بحران هویت چیست؟ شاید شما هم دچارش باشید!
خودتان را زیر سوال بردهاید که چه کسی هستید؟ یا هدفتان چیست و ارزشهایتان کدامند؟ اگر چنین است ممکن است دچار چیزی به نام بحران هویت شده باشید.
برترین ها - ترجمه از هدی بانکی: خودتان را زیر سوال بردهاید که چه کسی هستید؟ یا هدفتان چیست و ارزشهایتان کدامند؟ اگر چنین است ممکن است دچار چیزی به نام بحران هویت شده باشید.
عبارت «بحران هویت» برای اولین بار توسط اریک اریکسون روانشناس مشهور آمریکایی ارائه شد. او ایدهی بحران هویت نوجوانی و بحران هویت میانسالی را مطرح کرد و باور داشت شخصیت انسان با حل بحرانها در زندگی شکل میگیرد.
اگر دچار بحران هویت باشید ممکن است ماهیت خودتان و یا هویت خودتان را زیر سوال ببرید.
این حالت میتواند به دلیل تغییرات بزرگ یا استرسهای زیاد در زندگی بوجود بیاید یا به علت فاکتورهایی چون سن یا رفتن از مرحلهای به مرحلهی دیگر (مثلا دانشگاه، کار و یا کودکی به نوجوانی).
نشانههای بحران هویت
داشتن بحران هویت، یک بیماری قابل تشخیص نیست، بنابراین مانند سرماخوردگی و ... علامت خاصی ندارد. اما تجربیاتی وجود دارند که معمولا در بحران هویت روی میدهند:
- مدام از خود میپرسید: چه کسی هستید، حالا یا به طور کلی و یا با توجه به جنبههای خاصی از زندگی مثلا روابط، شغلتان و ...
- به دلیل سوالات مکرر در مورد هویتتان و نقشتان در این دنیا، دچار درگیریهای بزرگی با خودتان میشوید.
- تغییرات بزرگی اخیرا روی دادهاند که روی احساسی که نسبت به خودتان دارید اثر گذاشتهاند ماند طلاق.
- چیزهایی مانند ارزشها و باورها، معنویت، علاقه مندیها و یا انتخابهای شغلیتان را که تاثیرات مهمی روی دیدگاهتان نسبت به خودتان دارند زیر سوال میبرید.
- به دنبال معنا و مفهوم و دلیل و برهان و شور و هیجان بیشتری در زندگی هستید.
این کاملا طبیعی است که از خودتان بپرسید چه کسی هستید، مخصوصا با توجه به این واقعیت که همهی ما در طول زندگی خود دستخوش تحولاتی میشویم. اما اگر این سوالها روی زندگی و عملکرد روزانهی ما اثر بگذارند ممکن است نشاندهندهی بحران هویت باشند.
آیا بحران هویت، مشکلی جدیست؟
هر نوع بحرانی میتواند موجب افت در سلامت روان بشود. اگر شما خودتان یا زندگیتان را منفی ببینید، در معرض افسرگی و اضطراب خواهید بود. اگر نشانههای افسردگی را دارید، ادامه دار شده و مخصوصا همراه با تفکر خودکُشی است باید هر چه زودتر به متخصص مراجعه کنید.
- علائم افسردگی میتواند شامل موارد زیر بشود:
- بیحوصلگی و احساس اندوه یا ناامیدی و بیارزش بودن
- از دست دادن علاقه و تمایل به چیزهایی که زمانی دوست داشتنید
- خستگی و بیحالی
- آسیب پذیری
- کاهش اشتها یا کاهش وزن
- مشکل در تمرکز، افت انرژی، کمبود انگیزه و کمبود خواب.
علت بحران هویت
هر چند این تصور وجود دارد که بحران هویت معمولا در مراحل مشخصی از زندگی روی میدهد (مثلا طی نوجوانی یا میانسالی)، اما واقعیت این است که بحران هویت میتواند برای هر کسی و در هر سنی بوجود بیاید.
اغلب بحران هویت یا هر مشکل روانی دیگری میتواند به دلیل عوامل استرس برانگیز جدی روی بدهد. این عوامل لزوما بد نیستند اما میتوانند استرس زیادی ایجاد کنند که باعث میشود خودتان و ارزشهایتان را زیر سوال ببرید.
عوامل استرس برانگیز میتوانند شامل موارد زیر باشند:
- ازدواج
- طلاق یا شکست عشقی
- مهاجرت
- تجربهی یک حادثهی وحشتناک
- از دست دادن فرد مورد علاقه
- از دست دادن شغل یا مشغول شدن در یک حرفه
- مشکل یا بیماری جدید در سلامتی
این عوامل و سایر استرسها میتوانند زندگی روزمره و نگاهی که به خودتان دارید را تحت الشعاع قرار بدهند.
برطرف کردن بحران هویت
زیر سوال بردن هویت و وجودتان میتواند به خودی خود استرس برانگیز و دلهره آور باشد اما در بلند مدت میتواند چیز خوبی هم باشد.
اینکه بدانید چه کسی هستید (چه تواناییها و ضعفهایی دارید، موقعیت و امکاناتتان چیست و ...) کمکتان میکند خودتان را با تغییرات تطبیق دهید و رشد فردی داشته باشید. برایتان میگوییم چگونه بحران هویت را پشت سر بگذارید:
درون خودتان را کنکاش و کشف کنید
برای خودتان وقت بگذارید و درونتان را بررسی کنید و از خودتان سوالهایی در مورد اینکه چه دوست دارید و چه چیزی آزارتان میدهد و دیگر آن را نمیخواهید بپرسید.
از خودتان سوال بپرسید و ببینید میتوانید تدریجا آنها را جواب بدهید و آیا این پاسخها کمکتان میکنند چیزی پیدا کنید.
یادتان باشد مجبور نیستید تمام جوابها را پیدا کنید و اینکه جواب شما به این سوالها ممکن است طی سالها تغییر کند، مثلا در هر دهه از عمرتان جوابی متفاوت داشته باشید.
سوالهایی که میتوانید از خودتان بپرسید:
- شما با چه ویژگیها و خصوصیاتی تعریف میشوید؟ این ویژگیها طی سالها چه تغییری کردهاند؟
- اگر با تغییری اساسی در زندگیتان روبرو هستید: این تغییرات چه اثری روی شما گذاشتهاند؟ آیا از این تغییرات راضی هستید؟ با اتفاقهای احتمالی آینده چگونه روبرو خواهید شد؟
- ارزشهایتان چیست؟ آیا چیزی در زندگیتان هست که خلاف ارزشها و باورهایتان باشد؟
- علاقه مندیها و سرگرمیهایتان چیست؟ چه چیزهایی شما را سر ذوق میآورند؟ آیا کاری را که دوست دارید انجام میدهید؟ اگر نه، چرا؟ مثلا اگر عاشق بازی تنیس هستید چه چیزی باعث شده سالها این سرگرمی را کنار بگذارید؟
- چه چیزی انرژیتان را میگیرد؟ چه چیزی کمکتان میکند با چالشها کنار بیایید؟
- کدام هدفتان برای شما از همه مهمتر است؟ آیا کاری هست که احساس کنید میتوانید انجام دهید تا حس بهتری نسبت به خودتان داشته باشید؟
به دنبال راههای مفرح و لذتبخش برای غلبه بر بحرانتان باشید
چه چیزی خوشحالتان میکند؟ چه چیزی باعث میشود احساس هدفمند بودن و لذت بردن بکنید؟
لازم نیست حتما کارتان را تمام و کمال درست انجام دهید اما اگر کاری که احساس خوبی به شما بدهد و راضیتان کند انجام نمیدهید پس علت بحران هویتتان میتواند همین باشد.
شاید با انتخاب یک سرگرمی جدید، عضو شدن در انجمنهای خیرخواهانه، ارتباط با دیگران و یا هر چیز دیگری خارج از روتین زندگیتان به احساس رضایتی که به دنبالش هستید برسید و حالتان خوب شود.
کمک بخواهید
داشتن حمایت اجتماعی میتواند به شما کمک کند با تغییرات بزرگ زندگیتان بهتر روبرو شوید، استرسها را کم کنید و به آرامش بیشتری برسید.
از همسر، دوستان و اعضای خانواده بخواهید به شما کمک کنند. میتوانید از گروه درمانی استفاده کنید و یا فعالیتهای ورزشی گروهی داشته باشید.
قضاوتهای بیرونی و درونی را نادیده بگیرید
توقعات دیگران و انتظارات خودمان میتواند تاثیر بزرگی بر احساساتمان داشته باشد. اما اجازه ندهید استانداردهای اجتماعی به شما دیکته کنند چه کسی باید باشید و چه باید بکنید.
فرقی نمیکند چند سال دارید، زن هستید یا مرد و یا گروه اجتماعی و فرهنگیتان چیست؛ تحت هیچ شرایطی نیازی نیست چیزهایی را که دیگر عقیدهای به آنها ندارید دنبال کنید.
رضایت شما از خودتان برای داشتن احساس خوب اهمیت دارد و وقت و انرژی صرف کردن برای تفکرات و نظرات منتقدانه شما را به جایی نخواهد رساند.
شاید زمان لازم باشد تا کسانی که دوستشان دارید تغییرات شما را درک کنند و بپذیرند، اما اگر با خودتان روراست باشید، در بلند مدت شادتر خواهید بود.
اگر استرستان زیاد شد از کمک خواستن نترسید. این کمک میتواند از طرف یک دوست قابل اعتماد یا یکی از اعضای خانواده باشد.
میتوانید با یک مشاور هم حرف بزنید و از او کمک حرفهای بخواهید. هرگز از کمک خواستن هراس نداشته باشید. زندگی مخصوصا در زمان تغییرات بزرگ، گاهی واقعا میتواند دلهره انگیز شود اما همهی ما میتوانیم از پس آن بربیاییم.
هویت همهی افراد برایشان مهم است. هر چند داشتن بحران هویت میتواند احساس سردرگمی و پریشانی به شما بدهد اما این نوع بحرانها اساسا میتوانند مفید و سازنده باشند.
زیر سوال بردن هویتتان، هدفتان و ارزشهایتان میتواند کمکتان کند به درک عمیقتری از خود دست پیدا کنید. یادتان نرود که تغییر بخشی از زندگیست و باید پذیرایشان باشید.
نظر کاربران
من ۱۵ سالمه تازگیا به دلیل مشکلاتی ک برام پیش اومده و مشکلاتی از قبل بوده خیلی روحیمو از دست دادم مشکلم هنوز حل نشده ولی میگم مهم نیست درحالی که تاثیرش تو روحیم مونده بعضی وقتا احساس تنهایی خیلیییی شدید میکنم
بیشتر وقتا دیگه نمیدونم چی میخوام یا چی میتونه خوشحالم کنه
مدام از خودم میپرسم تهش که چی
توی درسام بی انگیزه شدم
بعصی وقتا بی دلیل گریه میکنم و فشار روانی زیادی انگار رومه با اینکه اتفاقی نیفتاده الکی گریه میکنم از سر ناراحتی زیاد ک دلیلشم نمیدونم
خیلی به خودکشی فکر میکنم به راه های مختلفش به مکانایی ک میشه این کارو کرد به حرفایی ک میخوام قبل از خودکشی به بقیه بگم وقتی با یکی از دوستان درباره ش حرف میزدم و فک کردم اونام مث من تا این حد بهش فکر میکنن فهمیدم نه
دست خودم نیس ولی دیدم نسبت بهش مثبته هی به خودم وقت میدم میگم بزار یه ماه بگذره بزار یه سال بگذره
جالب اینجاس هربار ک میخوام از خیابون رد شم دعا میکنم ک بمیرم تا نیازی ب خودکشی نباشه ( من ناشکرم میدونم ولی دست خودم نیس میدونم ک بقیه با نشکلات سختتری دارن )
با اشیای تیز به خودم اسیب میزنم دلیلشم نمیدونم واسه وقتیه ک الکی گریه م میگیره و نمیدونم چمه اما اعصابم خورده
احساسایی دارم ک قبلا هیچوقت تجربه ش نکرده بودم من اصن از ادمای نا امید ک همش از این چیزا حرف میزدن بدم میومد اما الان همه رو با این ناامیدیام از خودم دور میکنم
وقتی یکی سر مسئله ی کوچیکی ناراحت میشه ازش عصبانی میشم ک چقد ناشکره
هیچکس متوجهم نیس ک حالم خوب نی و هرروز توی مدرسه گریه میکنم نمیدونم چم شده ۴ یا ۳ کیلو کم کردم
خلاصه به شدت از خودم متنفرم خیلییییی زیاد انقد ک دلم میخواد از خودم فرار کنم نمیتونم خودمو تحمل کنم کسی میتونه کمکم کنه؟
پاسخ ها
بهتون پیشنهاد میکنم یه مدت تو برترینها بمون و بشین تمام نظرات کاربران بخون ،حالت اگه خوب نشد ا ،حداقل به خودت امیدوار میشی
درضمن مشکلمم شکست عشقی و اینجور چیزای مسخره نبود من اصن اینی ک الان هستم نبودم انقد وحشتناک و تنها ناامید خیلی روحیم خراب شد بخاطر ناراحت نشدن مامانم مشکلمو ازش پنهان کردم خیلییی تو خودم ریختم اضطراب شدید فشار روانی زیادی بهم وارد شد
پیش مشاور مدرسه رفتم و حرفایی ک بهم زد ک بیشتر از قبل داغونم کرد راه حلی داد ک مشکلمو بدتر کرد ...
پاسخ ها
خیلی اشتباه میکنی که به خاطر ناراحت نشدن مامانت با هاش درمیون نمیزاری مشکلتو، بعدا که خدای نکرده اتفاقی برات بیفته ناراحت نمیشه؟؟ مطمئن باشد بهترین و قابل اعتماد ترین فرد زندگیت مادرته. باهاش حرف بزن و ازش بخواه با کمک هم یک مشاور خوب پیدا کنید، متاسفانه هر کسی که مرکز مشاوره باز می کنه لزوما خوب نیست و باید با تحقیق و آگاهی انتخاب کنی. به نظر من مشکل تو الان در سطحی نیست که با پند و اندروز و .... برطرف بشه ولی یه روانکاور حرفه ای قطعا میتونه بهت کمک کنه این مرحله آزاردهنده رو پشت سربزاری. معطل نکن و دست به کار شو، اول از همه به خاطر خودت و بعد هم به خاطر مادرت
توی سن شما تقریبا طبیعیه منم یه زمانی همینطوری بودم الان بعداز چند سال پشیمونم که جوونیمو الکی با غصه هدر دادم فقط بدون بهتر از پدر و مادر پیدا نمیشه همه چیزو بهشون بگو مطمئن باش کمکت میکنن حتما حتما با روانپزشک صحبت کن ،نه مشاور مدرسه
ارتباط با خدا بیشتر داشته باش چشم هم بذاری میشه سی چهل سالت حسرت این روزا رو میخوری
بچه برو سر درس ومشقت.این وقت شب باید درس بخونی نه تو سایتهای مخصوص بزرگسالان سرک بکشی.این حالات تو فقط به خاطر ترشح هورمونه.دوره بلوغ ونوجوانی هورمون زیاد ترشح میکنی روحیه وخلق وخوی آدم بالا پایین میشه.با مشاور مدرسه تون صحبت کن قشنگ راهنماییت میکنه.برو دختر خوب برو بخواب
وقتی اسمشو رو گذاشتن بحران هویت چرا بحث بیماری میکنید؟؟؟؟
موضوع فقط یک بحران است در شرایط مختلف نه یک بیماری
بعضیام یه مدل بحران هویت دارن که هی اهداف و شخصیت دیگران رو می برن زیر سوال. اسم اون چیه؟