زبان فارسی عقیم است؟!
اگر بخواهیم به میزان زایایی یک زبان پی ببریم و احتمالا آن را با زایایی زبانهای دیگر مقایسه کنیم، باید ببینیم در آن زبان با چه درجه از سهولت میتوان از یک مقوله دستوری به مقوله دیگر رفت
محمدرضا باطنی در مقالهای با عنوان «فارسی، زبانی عقیم؟» مینویسد: «از نظر زبانشناختی، زایایی واژگانی به مبحث اشتقاق یا واژهسازی مربوط میشود. (ما از این پس «زایایی» به کار میبریم و از آن «زایایی واژگانی» اراده میکنیم.) اشتقاق یعنی اینکه ما بتوانیم از اسم یا صفت فعل بسازیم، از فعل اسم یا صفت بسازیم و مانند آن. با اندکی تسامح میتوان گفت اشتقاق یعنی گذر از یک مقوله دستوری به مقوله دیگر. بنابراین اگر بخواهیم به میزان زایایی یک زبان پی ببریم و احتمالا آن را با زایایی زبانهای دیگر مقایسه کنیم، باید ببینیم در آن زبان با چه درجه از سهولت میتوان از یک مقوله دستوری به مقوله دیگر رفت. از میان تغییرات اشتقاقی گوناگون، آنکه از همه مهمتر است گذر از مقوله اسم یا صفت به مقوله فعل است، یا به بیان سادهتر، ساختن فعل از اسم و صفت است. دلیل این امر آن است که فعل خود از زایایی زیادی برخوردار است و میتوان از آن مشتقهای دیگری به دست آورد.»
او سپس درباره وضعیت زبان فارسی در این زمینه مینویسد:
«۱. در فارسی فقط فعلهای ساده یا بسیط هستند که زایایی دارند، یعنی میتوان از آنها مشتق به دست آورد.
۲. در فارسی امروز دیگر فعل ساده ساخته نمیشود، یعنی نمیتوان به طور عادی از اسم یا صفت فعل ساخت.
۳. شمار فعلهای سادهای که زایایی دارند و از گذشته به ما رسیدهاند بسیار اندک است.
۴. از این شمار اندک نیز بسیاری در حال از بین رفتن و متروک شدن هستند، و جای خود را به فعلهای مرکب میدهند. ولی فعلهای مرکب عقیم هستند و نمیتوان از آنها مشتق به دست آورد.
۵. از «مصدرهای جعلی» فارسی، چه آنها که از اسمهای فارسی ساخته شدهاند و چه آنها که از واژههای عربی ساخته شدهاند، مشتق به دست نمیآید. به بیان دیگر، مصدرهای جعلی زایایی ندارند.
۶. نتیجه: زبان فارسی، در وضع فعلی برای برآوردن نیازهای روزمره مردم با مشکلی مواجه نیست، ولی برای واژهسازی علمی از زایایی لازم برخوردار نیست و نمیتواند یک زبان علمی باشد، مگر اینکه برای کاستیهای آن چارهای اندیشیده شود.»
باطنی در ادامه این مقاله به تشریح این شش ادعا میپردازد:
«۱.گفتیم در فارسی فقط فعلهای ساده هستند که زایایی دارند، یعنی میتوان از آنها مشتق به دست آورد. اثبات این امر بسیار ساده است. به عنوان مثال فعل «نمودن» را در نظر بگیرید. ما از این فعل مشتقهای زیادی به دست میآوریم: نمود، نمودار، نموده، نمونه، نما، نمایان، نمایش، نماینده (و مشتقهای دیگری نظیر: نماد، نمادین، نمادگری، نمایه، که به تازگی ساخته و رایج شدهاند و نیز مشتقهای درجه دومی نظیر: نمایندگی، نمایشگاه، نمایشنامه، نمایشی، که با افزودن پسوندی به مشتقهای درجه اول ساخته شدهاند.)»
او به عنوان نمونه «فریفتن» و «فریب دادن» را مقایسه میکند: «از «فریفتن» که مصدری ساده یا بسیط است میتوان مشتقهایی به دست آورد: فریفته، فریفتگی، فریب، فریبا، فریبایی، فریبنده، فریبندگی. ولی از «فریب دادن» که مصدری مرکب است مشتقی به دست نمیآید. «فریفتن» در گذشته به صورت لازم و متعدی هر دو به کار میرفته است. ولی امروزه معنی لازم خود را به کلی از دست داده است و در معنی متعدی نیز کاربرد زیادی ندارد. بسامد یا فراوانی کاربرد «فریب دادن» از «فریفتن» بسیار بیشتر است، و اگر روند تبدیل فعلهای ساده به مرکب همچنان ادامه یابد در آینده جانشین بلامنازع «فریفتن» خواهد شد.»
باطنی سپس مینویسد: «۲.در فارسی امروز دیگر فعل ساده ساخته نمیشود، یعنی به طور عادی نمیتوان از اسم یا صفت فعل ساخت. زبان فارسی به ساختن فعلهای مرکب گرایش دارد و برای مفاهیم تازه نیز از همین الگو استفاده میکند. ذکر چند مثال موضوع را روشن خواهد ساخت.
در انگلیسی از television فعل televise و در فرانسه فعل téléviser را ساختهاند. در عربی هم از آن فعل میسازند و میگویند تَلفَزَ، یُتَلفِزُ. اما ما در فارسی میگوییم «از تلویزیون پخش کردن». در انگلیسی واژه telephone را به صورت فعل هم به کار میبرند. در فرانسه نیز از آن فعل téléphoner را ساختهاند. در عربی هم از آن فعل میسازند و میگویند تَلفَنَ، یُتَلفِنُ. اما ما در فارسی از فعل مرکب «تلفن کردن» استفاده میکنیم. در انگلیسی از واژه philosophy (فلسفه)، فعل philosophize و در فرانسه از philosophie فعل philosopher را ساختهاند. در عربی هم از فلسفه فعل میسازند و میگویند تَفَلسَفَ، یَتَفَلسِفُ. اما ما در فارسی، اگر مورد قبول واقع شود، میگوییم «فلسفه پرداختن» یا «به فلسفه پرداختن». وقتی دکتر محمود هومن مصدر «فلسفیدن» را ساخت و در نوشتههای فلسفی خود به کار برد، مورد پسند قرار نگرفت و آن را «دور از ذوق سلیم» دانستند. در انگلیسی از صفت polar فعل polarize و در فرانسه از صفت polaire فعل polarizer را ساختهاند. در عربی نیز از قطب فعل میسازند و میگویند اِستَقطَبَ، یَستَقَطِبُ. ولی ما ترجیح میدهیم بگوییم «قطبی کردن» و مصدر «قطبیدن» را جعلی و مشتقات آن را «جعلیات» میدانیم...
۳. شمار فعلهای سادهای که زایایی دارند و از گذشته به ما رسیدهاند بسیار اندک است. دکتر خانلری در کتاب «تاریخ زبان فارسی» فهرست افعال ساده را «اعم از آنچه در متنها مکرر آمده است و آنچه در زبان محاوره امروز به کار میرود» به دست داده است. در این فهرست فقط ۲۷۷ فعل وجود دارد... در سه بررسی جداگانه که سه دانشجوی رشته زبانشناسی در دوره تحصیلشان در گروه زبانشناسی دانشگاه تهران انجام دادهاند و فعلهای ساده را از متن گفتار و نوشتار روزمره استخراج کردهاند، بالاترین رقم ۱۱۵ بوده است. با افزودن فعلهایی که بسامد آنها کمتر است، ولی هنوز در نوشتار به کار میروند این رقم بین ۱۵۰ و ۲۰۰ قرار میگیرد: یعنی در زبان فارسی حداکثر ۲۰۰ فعل ساده فعال وجود دارد که از آنها میتوان مشتق به دست آورد! دکتر خانلری، پس از ذکر شمار اندک فعلهای ساده فارسی، در پانوشت صفحه ۲۵۸ همان اثر مینویسد: «مقایسه شود با شماره فعلها در زبان فرانسوی که به ۴۱۶۰ تخمین شده است.»...
۴. از این شمار اندک فعلهای فارسی که به ما رسیدهاند نیز بسیاری در حال از بین رفتن هستند و جای خود را به فعلهای مرکب میدهند، ولی فعلهای مرکب عقیم هستند و نمیتوان از آنها مشتق به دست آورد...
فعل «شایستن» امروز به کلی از بین رفته و جای خود را به «شایسته بودن» داده است. مشتقهای «شایسته»، «شایستگی»، «شایان» و «شاید» بازمانده روزگار زایایی این فعل هستند. فعل «بایستن» به کلی از بین رفته و جای خود را به فعلهای مرکب «لازم بودن»، «واجب بودن» و نظایر آن داده است. «باید» (و صورتهای دیگر آن مانند «بایستی» و غیره) و «بایسته» تنها بازماندگان این فعل هستند. فعل «خشکیدن» و متعدی آن «خشکاندن» بسیار کم و در بعضی از لهجهها به کار میروند، و فعلهای مرکب «خشک شدن» و «خشک کردن» جانشین آنها شدهاند. واژههای «خشک»، «خشکه» و «خشکی» مشتقهای بازمانده این فعل هستند. فعل «گریستن» بسیار کم به کار میرود و جای خود را به «گریه کردن» داده است، و صورت متعدی آن «گریاندن» نیز جایش را به «به گریه انداختن» واگذار کرده است. واژههای «گریان» و «گریه» تنها مشتقهای بازمانده از فعل «گریستن» هستند. «آمیختن» تقریبا از استعمال افتاده است. معنی لازم آن به کلی از بین رفته و در معنی متعدی هم جای خود را به «مخلوط کردن» یا «قاتی کردن» داده است. واژههای «آمیزش» و «آمیزه» تنها مشتقهایی هستند که از این فعل باقی ماندهاند. فعل «نگریستن» از استعمال افتاده و جای خود را به «نگاه کردن» و «مشاهده کردن» داده است. صورتهای «نگران»، «نگرانی» و «نگرش» مشتقات رایج این فعل هستند که باقی ماندهاند. «شتافتن» دیگر به کار نمیرود و جای خود را به «عجله کردن»، «شتاب کردن»، «با شتاب رفتن» و مانند آن داده است، و «شتاب» و «شتابان» مشتقهای بازمانده آن هستند...
درباره علت این گرایش، یعنی ساختن فعل مرکب، با قطعیت نمیتوان چیزی گفت. ولی احتمال میرود که از لحاظ تاریخی ساختن فعل از واژههای قرضی عربی، مانند رحم کردن، بیان کردن و غیره، اگر نه تنها علت لااقل یکی از علل عمده آن بوده باشد. ظاهرا ساختن فعل مرکب از واژههای دخیل عربی به تدریج گسترش یافته و به واژههای فارسی نیز سرایت کرده تا جایی که تنها الگوی ساختن فعل در فارسی شده است.
۵. در زبان فارسی امروز گذر از مقوله اسم و صفت به فعل معمول نیست، یعنی نمیتوان از اسم و صفت فعل بسیط ساخت. به رغم اینکه بعضی از فعلهایی که از این راه ساخته شدهاند قرنهاست در فارسی رایج هستند و بزرگان ادب فارسی نیز آنها را به کار بردهاند، مانند «دزدیدن» و «طلبیدن»، با این همه بسیاری از ادبا و دستورنویسان آنها را «مصدر جعلی» مینامند، که خود نشانه اکراه و ناخشنودی آنها از این نوع افعال است. (ما برای اجتناب از کاربرد این اصطلاح، فعلهایی از این دست را «فعل تبدیلی» مینامیم و منظورمان این است که اسم یا صفتی به فعل تبدیل شده است.) ماده فعل تبدیلی میتواند اسم یا صفت فارسی باشد، مانند «بوسیدن» و «لنگیدن» و نیز میتواند از اصل عربی باشد، مانند «بلعیدن». ساختن فعلهای تبدیلی درگذشته بیشتر معمول بوده و با ذوق فارسیزبانان سازگاری بیشتری داشته است.
۶. نتیجه: تصویری که از زبان فارسی اکنون میتوان به دست داد چنین است: در زبان فارسی فقط فعلهای ساده یا بسیط هستند که میتوانند زایایی داشته باشند، یعنی میتوان از آنها مشتق به دست آورد؛ تعداد این فعلها در زبان فارسی به طور شگفتآوری کم است؛ از این شمار اندک نیز عدهای در حال از بین رفتن و متروک شدن هستند؛ در زبان فارسی دیگر به طور عادی فعل ساده جدید ساخته نمیشود، بلکه گرایش به ساختن فعلهای مرکب است؛ فعلهای مرکب و نیز فعلهای تبدیلی هیچ کدام زایایی ندارند، یعنی نمیتوان از آنها مشتقات فعل ساده را به دست آورد. زبان فارسی در وضع فعلی برای برآوردن نیازهای روزمره مردم با مشکلی مواجه نیست، ولی این زبان برای برآوردن نیازهای روزمره مردم با مشکلی مواجه نیست، ولی این زبان برای واژهسازی علمی زایایی لازم را ندارد و نمیتواند یک زبان علمی باشد، مگر اینکه برای رفع کاستیهای آن چارهای اندیشیده شود. با این همه، زبان فارسی میتواند یک زبان علمی باشد، به شرط اینکه کند و زنجیری را که ما به پای آن زدهایم باز کنیم.»
باطنی در ادامه راههایی را برای واژهسازی علمی ارائه میکند: «۱. مهمترین راه و بارورترین روش برای ساختن واژههای علمی، ساختن مصدر تبدیلی یا به اصطلاح «مصدر جعلی» است. در فارسی نیز مانند انگلیسی، فرانسه، عربی و بسیاری از زبانهای دیگر باید از اسم یا صفت فعل بسازیم تا بتوانیم مشتقات لازم را از آن به دست بیاوریم و گره کار خود را بگشاییم... نخستین کسی که به این فکر جامه عمل پوشانید دکتر غلامحسین مصاحب بود که در "دایرةالمعارف فارسی" افعالی مانند «قطبیدن»، «اکسیدن»، «برقیدن»، «یونیدن» را به کار برد و الحق که به کار درستی دست زد.
او در بخش دیگری از این مبحث مینویسد: «بعضی از ادبای ما وقتی رواج واژههایی نظیر «قطبیدن» (که در برابر Polarize به کار رفته) و قطبش و نظایر آن را میبینند دچار تشویش میشوند که «این جعلیات زبان شیرین فارسی را خراب میکنند، به گنجینه پرارزش ادب فارسی لطمه میزنند، رابطه ما را با بزرگان ادب فارسی چون حافظ و سعدی قطع میکنند، در آثار قدما کی چنین چیزهایی آمده است؟» و نگرانیهای دیگری از همین دست. در پاسخ به این بزرگواران باید گفت: اولا قطبیدن از نظر ساخت هیچ فرقی با طلبیدن ندارد که عنصری و ناصرخسرو و خیام و سعدی و مولوی و حافظ و دیگر بزرگان ادب فارسی آن را به کار بردهاند (نگاه کنید به مدخل «طلبیدن» در لغتنامه دهخدا). ثانیا واژههایی مانند polarize، iodize، ionize و نظایر آن نیز در آثار بزرگان ادب انگلیسی مانند شکسپیر و میلتون و بایرون و جز آن دیده نمیشوند. ولی ساخته شدن این مصدرها در زبان انگلیسی و دهها مشتقی که از آنها به دست میآید هیچ زیانی به گنجینه ادب زبان انگلیسی وارد نکرده است.
۲. یکی دیگر از راههایی که باید برای واژهسازی علمی مورد استفاده قرار گیرد، بهره گرفتن از مشتقات فعلهایی است که هماکنون در فارسی به کار میروند، یعنی ساختن مشتق از راه قیاس، اعم از اینکه آن مشتقها در گذشته به کار نرفته باشند یا فعلا متداول نباشند، مثلا ساختن «نوشتار» به قیاس «گفتار» یا «رسانه» به قیاس «ماله» و مانند آن.
باطنی در بخش پایانی این مقاله آورده است: «ما باید خود را با نیازهای واژهسازی علمی بیشتر آشنا کنیم. باید این حرف را فراموش کنیم که ساختن «مصدر جعلی» جایز نیست. باید از این فرض نادرست دست برداریم که کاربرد واژه امری است «سماعی» و نه قیاسی. زبانی که قدما به کار بردهاند جوابگوی نیازهای آن روز جامعه ما بوده است. ما میتوانیم و باید اندوختهای را که آنها برای ما گذاردهاند دستمایه قرار دهیم، ولی نمیتوانیم تنها به آن اکتفا کنیم. باید کند و زنجیری را که ندانسته به پای زبان فارسی زدهایم باز کنیم و بگذاریم زبان همگام با نیازها و تحولات شگرف امروز جامعه آزادانه پیش برود.»
مقاله «فارسی، زبانی عقیم؟» در کتاب «پیرامون زبان و زبانشناسی» (مجموعه مقالات) محمدرضا باطنی منتشر شده است.
نظر کاربران
موافقم. زین پس همین گونه می سخنم.