلی من کمتر از ماجرا و قصه مطلع بودند و من لحظات فیلم را ۱۵ دقیقه قبل از فیلمبرداری به آنها توضیح می دادم و تمرین می کردیم چراکه تلاشم این بود که واقعی بودن صحنه ها از بین نرود. در این فیلم چون بازیگرها زیاد و میزانسن ها شلوغ بود. با آن روش نمی توانستم جواب بگیرم. به خاطر همین تصمیم گرفتم اول ماکت را پیدا کنم و بعد با کمک گرفتن از بازیگرهای تمرین که هرکدام بدل بازیگرهای اصلی بودند جای دوربین را پیدا کنیم بعد هم بازیگرانی برای آن نقش ها پیدا کردیم که عمدتا ریشه تئاتری داشتند.
**چرا تئاتری؟
بازیگران تئاتری چند خصلت خوب دارند؛ یکی اینکه خیلی وقت می گذارند برای اینکه یک نقشی دربیاید و صبور هستند، دوم اینکه تمرین، کارشان را بهتر می کند و سوم اینکه عادت دارند به اینکه گروهی کار کنند و در خدمت هم باشند و کمتر به فکر دیده شدن خودشان باشند. در این فیلم هم چون مسئولیت نقش اصلی بین کاراکترها پخش شده بود، بازیگران از خود گذشته ای می خواست که به هم کمک کنند. به همین دلیل چون میزانس ها از قبل مشخص شده بود راه را برای شلختگی سر صحنه می بست و شاکله ای داشتیم که بازیگر سر صحنه فقط به آن روح می دمید و زندگی می بخشید. بنده هم سر صحنه بیشترین کاری که داشتم کنترل بازی و حس بازیگر بود.
**پس یعنی همه چیز از پیش برنامه ریزی شده بود و بداهه بازیگران هیچ نقشی نداشت؟
ببینید پیشنهادها بررسی می شد و تا آنجایی که در قالب قصه جا می شد آن بداهه را اعمال می کردیم ولی بداهه به این معنی که دوربین با گذاریم و بازیگر را رها کنیم که هر کاری دلش خواست انجام بدهد، نه، به این معنا چیزی وجود نداشت. حتی پیشنهادهایی هم که می شد ابتدا در جمع مورد بررسی قرار می گرفت و بعد اگر موافقت می شد توسط بازیگر در صحنه اعمال می شد. شما اگر برداشت های مختلف یک پلان فیلم را نگاه کنید به شکل دقیقی متوجه می شوید همه شان شبیه هم هستند مگر اتفاق بسیار ریزی که در میمیک و نگاه باشد یا در اکت و آکسونی وجود داشته باشد که همه آنها اتفاقی معدود است. معنی این چیزی که می گویم این نیست که همه در آن چیزی که به دست آمده مشارکت نداشتند، همه مشارکت داشتند ولی بازیگران ایده هایشان را هم می دادند و وقتی تایید می شد در بافت کار قرار می گرفت و ما آن را اجرا می کردیم.
**شما در لا به لای حرف هایتان گفتید که همه بازیگرها نقش اصلی هستند پس چرا این ذهنیت برای من بیننده وجود دارد که پسند بازیگر اصلی است؟ چون همه اتفاقات هم حول محور اوست؟
دقیقا. البته ما تلاش می کردیم که همه شخصیت اصلی باشند ولی پسند به عنوان محور قصه و اینکه همه اتفاقات به بهانه حضور او می افتد محوری تر به نظر می رسد و همه چون به شکلی نگرانش هستند یا برای او خوشحال هستند حجم حضورش زیاد به نظر می رسد. درواقع حرفم را این گونه اصلاح می کنم که همه شخصیت های فیلم در پیشبرد قصه قرار بود نقش داشته باشند.
**آقای میرکریمی! ترکیب متفاوتی از بازیگران را دور هم جمع کردید. درست است که همه آنها ریشه تئاتری دارند ولی خب بعضی از آنها سینمایی تر هستند، یکی از آنها ستاره است و یکی تلویزیونی و دیگری تئاتری تر. برایمان جالب است بدانیم چطور به این ترکیب رسیدید؟
ببینید در این ترکیب هم بازیگرانی که بیشتر با دوربین آشنا هستند حضور دارند، مثل رضا کیانیان، سعید پورصمیمی، پرویش نظریه و نگار جواهریان و هم بازیگرانی که بیشتر تئاتر کار کرده اند مثل پونه عبدالکریم زاده و نگار عابدی، ریما رامین فر و... به اضافه بازیگران خردسالی که برای اولین بار جلوی دوربین می آمدند. نگرانی ای که در این شرایط به وجود می آید این است که آیا این بازی ها یکدست خواهد شد و در هماهنگی کامل با هم قرار می گرفت یا اینکه یکی به نفع دیگری به تدریج حذف خواهد شد.
فکر می کنم هر منتقد منصفی که فیلم را ببیند اذعان می کند که بازی ها یکدست شده است و آن تصوری که ممکن است بازیگری بیشتر به چشم بیاید و آن یکی نقش این یکی را بخورد در فیلم وجود ندارد. یکی از علت هایش هم این است که خوشبختانه بازیگرها به من اعتماد داشتند و خیلی زود اعتمادشان به من جذب شد و همین باعث شد که اندازه های بازی هایشان را به من بسپارند و به عنوان یک ناظر بیرونی بتوانم همه را ببینم و وقتی قرار نیست یکی از آنها به چشم نیاید در یک گراند قرارشان بدهم و توازن را برقرار کنم.
**در رابطه با بازیگران تئاتری این موضوع وجود داشته که همیشه درباره شان می گویند که آنها خشک و بی انعطاف هستند و در مقابل دوربین نمی توانند واقعی باشند، اما در فیلم شما می بینیم که آنها خیلی واقعی و رئال هستند و اصلا هیچ حرکت بیرون زنی از آنها نمی بینیم.
این تصور غلطی است که درباره بازیگران تئاتری وجود دارد. اولا وقتی کسی می توانید بازی کند حالا در هر اشل و مرتبه ای فرقی نمی کند اینکه بشود ولومش را کم کرد و اغراق بازی اش را از او گرفت و شدت و ضعف به لحنش داد، دیگر هیچ کاری برای او سخت نیست. شاید تصور از این حرفی که خیلی ها درباره بازیگران تئاتری زده اند این است که چون بازیگران تئاتر به خاطر اینکه روی صحنه و از تماشاگر دور هستند و بیننده صورت آنها رابه صورت کلوزآپ نمی بیند باید کمی اغراق گونه تر برخورد کنند پس فکر کردند که بازیگر تئاتر لاجرم بازیگری است که اغراق می کند. ولی من این تصور را قبول ندارم چون همان طور که دیدید بازیگرانی که من انتخاب کردم خیلی خوب بازی کردن دو حتی در کلوزآپ هایشان هم خیلی خوب ظاهر شدند.
**شما از ابراهیم حاتمی کیا هم تشکر کردید؟ بسیاری از منتقدان در نظرسنجی روزنامه ما یا در جاهای دیگر در همین باب گفته بودند که حاتمی کیا به بهانه تبریک به میرکریمی به کس دیگری توهین کرد و یه حبه قند را قربانی کرد.
ابراهیم حاتمی کیا که خیلی متشکرم چون او را خیلی دوست دارم. در این زمینه نمی توانم خیلی حرف بزنم چون آن نامه دو بخش دارد یک بخشی از آن مربوط به فیلم من است که تشکر کرده از فیلم من و افتخار می کنم از این تعریف و خوشحالم که ابراهیم فیلم مرا دوست داشته است. یک بخشی از آن هم که مربوط به فیلم دیگری است و ابراهیم حق دارد که مثل هر فیلمسازی از فیلمی بدش بیاید و در عین حال برای اینکه من در رقابت با آن فیلم (جدایی نادر از سیمین) قرار می گیرم و آن هم فیلم خوش ساختی است دوست ندارم اصلا درباره آن فیلم نظر بدهم و اصلا دوست ندارم که در این وضعیت قرار بگیرم، ولی چیزی که مرا خیلی آزار می دهد این است که چرا این قدر آستانه تحملمان پایین آمده و جامعه مان جامعه صفر و صدی شده؟
در حوزه های دیگر ما می گوییم که چرا هیچ کس، هیچ کسی را نقد نمی کند و حالا یک جایی یک کارگردانی آن هم کارگردان صاحبنامی مثل حاتمی کیا که حق زیادی بر گردن سینمای ایران دارد از یک فیلمی خوشش نیامده است اینکه عیبی ندارد. ما تعابیر تندتری هم می توانیم برای نقد یک فیمل به کار ببریم کما اینکه در خارج از کشور بارها این جملات را خوانده ایم و این می تواند در رفاقت هایمان تاثیری نگذارد. ما می توانیم آثار همدیگر را نقد کنیم و حتما این اجازه را ابراهیم حاتمی کیا دارد که اگر فیلم بعدی من را دوست نداشت نقد کند و حتی درباره اش تند حرف بزند. به نظرم باید کمی این ظرفیت نقد شنیدن را در خودمان به وجود بیاوریم. اگر ما انتظار داریم که مخاطبانمان که در سطوح مختلفی از جامعه هستند به فیلم های انتقادی ما نگاه کنند این ظرفیت را باید ابتدا در خودمان ایجاد کنیم.
**در نیم ساعت، چهل دقیقه اول به جز معدود اتفاقات سطحی، اتفاق دیگری نمی افتد. این حجم کم اتفاق برای یک فیلم سینمایی که قرار است مخاطب را به واسطه اتفاق به خود جذب کند کم نیست؟
در کل فیلم اتفاق خاصی نمی افتد. به جز یک سوم پایانی که آن اتفاق می افتد بقیه فیلم اتفاقی به آن معنا ندارد. اصولا در این فیلم قرار نبود قصه خاصی وجود د اشته باشد و فکر روایی فیلم که ساختار قصه براساس آن بنا شده به دنبال کشف موقعیت های روزمره و معمولی و بازآفرینی مجدد آنها و پیداکردن معانی جدید و تعریف آنها بریا زندگی ایرانی است. به خاطر همین است که می گویم بنای قصه براساس اتفاق نبوده. ما کیم ضدپیرنگ عمل کردیم و به خاطر تعدد شخصیت ها به بیننده اجازه دادیم تا با آنها آشنا شود که البته همین هم زمان زیادی نمی برد. بیننده بیشتر درگیر موقعیت های کوچک و جذاب خواهد شد و آن اتفاق را بعد از رهاشدن کامل مخاطب گذاشتیم که مخاطب توقع هیچ اتفاقی را نداشته باشد و درگیر جهان جزئیات شود.
**باتوجه به اینکه داستان زیادی نداشتید وقتی درگیر بازنویسی و خواندن فیلمنامه شدید تصور می کردید که مخاطب روشنفکرتری داشته باشید که با جهان جزئیاتتان کنار بایید؟
واقعیتش نه، البته فکر می کردم که فیلمروهای حرفه ای، فیلم را بیشتر دوست داشته باشند ولی اصلا این تصور را نداشتم که مردم عادی با آن ارتباط برقرار نخواهند کرد، چون یک بار تجربه مشابه این را در «به همین سادگی» داشتم. به رغم اینکه خیلی ها فکر می کردند برای قشر خاص ساخته شده مردم عادی خیلی آن را دوست داشتند. برای این فیلم هم انگار مخاطبان معمولی موفق تر بودند و کسانی که از جانب مردم حرف می زنند و برای آنها نسخه می پیچند اتفاقا حرف هایشان نادرست از آب درآمد.
**البته دلیلش آن شوخی ها و طنز پنهانی هم که در فیلم وجود دارد، است که باعث شده مردم آن را دوست داشته باشند.
به هر حال همه اینها چه شوخی ها و چه غم ها و چه موقعیت های ریزی که در فیلم وجود دارد جذابیت ایجاد می کند که آن جذابیت باعث می شود مخاطب با فیلم نقطه تماس خوبی برقرار کند و اگر این اتفاق بیفتد دیگر فرقی نمی کند که ما از اصول شناخته شده ای استفاده کرده ایم یا احیانا بعضی از آنها روش های جدیدی است.
**این جریان «فیلم ایرانی» که به فیلم شما لقب داده اند چیست؟ مگر باقی فیلم ها غیرایرانی هستند.
من اصراری به استفاده از آن ندارم هرچند که خودم خیلی تلاش کرده ام که یک جهان ایرانی خلق کنم و از همه عناصری که به چشم می آید تا عنصرهای مخفی تر مثل باورها و اعتقادها که سعی کرده ام از هریک از آنها یک فکتی بیاورم هرچند که شاید کامل نباشد که البته من هم هیچ ادعایی در این زمینه ندارم. از روابط بین آدم ها تا شیا و لباس که سعی کردیم هویت ایرانی داشته باشد این باعث نمی شود که این تلقی پیش بیاید که فیلم های دیگر ایرانی نیستند.
**باتوجه به اینکه فیلم ایرانی و بومی مناسب با عادت های زندگی مخاطب ایرانی ساخته اید، آن زمانی که بحث اسکار پیش آمد خودتان فکر می کردید در اسکار موفق شود؟
من به محض اینکه چنین شایعه ای پیچید با مدیر هیئت انتخاب اسکار که آقای اسفندیاری است، تماس گرفتم و خواهش کردم که یه حبه قند را از فهرست کاندیداها خارج کنند.
**چرا؟ امیدی به موفقیت آن نداشتید؟
نه؛ به این جهت که فکر می کردیم فیلممان هنوز اکران نشده و فکر می کردم شرایط برای یه حبه قند مهیا نیست.
**البته الان که به مدد دوستانتان شرایط برای شما مهیا شده است. چراکه اغلب فیلمسازان از فیلم شما حمایت می کنند. برای شما می نویسند و حتی شما را با جان فورد هم مقایسه می کنند.
برای من اتفاق بزرگی است. هم استقبال مردم، هم نقدهایی که اخیرا در مجله فیلم و الباقی خوانده ام و هم لطف سینماگرانی که خیلی هایشان به گردن من حق دارند و من سینما را از آنها یاد گرفته ام. راستش اول اکران داشتم کم کم ناامید می شدم، انگار که این فیلم قرار نیست دیده بشود و هرکسی هم که از آن تعریف می کند صرفا می گوید خاطرات خوبی در ما زنده شد، کسی نه به جزئیاتش دقت می کند نه به زحمتی که من و تیمم برای ساخت این فیلم کشیدیم. وقتی که این اتفاقات افتاد تعداد زیادی از اساتیدم آمدند و اسمشان را پای مواد تبلیغی فیلم گذاشتند، بعضی ها مطلب نوشتند و بعضی ها هم با خودم تماس گرفتند و تبریک گفتند و وقتی نقدهای خوبی را در مجله فیلم، ۲۴، صنعت سینما و جاهای دیگر خواندم احساس کردم که نه، آن ناامیدی ام بیخود و بی جهت بود. وقتی که تو کارت را درست انجام داده باشی یا تلاش صادقانه ای کرده باشی، این تلاش تو بالاخره دیده خواهد شد و من از مردم، مطبوعات و از همه این سینماگران و کارگرانان عزیز کمال تشکر را دارم.
**شما در فیلمتان سعی کرده اید که چند لهجه را از شهرهای متفاوت داشته باشید. چرا؟ می خواستید یه حبه قند یک ایران کوچک باشد؟
معنی این کارم این نیست که بگویم این الگوی کل ایران است. دیدم شرایطش به لحاظ منطقی وجود دارد که دامادها از شهرهای دیگر آمده باشند و هرکسی لهجه خودش را بگیرد؛ رضا کیانیان لهجه مشهدی اش را بگیرد، اصغر همت لهجه شیرازی اش و البته دوست داشتم فرهاد اصلانی لهجه کردی بگیرد که فرهاد ازبس اعتماد به نفس در بازی دارد و دوست نداشت خودش را تکرار کند، گویا این لهجه را جای دیگری داشته برای خودش یک لهجه مازندرانی درست کرد که آهنگش را هم خیلی خوب گرفت. این لهجه ها به فیلم ما رنگ می داد.
**مرگ سعیدپور صمیمی شوکی که باید را به تماشاگر نمی دهد. من بیننده اصلا جا نمی خورم که وسط عروسی آنها این آدم مرده و بعدش نه روند فیلم تغییر می کند نه رنگی و دکوری جا به جا می شود. چرا مرگ دایی آن ضرب لازم و طبیعی مرگ را ندارد؟
قرار بوده که به همان ملایمتی که لحن فیلم دارد با مرگ مواجه بشویم. باتوجه به اینکه در واقع مرگ یک اتفاقی است که خانواده را به خود می آورد و باعث نگاه جدیدی بین افراد خانواده می شود درنتیجه اصلا از آن وجه مرگ و تمام شدن از بعضی منظرها که به آن اطلاق می شود بیرون آمدیم و جوری نشان دادیم که این بخشی از مخالفت دایی است که در کلام گفته نمی شد یا اینکه حیا و مناعت طبعش اجازه نمی داد در کلام بزند، در رفتارش متجلی شد و از میان این خانواده رفت.
**به عنوان سوال آخر می خواهم سوال بکنم و تقاضایم این است که صادقانه جواب بدهید. همه ما می دانیم که شما زبان تندی برای به تصویرکشیدن معضلات اجتماعی و کمبودها دارید. آیا این تغییر ذائقه در این فیلم و ساختن فیلم خنثی و بدون اعتراضی مثل یه حبه قند تحت تاثیر ممیزی ها و رفتار معاونت سینماست؟
مطمئن باشید که بی تاثیر نیست. به هر حال در نیمه خودآگاه و ناخودآگاهمان جوری است که شرایط ما را طوری هدایت می کند که به سمت رخی موضوعات می رویم و شرایط هم حتما تاثیرش را می گذارد. من نفی اش نمی کنم ولی یه حبه قند قصه ای است که من چهار سال پیش آن را نوشتم و پروانه ساختش را گرفتم و بعد کنار گذاشتمش و بعد دوباره شروع به ساختش کردم، در نتیجه می تواند حاصل همه این شرایط باشد.
نظر کاربران
فیلم فوق العاده ای بود، من که واقعا بعد از دیدن اون یه حس خیلی خوبی داشتم، پیشنهاد می کنم این فیلم رو تو سینما ببینید
به نظر من که اصلا قشنگ نبود ولی بازیگرها خوب بازی کرده بودند!
وااااای اقای مهدی دقیقا من هم بعد از دیدن فیلم یه حس خیلی خوب داشتم.از صحنه های رنگارنگش واقعا لذت بردم از بازی خوب نگار جواهریان و البته راحت بازی کردن بقیه بازیگرا، عالی بود
به جاي اينكه چند فيلم ببينيد فيلم يه حبه قند رو چندين بار ببينيد
من امروز فيلم رو ديدم واقعا محشر بود خيلي طبيعي بازي كردن اولش خنديدم اخر هاي فيلم هم اشكم در اومد
بهترين و تاثير گذارترين صحنه فيلم هم جايي بود كه پسند ميخواد لباس سياه تنش كنه و خانوادش نميزارن تو اون صحنه كلي گريه كردم
بايد ايراني باشي و همچنين قشر متوسط جامعه باشي تا فيلم رو بفهمي وگرنه اين فيلم به درد ثروتمندا نميخوره