۱۲۲۱۹۵۶
۱۲ نظر
۵۲۷۸
۱۲ نظر
۵۲۷۸
پ

مردی که قیصر و کیمیایی پشتش ایستادند

مروری داریم روی جلد نخست کتاب حسین عصاران درباره‌ی اسفندیار منفردزاده، آهنگساز بزرگ موسیقی پاپ ایران.

دیجی‌کالا مگ - مهرداد قربانی: در ادبیات ما کمتر کار پژوهشی انجام می‌شود و اگر قرار باشد سراغ حوزه‌ی موسیقی برویم که کلا در زمینه‌ی کار پژوهشی مغفول مانده است. حالا یک نویسنده‌ی علاقمند به موسیقی پیدا شده که در زمینه‌ی موسیقی پژوهش می‌کند و آن هم نه موسیقی نواحی و فولکلور که موسیقی پاپ که کمتر کسی متاسفانه آن را جدی می‌گیرد در حالی که یکی از تاثیرگذارترین و مهم‌ترین هنرها روی فرهنگ عامه است. مروری داریم روی جلد نخست کتاب حسین عصاران درباره‌ی اسفندیار منفردزاده، آهنگساز بزرگ موسیقی پاپ ایران.

مردی که قیصر و کیمیایی پشتش ایستادند   مردی که قیصر و کیمیایی پشتش ایستادند

حسین عصاران در قسمتی از مقدمه کتاب «شناسنامه اسفندیار منفردزاده» می‌نویسد:

"در ذهن من مهم‌ترین مشخصه‌ی منفردزاده، تفاوتِ اندیشه و بینش و پیشرو بودنِ او در آفرینش است. کارهای شناخته‌شده‌اش در زمانِ خود پیشرو و تازه بوده و در گذر زمان، شاخص هنر زمان خود شده‌اند. اما همه‌ی این‌ها محصول دوران شناخته‌شدگیِ او از «قیصر» به بعد است؛ پس از آن که توانست پیگیر سلیقه‌ی خود باشد، مدام از خود بگذرد، تجربه کند و خودش را در انتخاب‌هایش بازتاب دهد. در این کتاب می‌شد خیلی زود از دوران کودکی و نوجوانی گذشت و به کارنامه‌ی شاخص و پرجلوه‌ی او از «قیصر» به بعد رسید و این‌چنین او را نابغه و پراستعداد جلوه داد. اما از خود او یاد گرفته‌ام که کسی دانا به دنیا نمی‌آید. تلاش و تجربه‌ها و کیفیت زندگیِ انسان‌هاست که به آن‌ها هویت می‌دهد. توانمندی در آفرینش هنرمندانه، جدا از آنچه که «استعداد فردی» می‌نامیم، نیازمندِ تجربه‌ورزی و گذر از سیاه‌مشق‌ها و در معنا، «پرورش» است. گفته‌های او هم می‌رساند که بیدار و هوشیار زندگی کرده؛ برای تجربه، خطر کرده؛ آرزوهایش را پرورانده و برایشان به پیش رفته است."

زندگی هنری اسفندیار

منفردزاده از سال ۱۳۳۵ آهنگسازی را در «رادیو ایران» آغاز کرد و تا هشت سال بعد ادامه داد. قبل از آن مدت کوتاهی در «رادیو نیرو هوایی» و تئاترهای لاله‌زار عود می‌زد. او هم‌زمان با تنظیم اپرای تخت جمشید (۱۳۴۶) و فتح بابل (۱۳۴۷) آهنگ فیلم‌های هنگامه (۱۳۴۷) و جهنم سفید (۱۳۴۷) هر دو به کارگردانی ساموئل خاچیکیان، را ساخت.

آهنگ دو ترانه برای صدای کورس سرهنگ‌زاده در فیلم حسن کچل (علی حاتمی، ۱۳۴۹) نیز از ساخته‌های اوست. دوران همکاری وی با مسعود کیمیایی و امیر نادری و بهرام بیضایی درخشان‌ترین دوران کاری وی به عنوان سازندهٔ موسیقی فیلم است. او در این دوران آهنگ‌سازی فیلم‌هایی چون عمو سیبیلو، گوزن‌ها، تنگنا، داش آکل، خداحافظ رفیق، رضا موتوری و قیصر را به عهده داشت که مشهورترین اثرش موسیقی فیلم قیصر است.

مردی که قیصر و کیمیایی پشتش ایستادند

او همچنین برای موسیقی متن دو فیلم قیصر و رضا موتوری برنده جایزه از جشنواره فیلم سپاس شد. اکثر کارهای او با صدای فرهاد اجرا شده‌اند. منفردزاده از کودکی با مسعود کیمیایی دوست بوده است. فرهاد، شهیار قنبری و اسفندیار منفردزاده روی جلد ترانه «جمعه» او که تحصیلاتش را در رشتهٔ موسیقی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران نیمه‌تمام گذاشت، در دانشگاه موسیقی وین نیز نتوانست این رشته را به پایان برساند.

او در سال ۱۳۴۶ در زمینهٔ اپراهای تخت جمشید نیز فعالیت داشت. در سال ۱۳۴۴ نیز همراه با علی‌اکبر صدیف، رضا ناروند، پرویز اتابکی و گروهی دیگر از هنرمندان، در اجرای اپرای فتح بابل در تالار فردوسی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران همکاری داشت.

خاطرات مسعود کیمیایی از منفردزاده

مسعود کیمیایی دوست دیرینه منفردزاده موسیقیدان و آهنگساز پیشکسوت مقدمه‌ای برای این کتاب نوشته است. همچنین در این کتاب از گفتگوهای منفردزاده با ناصر زراعتی، هانی ظهیری و حسین عصاران و گفته‌های فرامرز قریبیان، رضا ناروند، ابراهیم سلمکی، جمال وفایی و محسن افتاده بهر گرفته شده است.

این کتاب بخش‌هایی از زندگی این آهنگساز پیشکسوت را در قالب فصل‌های مختلف روایت می‌کند که بدین شرح هستند: کوچه «دردار»، «سینما پارادیزو»، تا صحن «بی‌بی شهربانو»، بازی موسیقی، دانشگاه «لاله‌زار»، عود، ارکستر «جوانان»، «شمع و گل و پروانه»، حرفه: نوازش ساز، زیرزمین پر نور، فتح‌نامه «دانشجویان»، دو سال نیم دانشجویی، رویای «واخورده‌ها»، «خواب‌های طلایی»، «بیگانه بیا»، موسیقی متن: ساموئل خاچیکیان، «شیر در زمستان»، گذری شتابان بر زندگی بر زندگی اسفندیار منفردزاده. همچنین در پایان کتاب فهرست نام‌ها و آلبوم عکسی در معرض تماشا قرار گرفته است.

مردی که قیصر و کیمیایی پشتش ایستادند

در ادامه دفتر دوم شناسنامه اسفندیار منفردزاده با عنوان «از سفر برای آموختن تا هجرت ناگزیر» و دفتر سوم با عنوان «از خودتبعیدی تا هنوز» منتشر خواهد شد.

مسعود کیمیایی روایت می‌کند:

"در همان محله‌ی خودمان یک دبستان دخترانه‌ی ملی به نام «اکرمیه» بود که چون مدیر آن، خانم جیرسرایی، می‌خواست پسرش، علی جیرسرایی، در همین مدرسه درس بخواند، چهار پنج پسر دیگر را هم در آن مدرسه‌ی دخترانه ثبت‌نام کرد. درس‌های خیاطی و این نوع مهارت‌های دخترانه، مثل خیاطی و کوک زدن و پس‌دوزی هم جزء درس‌هایمان بود که همان‌جا این مهارت‌ها را یاد گرفتم. در هر حال به همراه این چند هم‌کلاسی پسر، تا آخر سال پنجم دبستان آنجا بودم. کلاس ششم را هم آنجا شروع کردیم، اما همان اوایل کلاس ششم خانم جیرسرایی ما را به خاطر کنجکاوی‌های معمول درباره‌ی جنس مخالف از مدرسه اخراج کرد و دسته‌جمعی به دبستان «تدین» در میدان «شاه» فرستاد. آنجا بود که اولین نشانه‌های درک جذابیت‌های جنس مخالف در من نمایان شد. در همان سن و سال ده یازده سالگی هم بود که یواش‌یواش به کوچه آمدم و به اصطلاح «بچه‌ی خیابون» شدم…

دوستی‌های من هم از همان ده یازده سالگی، اول با کیمیایی و حسین زندی شکل گرفت و بعد هم با دیگر دوستان. در خانه‌ی ما روبه روی کوچه‌ی بن‌بست نسبتاً پهنی باز می‌شد که خانه‌ی مسعود آنجا بود. مسعود و فرامرز از قبل باهم آشنا بودند؛ بعد فرامرز هم به کوچه‌ی «دردار» آمد و باهم آشنا و دوست شدیم. فرامرز همیشه آدم کم‌حرفی بود، در ظاهر خونسرد، و از درون، پرتلاطم. شاید از نگاه من این بهترین توصیف برای فرامرز باشد. عشق به بازیگری در سینما از همان زمان در وجودش بود، اما آن انرژی را که من و مسعود برای شروع کار در سینما می‌گذاشتیم…

آشنایی منفردزاده با موسیقی

اسفندیار منفردزاده مقدمات اولیه یادگیری موسیقی را از نوجوانی، به صورت خودآموز و در قالب نوازندگی تمبک و سنتور و سپس کنترباس و عود و صرفاً با تکیه بر مرور و یادگیری معدود کتاب‌های آموزشی آن دوره (همچون کتاب‌های آموزشی روح‌الله خالقی) فراگرفت. در هفده سالگی در ارکستر نوپای جوانان رادیو ابتدا به عنوان نوازنده کنترباس استخدام شد، اما بعد از مدتی کوتاه و با اتکا بر همان دانسته‌های خودآموخته‌اش از علم موسیقی، کار تنظیم، ارکستراسیون و رهبری اجرای این ارکستر را نیز عهده‌دار شد. به موازات این کارورزی و هنرآموزی، به نوازندگی در ارکسترهای لاله‌زار و رادیوی نیروی هوایی نیز مشغول شد.

منفردزاده با تکیه بر تجربیات متفاوت و متعدد خود در زمینه آهنگسازی برای ترانه و اجرای آن‌ها توسط ارکسترهای مختلف، در سال‌های میانی دهه چهل، رهبری ارکستر دانشجویان (به عنوان ادامه‌ای بر ارکستر جوانان رادیو) را نیز بر عهده گرفت و در مناسبت‌های مختلف از جمله برنامه‌های افتتاحیه سال تحصیلی در دانشگاه تهران به اجرای برنامه پرداخت.

بر پایه این آزمودگی‌ها در سال تحصیلی «۱۳۴۵ -۱۳۴۴» و همزمان با تأسیس رشته‌ی موسیقی در دانشگاه تهران، در کنکور ورودی اولین دوره این رشته نیز پذیرفته شد و آنجا زیر نظر اساتیدی چون هوشنگ استوار، دکتر برکشلی، نورعلی برومند، آلفرد باردوریان و… دانسته‌های موسیقیایی خود را افزون‌تر کرد. از گفته‌های منفردزاده نیز چنین برمی‌آید که تجربه‌گرایی و یادگیری در حین کار، مهم‌ترین زمینه‌های هنرجویی و هنرآموزی او در طول این دوران از زندگی‌اش بوده است:

تجربه کار با ارکسترهای جوانان رادیو و دانشجویان دانشگاه این فرصت را به من داد که قبل از ورود به تحصیل در دانشگاه تهران، توانستم گستره صدای هر کدام از سازها و ترکیب آن‌ها را در ارکسترهای مختلف تجربه کنم. رفته‌رفته با بزرگ‌تر شدن ارکسترها، از نوشتن موسیقی تک‌صدایی به سمت هارمونی و تنظیم‌های کمی پیچیده‌تر رفتم و موسیقی اپرای فتح بابل ساخته رضا ناروند را برای یک ارکستر شصت‌نفره همراه با پنجاه همخوان (کرال)، تنظیم و رهبری و اجرا کردم. به گمان من برای یادگیری بیشتر موسیقی هیچ روشی به اندازه تجربه و اجرای آموخته‌ها مفید نیست!

مردی که قیصر و کیمیایی پشتش ایستادند

دیدن فیلم و شنیدنِ موسیقی همراه با آن، ناخودآگاه تأثیر خودش را روی نوجوانی ما می‌گذاشت و رفته‌رفته برای من مهم‌تر می‌شد. در واقع پخش موسیقی فیلم‌هایی را که قبلاً دیده بودم از بلندگوی جلوی سینما دماوندِ خیابان ری، برای من درست حکم دیدن دوباره خود آن فیلم‌ها را داشت. آنجا که صدا و موسیقی فیلم با هم پخش می‌شدند و ما قبل از ورود به سینما آن را می‌شنیدیم و راجع به آن حرف هم می‌زدیم، اما نمی‌توانستیم آن را بنوازیم، چون بافت آن موسیقی تک‌صدایی یا منوفون نبود. وقتی درسینما فیلم می‌دیدم، موسیقی که شروع می‌شد به رؤیایی می‌رفتم که انگار در همان صحنه هستم.

قصه فیلم قیصر را همه‌گونه جذب کرده بودم. هنگام فیلم‌برداری شاهد بودم که همه چیز همانی است که باید باشد. آدمی را که مسعود می‌سازد، می‌شناختم، همه آدم‌هایی که نقش آنها جلوی دوربین بازی می‌شود را هم می‌شناختم و پشت سر همه، مردم بازارچه، محله و کوچه، خانه و خانواده و همهٔ این‌ها را هم می‌شناختم. اتفاق غریبی بود؛ موسیقی قیصر ثمره و محصول زندگی کودکی من زیر بازارچه است. من آن زندگی را دیده بودم و تجربه کرده بودم. شاید مسعود یادش بیاید که هنگام تماشای مونتاژ اولیه (راف-کات) «قیصر» از شدت خوشحالی نتوانستم جلوی بغض و گریه‌ام را بگیرم. موسیقی قیصر بازتاب تکان برانگیزنده‌ای بود که کیمیایی با فرم ساختن فیلم قیصر به من داد.

برای موسیقی قیصر از همایون و دشتی و شوشتری استفاده کردم که در چهارچوب موسیقی کلاسیک ایران قرار دارند و طبعاً برای گوش ایرانیان هم آشناست؛ اما برای گسترش و ارکستراسیون ملودی‌هایم، بر مزاحمت ربع‌پرده‌های سنتی چشم بستم و صرف‌نظر کردم، یعنی آن‌ها را به اصطلاح «تامپره» کردم که خوشبختانه حاصل این خطر کردن هم تجربه مناسبی بود. چرا که شنونده مخاطب فیلم همچنان «همایون» را می‌شنید، با این تفاوت که من توانستم آکوردهای موردنظرم را هم بکار گیرم؛ ضمن اینکه برای ارکستراسیون و تنظیم پلی‌فونیک قطعات، بیشتر از حرکات کنترپوآنتیک استفاده کردم. چون اعتقاد دارم برای چندصدایی کردن موسیقی ایرانی، بهتر است که به سراغ این تکنیک برویم تا گوش بیشتر شنونده‌های ایرانی که بنا به عادت با موسیقی یک صدایی خو گرفته، بتواند کم‌کم با موسیقی چندصدایی هم آشنا شود.

مراحل نهایی کارهای فنی فیلم بود، گفتارها و موسیقی و افکت هم آمیخته (میکس) شده بود. مطابق معمول، گروه سازنده با حضور شباویز و مهدی میثاقیه، فیلم را در استودیو میثاقیه دیدیم. فیلم که تمام شد، میثاقیه به مسعود تبریک گفت و از بهروز و بقیه هم تشکر کرد. بعد به روبیک منصوری گفت: «زحمت بکشین و از صفحه‌های موسیقی‌تون، روی اون جاهایی که موزیک نداره، استفاده کنین!» انگار آب یخ روی من ریخت. امر میثاقیه مطاع بود؛ هم رییس سندیکای سینماداران بود و به نحوی همه‌کاره سینمای ایران محسوب می‌شد. برای ساخت فیلم قیصر هم که وسایل و استودیویش را در اختیار شباویز گذاشته بود. ضمن اینکه آدم خوب و محترمی هم بود؛ بنابراین نمی‌شد که به راحتی حرفش را پشت گوش انداخت. واقعاً بغضم گرفته بود. اصلاً دلم نمی‌خواست فیلم قیصر بیشتر از این موسیقی داشته باشد. مسعود و بهروز هم مبهوت مانده بودند که چه کنیم. دست به دامان روبیک شدیم. راضی بودم آن موسیقی را که با شور و عشق ساخته و با زحمت بسیار اجرا کرده بودم، از روی فیلم‌بردارم، اما به حقوق من، به عنوان آهنگساز فیلم تجاوز نشود. از روبیک خواهش کردم: «اول موسیقی من را بردار، بعد موسیقی دیگری جایگزین کن!» خوشبختانه روبیک توانست میثاقیه را راضی کند تا موسیقی من برای فیلم کافی باشد…!

در آن دوره، عنوان سازنده موسیقی متن در سینمای ایران معنا نداشت و تهیه‌کننده‌ها خوش نداشتند که هزینه‌ای برای انجام این حرفه بپردازند. این کار بیشتر بر عهده زنده‌یاد روبیک منصوری و دیگر همانندهایش بود که با استفاده از مخلوطی از موسیقی فیلم‌های مختلف خارجی، گاه همراه با موسیقی کلاسیک اروپایی، قطعاتی برای صحنه‌های مختلف فیلم‌ها انتخاب می‌کردند و به‌جای ساخته شدن موسیقی متن استفاده می‌کردند. این کار بخشی از وظیفه کارکنان فنی استودیوها بود و دستمزدی اضافه برای آن نمی‌گرفتند. به این خاطر برای اجرای موسیقی قیصر من انتظار دریافت پول نداشتم و مجبور بودم برای انجام کاری که آرزوی آن را داشتم رایگان کارکنم که کردم. فقط به عشق اینکه این کار انجام شود؛ اما برای ضبط موسیقی‌ای که نوشته بودم هیچ چاره‌ای جز استفاده از نوازندگان حرفه‌ای نداشتم. بیشتر این نوازنده‌ها در استخدام وزارت فرهنگ و هنر و ارکستر سمفونیکِ آن بودند و اجازه نوازندگی برای برنامه‌های دیگر را نداشتند؛ اما من به واسطه‌ی همان ارتباط و آشنایی‌هایم با بعضی از این نوازندگان در «ارکستر دانشجویان» و به کمک محسن افتاده توانستم آن نوازنده‌ها را بی سر و صدا، چون کار خلاف، به استودیو بیاورم و موسیقی قیصر را ضبط کنم… به هزار خواهشِ مسعود و من، شباویز راضی شد که فقط دستمزد نوازنده‌ها را بدهد؛ اما برآورد هزینه نوازنده‌ها مسئله شد. چون ضبط خصوصی موسیقی فیلم غیردولتی سابقه نداشت.

مردی که قیصر و کیمیایی پشتش ایستادند

به هر نوازنده، برای نواختن یک قطعه ۵-۴ دقیقه‌ای موسیقی یک ترانه مبلغ معینی پرداخت می‌شد. من برای موسیقی فیلم و قطعات ده ثانیه تا دو دقیقه‌ای، باید فکری می‌کردم. بالاخره با نوازنده‌ها به این نتیجه رسیدیم که دستمزد آن‌ها را ساعتی حساب کنیم و با این حساب بعد از اصرار زیاد من، شباویز فقط با پرداخت هزینه چهار تا پنج ساعت کار نوازنده‌ها موافقت کرد؛ یعنی من برای ضبط موسیقی فیلم قیصر، از تمرین تا پایان ضبط، فقط پنج ساعت فرصت داشتم. با عشق و شوق پذیرفتم. با این پی‌ورزی‌هایم بود که می‌گویم من ساختن موسیقی متن برای فیلم را به سینمای ایران تحمیل کردم… اما به محض اینکه اسم «پول استودیو» را به زبان آوردم، شباویز گفت: «نه دیگه! بیاین تو خود استودیو میثاقیه ضبط کنین».

استودیو میثاقیه در واقع استودیویی برای انجام کارهای فنی فیلم‌ها بود و اصلاً امکانات ضبط موسیقی را نداشت. آکوستیک آن مناسب موسیقی نبود، ضمن اینکه سیستم ضبط آن برای نوار «مگنت»۵/۱۷ تجهیز شده بود که برای ضبط صداهای فیلم مناسب بود و برای همین هم استفاده می‌شد؛ اما چون میثاقیه همه امکانات استودیویش را برای ساخت فیلم قیصر در اختیار شباویز گذاشته بود و شباویز پولی برای این استودیو پرداخت نمی‌کرد، مجبور بودم موسیقی را در این استودیو ضبط کنم.

این مطلب بخشی از روایت حسین عصاران از زندگی پربار اسفندیار منفردزاده بود که از جلد یکم مجموعه کتاب‌های او تقدیم شما شد.

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با ١٥ سال گارانتی ۹/۸ ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت برترین ها هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

    نظر کاربران

    • ناشناس

      آقای حسین عصاران ایکاش ایکاش فقطچهار تا باسواد و قدر شناس مانند شما در سطح مدیریتی هنر داشتیم کاش

    • ناشناس

      ابی عشقه نوستالژی ❤️

    • ناشناس

      پروژه تخریب ابی جواب نداد بخاطر کوچه نسترن

    • ناشناس

      کاش معین گوگوش ابی عارف داریوش یه کنسرت در ایران میذاشتن میلیونی میشد

    • مهدی

      همشون سلامت باشن کلی خاطرات تلخ و شیرین باهاشون داریم

    • آخرین سنگر سکوته

      برترینها ممنون واقعا دمتون گرم ممنون بابت این مطلب زیبا استاد اسفندیار منفردزاده به معنای واقعی کلمه یه اسطورس

    • آخرین سنگر سکوته

      افسوس حیف همچین گنجینه هایی

    • آخرین سنگر سکوته

      ابی داریوش گوگوش سیاوش قمیشی انشالله همشون سلامت باشن

    • عموجانی

      چه ثروتها و گنجینه هایی که حروم نکردیم.
      صد سال دیگه این نسل تکرار نمیشه

    • ناشناس

      با اینکه بیشتر متن ،حرفهای تخصصی درباره موسیقی بود اما از خواندنش لذت بردم
      ممنون

    • ناشناس

      بهترین آهنگ این اسطوره ی دوست داشتنی آهنگ ، بهاران خجسته باد ، هستش
      البته متاسفانه ایشون الان خودشون آمریکا هستن و از این هوای بهاری محروم شدن

    • سوزن

      حیف از اون آثار
      حیف آدما با گذشت زمان عوض میشن
      حیف آقای اسفندیار

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج