تیمار زخمههای انحراف
چطور کودک آزار دیده را بشناسیم؟
با فرض اینکه کودک به طور کامل به رواندرمانگر اعتماد کرده است، گامهای پیشرفتهتری برداشته میشود؛ اینکه چطور میتوان، با رعایت جانب احتیاط، به طور مشخص و کاملا عینی در مورد اتفاقی که برای کودک رخ داده صحبت کرد و همچنین چگونه باید رازدار بودن کودک را به هنگام رخ دادن چنین اتفاقاتی کنترل کرد.
پیشتر اشاره کردیم که اگر تعرض برای کودک بهحد تحملناپذیری دردناک باشد، وی تلاش خواهد کرد تا از یادآوری آن اجتناب ورزد. پس جای تعجب نیست اگر کودک دچار فراموشی شود و سایر نشانگان گسست و ازهمپاشیدگی را بتوان در وی دید. در این حالت، صحبت کردن در این مورد و ادغام و محو آن اتفاق در دیگر رویدادهای زندگی کودک بسیار سخت و پیچیده میشود. سعی کنید تا جایی که مقدور است با کودک ارتباطی بیپرده و روشن برقرار کنید. مثلا از جمله «وقتی X (یکی از اعضای خانواده) در باسن تو چوب فرومیکرد...» به جای «اون اتفاق...» استفاده کنید. در کمال ناباوری، تجربه نشان داده است که درمانگران بیش از خود کودک از این روشِ گفتوگو رویگرداناند.
رازهای خوب، رازهای بد
کودکان به کمک ما نیاز دارند تا آنچه را میتوانند و اجازه دارند بگویند برایشان مشخص کنیم و از سردرگمی نجاتشان دهیم؛ ما هستیم که یاریشان میدهیم تا تفاوت میان اسرار خوب و بد را درک کنند. با این شیوه، آنها خواهند فهمید که ما با آنچه رخ داده چطور برخورد خواهیم کرد. البته ممکن است فرد خطاکار کودک را بفریبد و به او بقبولاند که آنچه میانشان رخ داده راز است. اگر کودک احساس وفاداری به فرد خطاکار داشته باشد، حرف زدن برای او بیش از پیش ناراحتکننده و عذابآور خواهد شد. دریافتن این امر بسیار اهمیت دارد، بهویژه در مورد کودکان کمسنوسالتر که درک آنچه اتفاق افتاده برایشان مشکلتر است یا تحت تأثیر مسائلی مانند احساس مسئولیت و گناه هستند. روش «پرنده رازدار» که در ادامه مقاله بدان خواهیم پرداخت میتواند در این زمینه راهگشا باشد، بهخصوص اگر کودک برای سخن گفتن از فرد خطاکار دودل و مردد است.
خط زندگی
ورق کاغذی مستطیلشکلی بردارید. سالهای زندگی کودک را، تا سن کنونیاش، روی خطی مشخص کنید. حواستان باشد که حتماً جای خالی بگذارید که بتوانید خط را تا آینده امتداد دهید. به کودک بگویید میخواهید مهمترین اتفاقهای زندگیِ او را بنویسید یا بکشید؛ رویدادهایی که از او کودکِ امروز را ساخته است. این نوشتهها میتوانند خوب و خوشایند، سرگرمکننده، وحشتناک، سری یا تلخ باشند.
روشهای تمرکز بر استقلال کودک
با کمک رواندرمانگر، کودک در فرایند به یاد آوردن و بیان کردن آنچه برایش اتفاق افتاده است بهتدریج این حس را تجربه میکند که آدمها میتوانند درگیر چیزهایی که نمیخواهند، نشوند. سلطه بزرگسالان معمولا کودک را به سمت از دست دادن استقلال و آزادیاش میکشاند و بدین سبب حس عجز و ناتوانی به او دست میدهد و بیشتر احساس قربانی بودن میکند. باید به کودک کمک کنید تا احساس کند اختیار اندامهایش دست خود اوست، میتواند «نه» بگوید و هر گاه نیاز داشت، کمک بخواهد.
به خانواده کودک بفهمانید که او باید در زندگی روزمره محکم و بااستقامت باشد و در عین حال باید احساس کند که قاطعیت ویژگی مخرب و ویرانگری نیست؛ او میتواند در خواستههایش نرمش به خرج دهد و این توانایی و ظرفیت فکری را دارد که مثل گذشته حدومرزها را رعایت کند. خانواده میتواند با به کار بردن برخی جملهها به کودک جسارت بخشد، مانند «تو تنها کسی هستی که میتونه درباره بدنت تصمیم بگیره»، یا او را تشویق کند تا «نه» بگوید.
محدوده خصوصی ما
نخست برای کودک توضیح دهید که پوست مرزی برای بدن ماست. ما مرزهایی داریم و گاه به خواست خودمان به دیگران اجازه میدهیم که تا اندازهای از آن مرزها عبور کنند و به ما نزدیک شوند. اگر کسی بدون اجازه وارد مرز خصوصی ما شود، معمولا گامی به عقب برمیداریم. ما اجازه میدهیم فقط دوستانمان به ما نزدیکتر شوند، نه کسانی که نمیشناسیم.
رازداری
بسیاری از کودکانی که تردید نداریم از آنها سوءاستفاده شده است رازداران خوبی هستند. آنها یا احساسات بسیار بد خود را مخفی نگه میدارند و آنها را بروز نمیدهند، یا وانمود میکنند نسبت به اشخاصی که به او تعرض کردهاند، احساس خوبی دارند. به کودک کمک کنید تا درک کند که نگهداریِ چنین رازهایی عادی است و بهتر است رازِ خود را نزد کسانی که به آنان اعتماد ندارد، بازگو نکند. او را برای کارهایی که در راه حفاظت از خود انجام میدهد، تشویق کنید. مثلا اگر رازداری کرده است تا فرد خطاکار را راضی و آرام نگه دارد و امکان یا شدت سوءاستفاده را کاهش دهد، باید تشویقش کرد.
رازهای خوب و بد
به کودک کمک کنیم تا فرق بین راز خوب و راز بد را بفهمد. راز خوب رازی است که وقتی فرد به آن فکر میکند، خوشحال میشود؛ مثل هدیه گرفتن. رازهای خوب را میتوان با لذتی خاص مخفی نگه داشت، زیرا ماهیتی لذتبخش دارند. اما وقتی کسی به رازی بد فکر میکند، دچار اضطراب یا اندوه بسیار میشود، یا حس میکند غدهای در دل دارد. وقتی راز بدی دارید، با گفتن آن به دیگری احساس خوبی خواهید داشت، حتی اگر به خود قول دادهاید که نگویید یا فکر میکنید با بیان آن آشفتهحال خواهید شد. این مفاهیم را با مثال برای کودک توضیح دهید و از او بخواهید برای درک بهتر، مثالی از خود بزند. میتوانید فهرستی از رازهای خوب و بد، به ترتیب اولویت، تهیه کنید تا به آن دسته از رازها برسید که میخواهید جزئیاتش را از کودک بشنوید.
پرنده رازدار
کودکان کوچکتر ممکن است بهدرستی نفهمند که در طول سوءاستفاده چه اتفاقی افتاده است، و یا با تلقین احساسی مثل مسئولیت یا گناه به سکوت واداشته شده باشند. اگر یکی از نزدیکان به کودک تعرض کرده باشد، اغلب کودک وفاداری سرسختانهای از خود نشان میدهد یا نسبت به آشکار کردن هویت متعرض مردد و دودل است. این مسئله کار را برای کودکی که میخواهد لب به سخن بگشاید، سخت میکند. در این شرایط، برای او آسانتر است با یک عروسک حرف بزند؛ یک «پرنده رازدار» که در دستان درمانگر است. وقتی کودک و درمانگر بازی پرنده رازدار را شروع میکنند یک طرف کودک و طرف دیگر درمانگر قرار دارد. درمانگر درباره رازها سؤالهایی میپرسد و به این ترتیب کودک بر تردیدهای خود غلبه میکند.
نخست، پرنده رازدار را به کودک معرفی کنید و بگویید که او بچههای زیادی را دیده، و رازهای بسیاری را شنیده است.
بهتر است این بازی را با صدای بلندی از جانب پرنده آغاز کنید که میگوید: «من رازها را دوست دارم، بهویژه رازهای بد را. خروس همه رازها را میبلعد، چون شکمش همهچیز را هضم میکند». از پرنده رازدار در بازیها و جلسههای درمانی استفاده کنید تا بتوانید درباره رازهای خوب و بد با کودک صحبت کنید. هنگام بازی، بگذارید پرنده رک، بیرودربایستی، ازخودراضی و بیپروا باشد. مستقیم درباره هر چیزی پرسش کنید. کارهای احمقانهای را یادآوری کنید که بزرگترها مرتکب میشوند، حتی اگر بعد از آن ـ از در دلجویی ـ با کودک مهربانانه حرف بزنند. اما از یاد نبرید که به کودک بفهمانید پرنده همیشه بچههایی را ستایش میکند که با او بحث میکنند، و آنهایی را که میتوانند «نه» بگویند بسیار دوست دارد. وقتی کودک از دست پرنده عصبانی میشود شما از کودک جانبداری کنید و به پرنده بگویید: «برو کنار و اینقدر نقنق نکن.
نظر کاربران
آدم باید همیشه حواسش باشه که کسی مزاحمش نشه . من میخوام به بچه هام هم یاد بدم که کسی بهشون مزاحم نشه و کسی هم ازشون نخواد که به خودش(اصطلاحا اوبی) تجاوز رو انجام بده. چون من خودم وقتی بچه بودم یه بار یه احمقی ازم خواست که بهش تجاوز کنم و الان ناراحتم که اون کار من چه تاثیری تو رشدش داشته، باید حواسم میبود. این موضوع خیلی وقته که اصلا یادم نیومده بود کلا فراموشش کرده بودم(البته تو این مدت اون حتما دچار مشکل شده چون تو یادش مونده) که با این روانکاویتون یادم اومد .واقعا امیدوارم که این موضوع تو زندگی اون طرف تاثیر منفی (از قبیل مواردی که ذکر کردید) به وجود نیاد و زندگیش دچار اختلالات ناخود آگاهی که ذکر کردید نشه.امیدوارم که خدا منو ببخشه چه کار زشتی کردم.