ستاره اسکندری، «شهلا جاهد» شد
شهلا جاهد یکی از سه زن «همهوایی» بود که ستاره اسکندری با بازی در نقش او خوش درخشید هرچند انتخاب بازی در چنین نقشی که تصور جامعه از تصویرش کاملا روشن بود با واکنشهای متفاوتی روبهرو شد اما اسکندری از پس این نقش مانند نقشهای بهیادماندنیاش روی صحنه برآمد.
بانی فیلم: شهلا جاهد نامی آشنا برای کسانی است که در همه سالهای پشتسر، اخبار دادگاههای او به جرم قتل همسر فوتبالیست مشهوری که سالیان سال همسر دومش بود را پیگیری کردند؛ زنی که در یکی از مشهورترین پروندههای جنایی ۱۰سال پیش، چهرهای از قاتل نداشت نه در فیلم «کارت قرمز» ساخته مهناز افضلی نه حتی در تصویر آخری که از اعدامش در صبح یک روز دهم آذر به یادگار گذاشت. این همان تصویری است که با بازی ستاره اسکندری در نقش او در نمایش همهوایی براساس نوشتهای از مهین صدری و کارگردانی افسانه ماهیان در تالار حافظ تهران به صحنه رفت.
شهلا جاهد یکی از سه زن «همهوایی» بود که ستاره اسکندری با بازی در نقش او خوش درخشید هرچند انتخاب بازی در چنین نقشی که تصور جامعه از تصویرش کاملا روشن بود با واکنشهای متفاوتی روبهرو شد اما اسکندری از پس این نقش مانند نقشهای بهیادماندنیاش روی صحنه برآمد. او با آنکه حضورش در تئاتر محدود به ۱۲ تا ۱۳ نقش است اما نشان داده که از پس نقشهای سختی برآمده است. نقش ماهک در «شب هزار و یکم» بهرام بیضایی تا نقش عمه آغامحمدخان در «شکار روباه» تا ایراندخت جوان در نمایش ناکام «عشق و عالیجناب» نشان از توانایی اسکندری در صحنه تئاتر دارد. اما بازی در «هم هوایی» شاید با همه این نقشها تفاوت داشت. نمایشی که در طول اجرایش در تهران با استقبال خوبی روبهرو شد. با اسکندری در روزهایی که این نمایش در تهران روی صحنه بود درباره این نقش و بازی در آن صحبت کردیم.
بعد از چند سال دوری از تئاتر امسال شما بار دیگر روی صحنه با نقشی برگشتید که تقریبا برای خیلی از ما بسیار آشناست؛ نقش زنی که با وجود تغییر اسمش از نیمه نمایش مشخص است که سالها با ماجرای او زندگیکردیم؛ ماجرایی که داشت کمرنگ میشد و با بازی شما بار دیگر انگار از نو خوانده شد.
ماجرای بازی من در این نقش از دو سال پیش زمانی که در کنار افسانه ماهیان در سیوسه درصد نیل سایمون بهعنوان تهیهکننده قرار گرفتم، مطرح شد. در همان زمان پیشنهاد بازی در این کار به من توسط خانم ماهیان ارایه شد و در همه این مدت درگیر پیدا کردن سالنی برای اجرای آن بودیم. همانطور که اشاره کردی شهلا جاهد را همه میشناسند. هرچند این قدر این کار با تخیل مهین صدری نویسنده آمیخته شده که به راحتی میتوانم بگویم که از شخصیت شهلا وام گرفته شدهاست. من چندین سال بود که از صحنه تئاتر دور بودم و دوست داشتم که با نقشی برگردم که به لحاظ بازیگری حرفی برای گفتن داشته باشد. وقتی خانم ماهیان این نقش را پیشنهاد داد دیدم که بستر کار متناسب و مربوط به اعتقادات من است. به همین دلیل آن را پذیرفتم. این کار در مجموع بستر اجتماعی بسیار خوبی دارد و عشق را از زاویه نگاه سه زن روایت میکند و شهلا یکی از این سه زن است.
فکر نمیکنید با وجود ویژگیهای درونی که نقش داشت بازی در آن با ریسک همراه بود؟ با این حال از پس نقش برآمدید. شاید به این دلیل که این ریسک را پذیرفتید؟
من در سریال نرگس تجربهای داشتم که قبول کردم ادامه نقش پوپک گلدره را بازی کنم. همه میدانند بهخاطر تصادفی که برای پوپک اتفاق افتاد و او در کما بود سریال نیمهکاره مانده بود و من بابت اخلاقمندی حرفهای ایستادم و آن نقش را بازی کردم. در آن زمان از آقای مقدم خواستم هیچ راشی را از بازی پوپک نبینم تا بتوانم خوانش خودم را از این نقش داشته باشم. تجربه بازی در این نقش نشان داد که خوانش غلطی هم نبوده است. در ارتباط با شهلا هم سعی کردم که با این رویکرد وارد شوم. فیلمی از مهناز افضلی به نام «کارت قرمز» هست که حدود هشت سال پیش در خانه سینما به نمایش درآمد و من هم دیدم. در همان زمان برایم جذاب بود که زنی این قدر جسور است. بدون اینکه بخواهیم قضاوت کنیم که حق دارد یا نه؟ متهم واقعی هست یا نه؟ همانطوری در این کار هم نشان دادیم. با این همه وقتی قرار شد در این نقش بازی کنم فکر کردم که نباید هیچ عکس و فیلمی از شهلا ببینم و هیچ کدام از دانستههایم را دخیل نکنم و خودم را بسپارم به متن مهین صدری. بیشتر از ریسک برایم جای دست و پنجه نرم کردن داشت. احساس نکردم ریسک کرده باشم. نقشی بود که درست است ما به اسم شهلا جاهد میشناسیم اما میتواند اندازه تمام زنان عاشقی که پای عشقشان میایستند ما بهازای بیرونی داشته باشد.
اما بعضی از آدمها مثل شهلا جاهد در خاطر میمانند. یعنی اگر نمیدانستیم این شخصیت شهلا جاهد است در صحنهای که اولین بار به خانه فوتبالیست محبوبش رفت بیاختیار ما را به سمت این شخصیت و همه داستانش برد. بعد از آن شروع به معادلسازی در ذهنمان کردیم.
متن مهین صدری آنقدر کامل بود که بهعنوان بازیگر خیلی در آن ریسک نکردم. من فقط باید میتوانستم آن چیزی که او نوشته بود را به بهترین نحو ممکن و تا جایی که تواناییام اجازه میداد اجرا کنم. فکر میکنم تا این زمان هم خیلی ناموفق نبودم؛ بهعنوان کسی که خیلی شناختی از این زن ندارد و نقش کسی را بازی میکند که از کودکی درگیر فوتبال است و وارد یک ارتباطی میشود. همین به خودی خود نقش جذابی است. منظورم این است که آدمها خیلی یاد شهلا جاهد میافتند یا نه؟ ترجیح میدادم که نیفتند. اما به قول تو اینقدر در این سالها در مطبوعات این شخصیت در ذهن مردم نهادینه شده که خواه ناخواه به یاد آن شخصیت بهخصوص میافتند. برای من بیشتر نشان دادن و ایستادن و مردن پای این عشق اهمیت داشت.
برایم جالب بود که هیچ تصویری از شهلا در زمان آماده شدن برای این نقش ندیدید. اما تا جایی که میدانم خیلی خوب توانسته بودید به شهلا به لحاظ فیزیکی هم نزدیک شوید. یعنی حرف زدن و حتی شیوه راه رفتن بهشدت یادآور او بود.
این برای خود من هم نکته جالبی است. از آنجایی که مهین صدری آنقدر این نقش و کاراکتر را درست نوشته و ریزهکاریهای شخصیتی او را در دیالوگها گذاشته بود کمک میکرد که به او نزدیک شوم. ارتباط من با این شخصیت همین بود که دختری از ته خیابان خلیلی تهران با فرهنگ خانواده بهخصوص وارد دنیایی میشود که بت ذهنیاش یک فوتبالیست میشود و پای او میایستد و تا پای اعدام میرود. من بازیگر کمتجربهای نیستم و حالا نزدیک به ۲۱سال است که روی صحنه و جلو دوربین هستم.
در اینکه این متن توانایی زیادی داشته حرفی نداریم. اما همانطور که گفتید به نظر باید سهم مهمی از خوب درآمدن این نقش را به توانایی ستاره اسکندری در ایفای آن داد.
به نظرم اینکه نقشی اینقدر خوب در بازیگر میماند خاصیت شخصیتهایی است که از دل زندگی بیرون میآیند. در آن نقشهاست که شخصیت برایت واقعی میشود. یادم هست ۱۴سال پیش در «سعادت لرزان مردمان تیرهروز» نوشته علیرضا نادری به کارگردانی محسن علیخانی بازی میکردم. در آن زمان آقای حسین پاکدل که رییس مجموعه تئاتر شهر بود همیشه سر یک صحنه بهخصوص من میآمدند و کار را میدیدند و میگفتند: «تو چه در زندگیت کشیدی که میتوانی اینجوری آن را زندگی کنی.» میخواهم بگویم در کارهای رئالیستی که بازتابی از زندگی در آن وجود دارد کافی است بازیگری باشی که بتوانی نقشها را از خودت عبور بدهی و تبدیل به آن کاراکترها شوی تا آنها را نزدیک خودت کنی. بازیگران دو دسته هستند. یک دسته بازیگرانی که نقش را از خودشان عبور میدهند. گروه دوم بازیگرانی هستند که خودشان را از نقش عبور میدهند. سعی میکنم خودم را فراموش کنم و از حرکات بدنم، صدایم و لحن آن نقش را عبور دهم. بهخصوص روی صحنه، چون در کارهای تصویری به خاطر قطع شدنها برای من اینطور است که از فضا دور میشوم. اما در تئاتر وقتی وارد صحنه میشوم دیگر کسی به اسم ستاره اسکندری برایم وجود ندارم.
یادم هست که در شب هزار و یکم هم همین اتفاق در مورد نقش ماهک افتاده بود و انگار آن نقش به شما میآمد که فکر میکنم مختص بازی در نقشهای معاصر نیست .
همه تلاشم این بود که این اتفاق بیفتد. دوستانی که «شکار روباه» را از من دیدهاند یادشان هست که تلاشم برای درآوردن نقش عمه آغامحمدخان قاجار همین بوده است.
بهخصوص آن بخشهایی که روی ویلچر است.
دقیقا. در همه نقشها این نگاه را دارم. نقشهایی که مثل ماهک شب هزار و یکم که ۸۰درصد کلامش عربی است و تعزیه اجرا میکند و با زندگی روزمره خیلی فاصله دارد را هم با همین باور بازی میکنم. هرچند گویش و لباس آن نزدیکی را بیشتر به وجود میآورد. اما در کاری مثل «سعادت لرزان»... و «قهوه تلخ» و همین «هم هوایی» تماشاگر این فرصت را پیدا میکند که پردهها را بردارد و همزمان با تو زیست کند.
صحنههایی در هم هوایی بود که بهعنوان تماشاگر احساس میکردم که دیگر نمیتوانم به این صحنه نگاه کنم. نقش آدم را داخل خودش میکشاند و در خود غرق میکرد. مثل صحنه اعدام و قبل آن. به نظرم این برای شما که آن نقش را بازی میکردید فشاری چند برابر بود.
دقیقا. البته من بعد از «شکار روباه» به جز یک تجربه ناتمام با آقای پاکدل که در جشنواره متوقف شد و به اجرای عمومی نرسید روی صحنه نرفته بودم. برای همین سعی کردم با تمام وجودم در نقش این زن عاشق شاید مقصر بازی کنم. اصلا بحثم این نیست که مظلومیت یک زن را نشان دهم. به نظرم باید اسطوره یک عشق و زنانگی این زن را بدانم حتی اگر به لحاظ اخلاقی قبولش نداشته باشم. در مدتی که تمرین شروع شد و بعد از آغاز اجرا سعی زیادی کردم که بعضی از بخشها را تکنیکی اجرا کنم و نگذارم این نقش در روحم رسوخ کند، اما این نقش مدتهاست که خواب را از چشمانم گرفته است. شبها با آنکه خسته از اجرا میآیم، نمیتوانم بخوابم. به محض اینکه میخوابم همه حال و هوای این زن در وجودم میآید و به من اضطراب میدهد. نمیدانم فردا صبح از خواب بیدار میشوم یا نه؟ به صحنه درستی اشاره کردید. قسمتهای خوب زندگیاش و روان بودن و جوانیاش در من حضور ندارد. واقعا هرشب که نزدیک چهار، پنج صبح سعی میکنم به زور بخوابم فکر میکنم آیا فردا این انتظاری که داشته و قرار است حلقهدار را به گردنش بیندازند و بعد ببخشند اتفاق میافتد؟ آیا فردا از خواب بیدار خواهم شد. خیلی عجیب است چون مدتها بود که چنین تجربهای را نداشتم.
خیلی از بازیگرانی که در تئاتر هستند خیلی گزیده نقشهایشان را انتخاب میکنند. اما شما از بازیگرانی هستید که در سینما هم اینطور گزیده نقشهایتان را انتخاب میکنید. الان که چندین سال است که کمتر هم در سینما و تلویزیون هستید.
در تئاتر همانطوری که گفتید این وسواس را دارم. من چند روز پیش با یکی از خبرنگاران صحبت میکردم، گفتم بهعنوان کسی که سالهاست در جامعه تئاتر حضور دارم فقط ۱۲ یا ۱۳ کار روی صحنه داشتم. این تعداد کمی است تا کسی تئاتری مطلق باشد. اما خیلی خوشحالم بابت این اتفاق که همینجوری با هر کاری فقط برای اینکه شغلم بازیگری است روی صحنه نیامدم. کارهایی در تلویزیون بازی کردم که در جوانی برای گذراندن زندگی بوده است اما نسبت به تئاتر رسالت فرهنگی ویژهای قایلم. تا الان در تئاتری نبودم که احساس کنم یک گام جامعه را به سمت جلو نبرده باشد. حداقل اندیشهها را درگیر کرده است. اصولا در کارهایی بودم که با تفکر همراه بوده است.
البته همراه کارگردانهای بزرگی مثل بهرام بیضایی، علی رفیعی و حسین پاکدل.
بله. شروع کار حرفهای تئاترم با دندون طلای آقای میرباقری بود. شاگرد دکتر علی رفیعی بودم و با استاد بیضایی کار کردم. با جوانترهایی مثل شبنم طلوعی و محسن علیخانی که نوشته علیرضا نادری را روی صحنه بردند و کارهایشان را با وسواس و دقت انتخاب کردند. بعد از سالها که به تئاتر برگشتم به لحاظسنگینی روح این نقش، اذیت میشوم اما احساس رضایت دارم. این کار چکیده آن چیزی است که همیشه دوست داشتم. بستر اجتماعی که از جنگ آغاز میشود و داستان زنهایی که در مقاطع مختلف بخشی از آنها قربانی هستند و بخشی از آنها در حال گذر از سنت به مدرنیته هستند. تاوانهای بزرگی که این آدمها میدهند.
برای من جالب بود که در میان این سه نقش با شهلا و همسر دوران، نزدیکتر بودم تا لیلا اسفندیاری که بهلحاظ شخصیتی شاید به خودم نزدیکتر بود.
شاید به دلیل آن این اتفاق نیفتاد که بخشی از آنچه در آن دو شخصیت بود با ما وجوه مشترکتری داشت. فکر میکنم همه ما کودکیمان در این بستر اجتماعی گذشته است. بچه بودیم که جنگ آغاز شده است. در اطرافیانمان از دور و نزدیک شهید دادیم و شهید دیدیم. اضطراب داشتیم و برای همین زن شهید دوران برایمان ملموس است. یا شهلا که دچار یک عشق سوزاننده است شخصیت ملموستری است. شاید لیلا اسفندیاری با عنوان شخصیتی که کوه را انتخاب میکند و میرود تا عشقی بزرگتر را جستوجو کند دغدغه همه نباشد.
خیلیها اینروزها میان بازیگری در مدیومهای مختلف فاصلهگذاری میکنند. با توجه به اینکه شما به سه حوزه مسلط هستید و کارهای خوبی را در هر سه حوزه بازی کردهاید این تقسیمبندی را درست میدانید؟
نه من کمی مخالف این ماجرا هستم. درست است که همهجا من را بهعنوان یک چهره متعصب به تئاتر میشناسند؛ اما واکنشی که بسیاری از دوستان و استادان درباره حضور بازیگران سینما در تئاتر یا برعکس دارند را متوجه نمیشوم. از آنجایی که معتقدم هیچکدام از این مدیومها ملک پدری ما نیست و آدمها حق تجربه این مدیومها را دارند. بحث من بحث تخصصگرایی است. اینکه آن بازیگر در هر مدیومی چقدر تخصص بازیگری دارد. ما بازیگران خوبی در سینما داریم که هرگز در تئاتر نبودهاند اما استانداردهای لازم برای حضور در تئاتر را دارند. ما آدمها را بنا به چه دلایلی میآوریم و ستاره میکنیم و پشتشان میایستیم. تئاتر به دلیل اینکه فضای کمتری دارد این واکنشها را دارد. بحث بسیار تکراری است اما دوباره تکرار میکنم. ما فقط سه دانشگاه داریم که سالی ۱۲۰ دانشجو را فارغالتحصیل میکند و تئاتر حوزه کوچکی است. سالنهای تئاتر ما به اندازه انگشتان دست هم نمیرسد آن هم در مرکز ایران. این بچهها از آنجایی که جایی برای ابراز وجود ندارند طبیعی است که ماجرا به تنازعبقا تبدیل میشود. من فکر میکنم شما میآیی و سهم من را از بودن میگیری. بنابراین اعتراضها نسبت به اهالی سینما جای تامل دارد. به نظر من راهکارش حذف بچههای سینما و تلویزیون نیست. راهکارش دادن هشدار به مسوولان برای احداث سالنهای بیشتر و این حجم فارغالتحصیلی که وارد بازار کار میشود است. من فقط همین سه دانشگاه را میگویم و به دانشگاههای شهرستانها و کلاسهای آزاد بازیگری کاری ندارم. اینکه این افراد وارد بازار کار میشوند و جایی برای ارایه هنرشان ندارند و اینگونه است که خصومت میان هنرمندان به وجود میآید. من شخصا با این مخالفم که مدیومهای بازیگری را جدا کنیم. بازیگری بازیگری است و مادر آن تئاتر است. این را فقط من نمیگویم همه میگویند. اما شیوهای که الان اتفاق افتاده و ما بهعنوان بازیگر به جان هم میپریم که یکی را حذف کنیم شیوه غلطی است. اعتراض ما باید نسبت به سیاستگذاران باشد.
تا جایی که یادم هست در کار سیوسهدرصد نیل سایمون بهعنوان تهیهکننده کار وارد شده بودید. این تجربه را نمیخواهید تکرار کنید؟
چرا خیلی هم از آن استقبال میکنم. علت اینکه بهعنوان تهیهکننده وارد شدم خود تئاتر بود. با وجود اینکه نه پشتم به جایی گرم است و نه آنقدر پولدار هستم و نه عشق شهرت دارم. همه اینها را در بازیگری میتوانم به دست بیاورم. اما من چندسال پیش بهخاطر دو اجرایی که در میانه راه متوقف شدند با نوشتن نامهای بلند به اعتراض، تئاتر را ترک کردم. این دو کار در مرحله بازبینی و بدون هیچ توضیحی متوقف ماند. در آن سالهایی که تئاتر را به اعتراض ترک گفتم خیلی راضی نبودم. دوسال پیش در زمان توقف اجرای نمایش عشق و عالیجناب آقای پاکدل بهلحاظ کاراکتری قویتر شده بودم. دیدم مدیریت سلیقهای حاکم است. کاری که در جشنواره مورد توجه قرار گرفته در اجرای عمومی میتواند متوقف شود. آنهم به این دلیل که شخصی با شخص دیگری خوب نیست. پس ما داریم در یک سیستم ملوکالطوایفی که هر کسی سیستم خودش را دارد زندگی میکنیم یا اینکه این اعتراض را نه با ترککردن که با حضور نشان دهیم. به خاطر اتفاقی که افتاد فکر کردم بهعنوان بدنه تئاتر، به قول استاد سمندریان تئاتر خانه ماست. خودم دوست دارم بگویم تئاتر خانه پدری من است؛ فکر کردم این ستونها با ندیدهگرفتنهای متفاوت دارند فروبریزد. برای اینکه معتقد به اصل اندیشه در تئاتر بودم و تئاتر اندیشه راه خودش را پیدا میکند سعی کردم وقتم را به تئاتر خصوصی و ایجاد آن اختصاص دهم. اما تئاتر خصوصیای که شرایط خودش را داشته باشد. اینروزها سالن حافظ و ایرانشهر همهجا سالنها در اختیار گروه قرار میگیرد و اجاره داده میشود و ۲۰ تا ۳۰درصد از فروش گرفته میشود. بچهها خودشان سالنها را میگردانند. به همین دلیل از دوسال پیش حداقل بهعنوان نخستین کسی که از جماعت بازیگر آمد ایستاد و پولی را که از تلویزیون بابت سریالم دریافت کردم وظیفه خودم دانستم که صرف جریانسازی و راهاندازی تئاتر خصوصی شود. البته به دلیل اتفاقاتی که در تلویزیون افتاد و مجموعه بدقولیها و دستتنگیهای آنجا در «همهوایی» نتوانستم بهعنوان تهیهکننده حضور داشته باشم. اما هرکدام از ما بهعنوان تهیهکننده همهوایی وارد شدیم. بهشدت دوست دارم بهدور از شعارها در کنار تئاتر به راهاندازی تئاتر خصوصی کمک کنم.
ارسال نظر