ماجرای عشق نرگس به سارقی که خوشتیپ بود
«نرگس» از آن فیلمهاییست که هنوز بعد از سالها تماشایش میچسبد.
برترینها: چهارمین ساخته رخشان بنیاعتماد در سینمای ایران است که در سال 1370 ساخته شد. «نرگس» از آن فیلمهاییست که هنوز بعد از سالها تماشایش میچسبد. فیلم یک قصهی سر راست دارد که درست تعریف شده؛ قصهای که مستقیم و بدون مقدمهچینیهای وقتگیر و اضافی، پرداخته به فراموش شدگان جامعه؛ نوزادانی که در خانوادههایی بدبخت متولد میشوند، با بدبختی و نداری قد میکشند، جامعه به آنها به چشم حقارت نگاه میکند و مجال هر فرصتی، ولو کوچک را از آنان میرباید و هر بار با لگدی محکمتر به درون منجلاب پرتشان میکند تا نتوانند سر ِ پا بایستند، و مومنتر شوند بر موضعِ ضدی که با جامعه و افرادش گرفتهاند.
ابوالفضل پورعرب، فریماه فرجامی، فاطمه رضوی و رضا کرمرضایی از بازیگران شاخص این اثر هستند.
خلاصه داستان
«عادل» با بازی ابوالفضل پورعرب، از نوجوانی به همراه «آفاق»(فریماه فرجامی) از طریق سرقتهای کوچک زندگی می کنند. در یکی از سرقتها مأمورین آنها را تعقیب می کنند. عادل به هنگام فرار به یک بیمارستان شبانه روزی، پناه می برد و در آنجا با «نرگس»(عاطفه رضوی) آشنا می شود. این روابط گسترش پیدا می کند تا منجر به ازدواج آن دو می شود. ورود نرگس به زندگی عادل و آفاق اساس ارتباط از هم گسیخته شان را سست تر می کند. نرگس بی خبر از شغل واقعی عادل و ارتباط او با آفاق به زندگی آرزو برآورده خود می پردازد تا اینکه حقایق یکی پس از دیگری برای او مکشوف می شود اما او که حاضر به از دست دادن زندگی فعلی خود نیست از پا نمی نشیند و به تلاش پی گیر خود ادامه می دهد ولی ...
نکات بارز اثر
این فیلم آشکارا پرده از علائقی برمی دارد که قهرمانان آن راه خلاصی نمی یابند، به نوعی درگیر عواطف و احساساتی هستند که بی خبر از نتیجه آن ضربه به اساس زندگی خود می زنند. شخصیتهایی بی آینده و بی ریشه (عادل)، بدون توازن و منطق (آفاق)، سودپرست و اصلاح ناپذیر (یعقوب)، بی گناه و معصوم (نرگس).
آنچه که اینها را به هم پیوند می دهد یا به عبارتی درگیر می سازد اتفاق منطقی است که در روحیه و احساسات عادل بروز می کند که از حق بلامنازع خود یعنی سر و سامان دادن به زندگی نکبت بار خود سرچشمه می گیرد و این میسر نمی شود جز با آگاه شدن به وضع موجود خود و چنین می شود که نرگس به چنین مثلثی ناپایدار و بی قاعده قدم می گذارد (عادل، آفاق، یعقوب). مثلثی که اضلاع آن بر اثر حوادث پیش بینی نشده، گذشته ای غمبار و سر و سامانی بی حساب و کتاب کنار هم چیده شده اند و این چفت و بست قصه به گونه ای آنان را به هم گره زده که هر روز امکان گشوده شدن آن می رود. مثلثی که زاویه های آن به تاری می ماند که با کوچکترین بادِ حادثه ای از هم گشوده می شوند.
برای عادل، آفاق حکم همان گل مصنوعی را دارد که با آتش سیگار می سوزاندش. (صحنه رستوران) برای جامعه، عادل حکم موجود خطرناکی را می ماند که توقع و انتظار پاک شدن او را ندارد، بدین جهت است که به هر جا که او برای یافتن کاری شرافتمند می رود رانده می شود. چرا که جامعه موجود فاسدی را پذیرا نیست و چنین است که عادل چون گربه ای بازیچه و اسیر سرنوشت است. سرنوشتی محتوم ... تا اینکه جرقه ای می زند. نرگس جرقه ایست در زندگی عادل که به شعله ای زندگی بخش مبدل می شود و همین شعله برای آفاق مخرب و نابودکننده است. نرگس بختک موحشی است در دنیای آفاق. برای همین حضور نرگس، دلشوره های آفاق را به یقین مبدل می سازد (صحنه عروسی). نگرانیهای او را تشدید می کند و آفاق را به مرگ احساسی که نه جسمانی دچار می کند اما از آنجا که آفاق زن است و عواطف زنانه او بر افکار منطقی اش می چربد لاجرم حقارتها و کمبودها را وحشتناک تر از حقایق می بیند.
نرگس از چنین روزی و جدایی عادل از او و وصلتش با دیگری او را به شخصی محتاط به زندگی مبدل می سازد زیرا عادل نیمه دیگر آفاق است اما باور نداشتن چنین حقیقتی، نیروی تقابل را در او تشدید می کند و از جهتی نیروی فداکاری و مردانگی را در او دو برابر می سازد اما در اصل، این گذشت را در حق خود می کند تا به آنچه که از اول از آن او بوده برسد و احتیاط او بدین دلیل است که عادل هنوز از او نقطه ضعفی دارد و ترس از فاش نمودن رازش او را به وحشت می افکند و در نتیجه نیروی افسارگسیخته آفاق کنترل می گردد.
و بدین سان خود را از زندگی آن دو بیرون می کشد اما با به زندان رفتن عادل و سختی و فشاری که در زندگی بر نرگس عارض می شود، قلیان احساسات زنانه او بر افکار عقلانی و منطقی او چیره می گردد و پا در زندگی آن دو می گذارد و گوشه ای از زندگی مشترک خود و عادل را که به غلط به او فهمانده بودند که مادرش است بازگو می کند اما با آمدن عادل همه چیز برملا شده و طشت رسوایی که آن دو زن و شوهر می باشند بر زمین می افتد و نرگس را به دنیایی از ناامیدی و افسوس می کشاند.
هوشمندی رخشان بنیاعتماد
رخشان بنی اعتماد آدمهایی را که انتخاب نموده نزدیک به واقعیت است. به عبارتی دیگر، مستندی است که بازسازی شده است. بویژه دو زن محوری داستان. فیلم به زندگی انسانهایی پرداخته که در اجتماع کم نیستند، آدمهایی که همیشه گریزان از حقایق زندگی خود می باشند و حاضر نیستند کسی از رازشان باخبر شود و چنین انسانهایی همیشه تنها در جامعه ای شلوغ، غریب در میان انبوهی از آشنایانند. فیلم حکایت از بی کسی و در آمدن از بی کسی است، داستانی از استقامت و پایداری انسان (نرگس)، از پاک شدن و به اصل خود بازگشتن (عادل)، از محرومیتها و بدخیمی سرنوشت (آفاق)،از هراسها و بیمها و ناپایداری نامعقول بودن زندگی بعضی از آدمها (یعقوب). چیزی که در این فیلم بیش از هر چیز دیگری به چشم می خورد لوکیشنهای (مکانهای) آن با فضای قصه است که همخوانی خوبی به وجود آورده است و اینجاست که مشخصه یک احساس منطقی درست، هماهنگی فضا با آدمها نمود پیدا می کند.
رنگها نزدیک به روحیات آدمهاست، (قرمز) برای آفاق، (آبی) برای عادل. حرکت دوربین حسین جعفریان در نشان دادن، میزانسهای خوب رخشان بنی اعتماد قابل تحسین است. ناگفته نماند که بازی فریماه فرجامی با همه فراز و نشیبهایی که در طول فیلم احساس می شود، یکدستی خود را حفظ نموده است.
با همهی اینها، فیلمساز هوشمندانه از افتادن در ورطهی شعار دوری جسته و سعی کرده به جای شعار دادن و مانیفست صادر کردن، بیننده را با خودش همراه کند، به این ترتیب که او را به درون زندگی عادل و آفاق و نرگس برده و اجازه داده بیننده با آنها زندگی کرده و همذات پنداری کند و برای لحظهای بیندیشد که اگر من جای فلان کاراکتر بودم چه میکردم؟ آیا در آن شرایط، با همهی مشقتها در راه راست میماندم یا راههای فرعی و کج را هم امتحان میکردم؟ این مهمترین اتفاقیست که حین تماشای درامهایی این چنین امکان دارد برای مخاطبی که اهل اندیشیدن است و با خودش رو راست بیفتد و باعث شود تا او به درون خود رجوع کند که اگر چنین شود، فیلمساز و تیم او، نتیجهی مطلوب را گرفتهاند.
نرگس میتوانست آفاق ثانی باشد، از او بهتر و یا بدتر و میتوانست خودش باشد، و او خودش را انتخاب کرد و هرگز از راهی که در نظرش درست بود خارج نشد تا مجموع این قهرمانان معمولی و سرگشته که هر کدام برای نجات زندگیشان تلاش میکنند به سرانجامی دردناک برسند، سرانجامی که بیشتر از آنکه درام باشد، شبیه به تراژدیست.
پس از اتمام فیلم نرگس و شوکی که در پایان آن وارد میآید، شاید گفته شود ای کاش نرگس ِ معصوم و مهربان، هرگز عادل را نمیدید؛ اما بهتر آن است که گفته و فکر شود که ای کاش ما بیشتر و بهتر به اطراف خود توجه کنیم و ساده از کنار بیماریهای جامعه نگذریم که این بیماریهای عفونی و تبدار، واگیردار هم هستند و روز به روز در حال گسترش، مخصوصا که اکنون با اعتیاد نوجوان، آمار عجیب طلاق و کودکان کار هم مواجه هستیم.
ارسال نظر