تنهایی شرافتمندانه آقا یوسف در شوک ماجرای رعنا!
«آقا یوسف» فیلمیست به نویسندگی و کارگردانی علی رفیعی و تهیهکنندگی مرتضی متولی که در سال ۱۳۹۰ در سینماه اکران شد.
برترینها: «آقا یوسف» فیلمیست به نویسندگی و کارگردانی علی رفیعی و تهیهکنندگی مرتضی متولی که در سال ۱۳۹۰ در سینماه اکران شد. این فیلم دومین ساخته علی رفیعی در مقام کارگردانی سینماست. مهدی هاشمی، هانیه توسلی، لادن مستوفی، شاهرخ فروتنیان، رویا میرعلمی، پگاه آهنگرانی، ستاره اسکندری، مریم سعادت، سهیلا رضوی، لیلا بلوکات و صابر ابر از شاخصترین بازیگران اثر هستند.
خلاصه داستان
آقا یوسف (مهدی هاشمی) که عاشق دخترش، رعناست(هانیه توسلی) و به هیچ عنوان دوست ندارد او را از دست بدهد، به شکل مخفیانه در خانه های مردم نظافت می کند تا بتواند از پس مخارج زندگی بربیاید. یک روز که در خانه ی دکتری جوان مشغول نظافت است، از پیامگیر تلفن صدای دخترش را می شنود که پیامی عاشقانه برای دکتر می گذارد. این آغاز تیره شدن رابطه ی او و دخترش است …
حرف حساب «آقا یوسف» با مخاطب
«آقا یوسف» فیلمیاست که همانطور که از نامش پیداست، بر مبنای شخصیت یک کاراکتر شکل گرفته و قرار نیست داستان خاص یا پیچیدهای را روایت کند،. همه چیز به همان سادگی است که اطرافمان وجود دارد، شخصیتها همانهایی هستند که هر روز از کنارشان میگذریم و اتفاقات به همان روزمرگی است که دچارش هستیم. مرد میانسالی تمام زندگیاش را وقف خانواده خود (دختر، عروس و نوهاش) کرده است و تمام انگیزه و هدفش آسایش و رفاه آنهاست، او درست زمانی که وقت استراحتش است، پنهانی مشغول به کار در خانههای مردم میشود تا همه چیز برای خانواده اش مهیا باشد. مشکل دقیقا از همین جا آغاز میشود، پیرمرد ارمنی که آقا یوسف برای تمیزکردن خانه نزد وی رفته خطاب به او چنین میگوید: «تو خودت بهش پروبال دادی، حالا که میخواد پرواز کنه، نمیذاری.»
دوست داشتنهایی از جنس دوست داشتن آقا یوسف که علاوه بر محبت و عشق پدر، مادری به فرزند، جبران نوعی خلأ تنهایی و رهایی از آن را به دوش میکشند، ارمغانی جز احساس محدودیت برای طرف مقابل ندارد. آدمیمعمولا اینگونه است که تلاش میکند نداشتهها و آرزوهای تحقق نیافته خویش را برای فرزندان خود محقق کند اما سرعت تغییرات اجتماعی به حدی است که نسل به نسل خواستههای افراد تغییر میکند، اگر روزگاری محبتی از جنس محبت آقایوسف آرزوی هر جوانی بود، امروز دیگر خبری از آن مطالبه نیست و تلاش برای برآورده کردن این نوع خواستهها نه تنها مسکن دردهای امثال رعنا نیست که بالعکس از آن به بیتوجهی یاد میشود و بهترین نمونهاش جوابی است که رعنا در پاسخ به بیاعتنایی پدرش میدهد: «فقط کافیه تو این خونه باشم... وقتی خوشحالم مهم نیست چرا خوشحالم، وقتی ناراحتم، مهم نیست چرا ناراحتم» رعنا بیشتر از این نوع محبت پدرانه، هم صحبتی میخواهد تا خواستهها و رویاهایش را با او بگوید و همراه و همدلش باشد.
یوسفِ گُمگشته
دامون قنبرزاده، منتقد سینما در نقد فیلم مینویسد: دکتر رفیعی در دومین تجربه ی سینمایی اش، بسیار آشفته و عجولانه عمل می کند. رابطه ی بین یوسف و رعنا، دخترش، هیچ عمقی نمی یابد. شخصیت هایی که قرار است قسمتی از بار درام و طبیعتاً نتیجه ی نهایی فیلم را رقم بزنند و در معنابخشی به مضمون اثر کمک کنند، کاملاً بی کارکرد و پا در هوا رها می شوند. مثل دوست صمیمی آقا یوسف که تنها زندگی می کند و تشنه ی دیدار دخترش است اما همسر طلاق گرفته اش، اجازه ی دیدارشان را نمی دهد. این شخصیت، قرار است سرنوشتی متضاد با آقا یوسف داشته باشد و در جریان داستان، نقشی ایفا کند که در نتیجه ی تصمیمات آقا یوسف تاثیر بگذارد که اصلاً اینگونه نمی شود. شخصیتی گنگ و پادرهوا که بالاخره هم معلوم نیست چرا زندان می افتد و اصلاً چجور آدمی ست. آقا یوسف هم شخصیتی ست که بالاخره متوجه نمی شویم دنبال چیست. هیچ کنشی ندارد. هیچ حرکتی نمی کند.
تغییر او به سمت پدری که دیگر قرار است دخترش را در تصمیم گیری آزاد بگذارد و او را فقط برای خودش نخواهد، بسیار گنگ و بی کارکرد است. صحنه های اضافی در فیلم زیاد دیده می شود. مثل گره گشایی از ماجرای همسایه ی زنی که آقا یوسف هر روز برایش نان می برد و رعنا فکر می کند، پدر عاشق زن شده اما بعداً وقتی که به خانه ی زن می رود تا ظاهراً او را برای پدر خواستگاری کند، می بینیم که زن روی ویلچر نشسته و خودش همسر مریضی دارد که از او مراقبت می کند و در کل اوضاع بدریختی دارند. با دیدن این صحنه از خود می پرسیم، خب که چی؟ اینکه بفهمیم آقا یوسف تنها ار روی نوعدوستی این کار را می کرده، چه دردی از نتیجه ی نهایی اثر دوا می کند؟ ایده ی خوب کار، با اضافه گویی و پراکنده گویی و شخصیت های بی کارکرد ( واقعاً نقش لادن مستوفی در فیلم چه کارکردی داشت؟! ) و از این شاخ به آن شاخ پریدن، به ورطه ی دیگری می افتد که هیچ نتیجه ای حاصل نمی شود.
اما دستاورد «آقا یوسف» چیست؟
"آقا یوسف " فیلم بدی نیست اما برای سازنده ی فیلم گرم و پر شوری مثل " ماهی ها عاشق می شوند " یک پسرفت به حساب می آید . فیلم قرار است هم اثری پر تعلیق باشد ، هم در باب تنهایی ابدی ازلی نوع بشر سخن بگوید ،هم به شکاف عمیقی که امروزه بین نسل ها به وجود آمده اشاره ای داشته باشد و هم در باب حسرت ها و خواسته های دور و دراز آدم ها سخن بگوید . اما مشکل اینجاست که این مباحث بنیادین آنچنان که باید و شاید در هم تنیده نمی شوند نتیجه اینکه فیلم پر شده از داستانک های متعدد و مدام از این شاخه به آن شاخه می پرد . بازی ها به جز نقش آفرینی مهدی هاشمی و مریم سعادت چنگی به دل نمی زنند و طراحی صحنه و لباس تصنعی به نظر می رسد.
اگر آن حجم رنگ و نور ولباس های گل و بته دار و رنگارنگ زن ها در فیلم " ماهی ها عاشق می شوند " به خاطر جغرافیایی که داستان در آن می گذ شت توجیه پذیر و قابل باور بودو حتی به گرمای اثر کمک می کرد اینجا و در محیط شهری که قصه در آن رخ می دهد در جهت عکس عمل کرده و فضای فیلم را غیر واقعی می کند . استفاده افراطی از رنگ های تند آبی و قرمز که از در و دیوار فیلم می بارند کمکی به زیبایی اثر نمی کند . بعید می دانم حضور زنی با تیپ و لباس لادن مستوفی ( زن سرخ پوش فیلم ) با آن دامن چین دار و لباس های سرتا پا قرمز تند در محیط شهری تهران برای مخاطب قابل باور باشد.
اما دستاورد موفقیت آمیز فیلم بی شک به نمایش درآوردن ظریف تنهایی عمیق انسانها و اندوهی است که این تنهایی در پی دارد. آدم های فیلم همه تنهایند حتی اگر مثل آقا یوسف ِ ابتدای فیلم به خیال خودشان اینطور نباشد. مرگ باورها، شکسته شدن حرمت ها و برباد رفتن آرزو ها همه وقتی اتفاق می افتند که آقا یوسف مهربان و فداکار و ساده دل سویه دیگر زندگی را میبیند و با حقیقتی مهیب همچون تنهایی گریزناپذیر بشر آشنا میشود.
ارسال نظر