یک آدمرُبایی رعبانگیز روی آسمان ایران و در ارتفاع پست
«ارتفاع پست» ۲۰ ساله شد.فیلمی که ابراهیم حاتمیکیا و اصغر فرهادی فیلمنامهاش را با هم و بر اساس یک اتفاق واقعی نوشتند
برترینها: «ارتفاع پست» ۲۰ ساله شد. فیلمی که ابراهیم حاتمیکیا و اصغر فرهادی فیلمنامهاش را با هم و بر اساس یک اتفاق واقعی نوشتند و داستان آدمهای واقعی آن هواپیماربایی هنوز ادامه دارد. سکانسهای فیلم هنوز دست به دست میشود و مردم خوزستان هنوز با همان گرفتاریهایی زندگی میکنند که «قاسم» و دیگران در فیلم به آن اعتراض داشتند. ما چند نکته دربارهی فیلم، ماجراهای هواپیمارباهای واقعی و همکاری حاتمیکیا و فرهادی را بازخوانی کردهایم. این مطلب برگرفته از صفحه اینستاگرام جعبه است.
فیلمی که حاتمیکیا دربارهاش میگوید: «بعد از ساخت «موج مرده»، وسوسهای در من شکل گرفت که از حوزهی سینمای جنگ فاصله بگیرم. چون از اینکه به من گفته میشد سینماگر جنگ هستم و فقط فیلم جنگی میسازم، همیشه گریزان بودم. با خودم میگفتم من که فقط دو فیلم «دیدهبان» و «مهاجر» را در متنِ جنگ ساختهام و باقی قصه فیلمهایم در شهر بوده و طبعا جزو سینمای اجتماعی محسوب میشدند، چرا باید این عنوان را یدک بکشم؟ به هر حال، این عنوان همیشه با من بوده و جاهایی به آن افتخار کرده و جاهایی هم عصبانیام کرده است ... بعد از ساخت «ارتفاع پست» کمی آرامش پیدا کردم و احساس کردم میتوانم در حوزههای دیگر هم با موفقیت کار کنم.»
داستان واقعی
«ارتفاع پست» براساس یک اتفاق واقعی ساخته شده است؛ ۲۳ آذر ۱۳۷۹ هواپیمای «یاک ۴۰» پرواز شمارهی ۱۴۹۳ اهواز - بندرعباس باهم دستی چهار هواپیماربای اصلی و اعضای خانوادههایشان برای دقایقی ربوده شدو ناگهان فضای محدود داخل هواپیما به یک جنگ تمام عیار میان هواپیمارباها و گارد امنیت پرواز تبدیل شد. قصد آنها خروج غیرقانونی از ایران به دلیل ورشکستگی و مشکلات مالی بود. کمی بعد نیروهای امنیتی دوباره کنترل هواپیما را به دست گرفتند و در جزیزهای بین بندرعباس و دوبی فرود آمدند.
بیست سال بعد
خالد حردانی، رسول حردانی، فرهنگ پورمنصوری و شهرام پورمنصوری، عاملان این هواپیماربایی، ابتدا به اعدام محکوم شدند، اما این حکم در نهایت به حبس ابد و زندانیهای طولانی مدت تبدیل شد. حاتمی کیا ۳۱ فرودین ۹۹ طی نامهای به رئیس وقت قوهی قضاییه پیشنهاد عفو این چهار هواپیماربا را داد و ۱۶ فرودین ۱۴۰۰ این چهار نفر بعد از بیست سال آزاد شدند. رسول حردانی، یکی از هواپیمارباها بعد از آزادی دربارهی اتفاقات داخل هواپیما گفت: «قبل از فرود بزن و برقص راه انداختیم و همین کار دستمان داد. یکی از خانمها روسری اش را برداشت که برادرم سرش داد زد و گفت ما برای عیاشی این کار را نمیکنیم و برای حل مشکل مان میخواهیم به یک کشور دیگر برویم. در همین حال بودیم که دو گارد امنیت پرواز وارد درگیری با ما شدند.»
روایت حاتمی کیا از ایدهی «ارتفاع پست»
همکاری با حاتمی کیا به روایت فرهادی
«در اولین جلسه آقای حاتمی کیا در مورد طرح فیلمنامهای صحبت کرد که براساس یک اتفاق واقعی شکل گرفته است. قرار شد روی طرح کار کنیم و اگر به اشتراک نظر رسیدیم این همکاری را ادامه دهیم. خوشبختانه این اتفاق افتاد و پنج ماه روی نگارش فیلم نامه کار کردیم. در واقع نمیدانم چرا حاتمی کیا از من دعوت کرد. حدس میزنم به این خاطر این که این فیلم نگاهی اجتماعی دارد و غالب آثار من نیز دارای چنین نگاهی است، از سوی ایشان انتخاب شدم.»
فیلم نامه به روایت فرهادی
«نحوه نگارش فیلم نامه این گونه بود که هر ده صفحه از فیلم نامه را پس از نگارش به آقای حاتمی کیا میدادم، ایشان میخواندند و طی جلسهای نظرات شان را مطرح میکردند و من آن نظرات را لحاظ میکردم. پس از پایان نگارش فیلم نامه ایشان یکبار فیلم را کامل خواند و نظراتی داد و دوباره فیلم نامه را بازنویسی کردم. فیلم نامهی نهایی مجددا توسط آدمهای مختلف و کارشناسان خوانده و از آنها نظرخواهی شد و براساس این نظر تغییراتی در فیلم نامه به وجود آمد؛ و در نهایت با توجه به مولفههای آثار حاتمی کیا صحنههایی نیز بازنویسی شد. نمیشود میزان حضور من یا حاتمی کیا در این فیلم نامه وزن کرد. این فیلم نامه کاری است مشترک .. حاصل مشترک ما خیلی بهتر از نتیجهی کار انفرادی هر یک از ما شد. این ارتباط صمیمانه و آموزنده بود.»
یک فیلم دو پایان بندی
در سکانس پایانی «ارتفاع پست» فرزند نرگس (لیلا حاتمی) به دنیا میآید. فرهادی میگوید نظر او و حاتمی کیا دربارهی این سکانس متفاوت بوده است: «این سکانس کاملا به حاتمی کیا تعلق دارد. به همین خاطر با این سکانس ارتباط زیادی برقرار نکردم. پایان فیلمنامه خیلی تلخ بود. فکر میکردم بهتر است کودک زنده به دنیا نیاید، اما حاتمی کیا با این نگاه موافق نبود. شاید حق با او بود. تمام تلاش قاسم این است که یک بچهی دومی در ایران به دنیا نیاید، متولد شدن یک بچهی مرده به معنی پایان آرزوهای او بود. پایان بسیار تلخی که معلوم نبود مخاطب با آن چگونه برخورد کند.»
نظر کاربران
از ژستهای این بابا خوشم نمیاد...
منفور
من به شخصه این فیلمو بیشتر از آژانس شیشه ای دوست دارم