این طرف یا آن طرف، وسط معنا ندارد!
لیلا ۳۵ سال سن دارد و پنج سال است که با همسرش رضا ازدواج کرده است. او یکباره از دست شوهرش عصبانی می شود و بر سر او فریاد می کشد. سپس شوهرش را متهم می کند که باعث شرمساری او شده است.
مجله راز - بهاره میرزا محمدنیا: لیلا 35 سال سن دارد و پنج سال است که با همسرش رضا ازدواج کرده است. او یکباره از دست شوهرش عصبانی می شود و بر سر او فریاد می کشد. سپس شوهرش را متهم می کند که باعث شرمساری او شده است.
رضا احساس می کند همسرش مدام بی دلیل عصبانی می شود و هر چه فکر می کند، نمی داند چه حرکتی انجام داده که او اینقدر برانگیخته شده است!
وقتی رضا در لاک دفاعی خود فرو می رود یا می خواهد خانه را ترک کند، احساس ترس، لیلا را فرا می گیرد. او می ترسد که رضا از دستش عصبانی شده باشد. ناگهان خشم او به ترس تبدیل می شود و پس از مدتی فروکش می کند.
هر چند اوضاع به تدریج آرام می شود، اما رضا نمی داند که چه خطایی از او سر زده و لیلا همچنان ناامیدانه به این فکر می کند که رضا باعث ناراحتی او شده است و همه چیز همانطور حل نشده باقی می ماند.
این جریان، هر چند روز یک بار تکرار می شود.
تحلیل کوتاه
در این مثال، نه لیلا و نه رضا هیچ کدام نمی دانند که جرقه آتش این جریان چگونه زده شده است. لیلا نمی تواند در مورد احساساتش با رضا صحبت کند زیرا خودش هم علت شروع خشمش را نمی داند. وقتی رضا می خواهد از منزل خارج شود تا از بروز درگیری پیشگیری کند، لیلا از احتمال اینکه رضا برای همیشه ترکش کند و او را تنها بگارد، خیلی می ترسد. او از اینکه روزی تنها بماند یا رضا دوستش نداشته باشد، می ترسد. در نهایت این جریان پیچیده تر و احساس ناکامی لیلا، شدیدتر می شود.
شرح بالینی
ما انسان ها ویژگی های شخصیتی متعددی داریم. صداقت، دروغگویی، حسادت، خوش بینی، بدبینی، تمیزی، بی انضباطی، ترس، خشم، ناامیدی، خجالت، عشق و دوست داشتن...
این ویژگی ها در هر کدام از ما چقدر است؟ اگر بالاترین میزان این ویژگی را ۱۰۰ فرض کنیم، نمره شما برای هر کدام از این ویژگی ها چند است؟
اینکه چه نمره ای در حال حاضر به خود می دهید مهم نیست، مهم این است که در طول زمان و در بیشتر اوقات زندگی مان چه نمره ای می گیریم؟ مهم این است که بتوانیم امتیازی حدود چهل تا شصت کسب کنیم؛ یعنی در حد تعادل.
نگه داشتن این حد تعادل و «وسط بودن»، موضوعی است که با سلامت روان ما ارتباطی تنگاتنگ دارد. مهم این است که از دو طرف بام نیفتیم و بتوانیم خودمان را در حد میانه نگه داریم. تمامی مذاهب و مکاتب دنیا بر همین نکته تاکید دارند: «حفظ تعادل و میانه روی».
گاهی افراط و تفریط به حدی می رسد که به اختلالی روانی تبدیل می شود. افرادی که از این اختلال رنج می برند، در واقع خلقیات و روحیاتی ثابت ندارند و به اصطلاح سینوسی تغییر می کنند. لحظه ای در شیفتگی کامل به سر می برند و لحظه ای بعد در تنفر کامل! امروز عاشق هستند و فردا فارغ. گاهی تو را می ستایند و فرشته می خوانند و گاهی تو را هیولایی شیطان صفت و غیرقابل تحمل می دانند. گاهی هم تو را با تعریف های بی اندازه به شدت بالا می برند و سپس از همان بالا چنان رهایت می کنند که با مغز بر زمین می آیی. به طور کلی، آنان تعادلی در کارشان نیست.
این بیماران که دچار «اختلال شخصیت مرزی» هستند، از روابط بین فردی آشفته ای برخوردارند و نمی توانند تنهایی را تحمل کنند، برای همین دیوانه وار به جستجوی ایجاد رابطه برمی آیند، حتی اگر این رابطه برای خودشان ارضاکننده نباشد!
همه ما ممکن است تا اندازه ای دچار این اختلال باشیم. به همین دلیل تصمیم گرفتیم در این نوشته، شما را با این سبک های رفتاری و احساسی آشنا کنیم تا با شناخت آنها بتوانیم به خود کمک کنیم.
افکار فرد مرزی
* جایگاه دیگران در ذهنش مدام بین این دو مورد تغییر می کند: «یا با من هستید یا علیه من هستید.»
* وقتی اطرافیانش حضور نداشته باشند، عشق آنها را نسبت به خودش فراموش می کند!
* نظراتش را بر حسب اینکه چه کسی در کنارش باشد تغییر می دهد.
* هر انسانی در نظر او یا بسیار با ارزش است یا خیلی بی ارزش و پست.
* موقعیت ها را به شیوه بسیار متفاوتی به خاطر می آورد و گاهی اصلا آنها را به خاطر نمی آورد.
* باور دارد دیگران مسئول اعمالش هستند یا اینکه مسئولیت کارهایی که دیگران انجام داده اند، قبول می کند.
* تمایلی ندارد خطاهای خود را بپذیرد یا اینکه احساس می کند تمام عملکردش اشتباه است.
* باورهایش را براساس احساساتش می سازد؛ نه براساس حقایق.
* از تاثیر رفتارهایش بر دیگران آگاهی ندارد.
هیجان های فرد مرزی
* با کوچکترین دلیلی، احساس ترک شدگی و رهاشدگی می کند.
* در زمان بسیار کوتاهی، تغییرات قابل توجه و سریعی در خلقش دیده می شود؛ از نظر احساسی ثبات ندارد.
* در مدیریت و مهار هیجانات و احساساتش مشکل دارد.
* احساساتش را خیلی شدید تجربه می کند؛ برای همین برایش بسیار سخت است که نیازهای دیگران را به نیازهای خودش اولویت دهد؛ حتی اگر نیازهای فرزند خردسالش باشد.
* اغلب به دیگران بدبین است و به کسی اعتماد ندارد.
* اغلب مضطرب یا آزرده خاطر است.
* احساس تهی بودن، پوچی یا خالی از من بودن، آزارش می دهد.
* وقتی دیگران به او توجهی ندارند، احساس می کند دیگران وجودش را انکار می کنند.
* خشمش را به شکلی نامناسب نشان می دهد یا در ابراز خشمش مشکل دارد.
* احساس می کند هرگز نمی تواند عشق و محبت و توجه کافی دریافت کند.
رفتارهای فرد مرزی
* در تعیین و سنجش حد و مرزها و محدودیت های خودش و دیگران مشکل دارد.
* براساس آرمان های ذهنی اش درباره روابط خوب یا فرد مناسب، به سرعت و بدون تامل وارد رابطه می شود.
* ناگهان به شدت خشمگین می شود. این دوره های خشم به صورت غیرقابل پیش بینی اتفاق می افتند و هیچ دلیل روشن و واضحی برای آنها وجود ندارد یا به طور کلی نمی تواند خشمش را بروز دهد.
* به دیگران آسیب جسمی وارد می کند و آنها را با سیلی، لگد یا چنگ، می زند.
* بدون هیچ دلیلی، ایجاد بحران کرده یا سبک زندگی اش از نظام خاصی تبعیت نمی کند.
* رفتارهایی متناقض و غیرقابل پیش بینی از خود بروز می دهد.
* به صورت متناوب، اول به دیگران نزدیک می شود و سپس از آنها فاصله می گیرد.
* به دلیل مسائل بی اهمیت یا به شدت اغراق شده، رابطه اش را با دیگران قطع می کند.
* گاهی کاملا کنترل شده و شایسته رفتار می کند و گاهی کاملا خارج از کنترل است.
* به دیگران اهانت می کند و به گونه ای آنها را سرزنش می کند که اعتماد به نفس آنها را از بین می برد.
* از روش های متضادی برای رفع نیازهایش استفاده می کند؛ گاهی بسیار شدید و کنترل نشده و گاهی بسیار کنترل شده و آرام.
* دیگران را به کارهایی که انجام نداده اند، احساساتی که ندارند یا باورهایی که به آنها اعتقاد ندارند، متهم می کند.
چند توصیه ساده و کوتاه
۱- اگر حس می کنید شما هم از نداشتن تعادل و ثبات در احساسات تان رنج می برید، بهتر است مهارت مدیریت هیجانی را یاد بگیرید.
۲- اگر خودتان یا هر یک از عزیزان تان، بی تعادلی شدیدی را در رفتار یا احساس خود تجربه می کنید، هر چه زودتر به یک روانشناس مجرب و متعهد مراجعه کنید.
۳- هر یک از اعضای خانواده که درگیر این مشکل شخصیتی شود، باعث ایجاد اضطراب و استرس در سایر اعضا هم می شود و درگیری هر کدام از اعضا به خصوص فرزندان در این اختلال شخصیتی نشان دهنده این است که عملکرد خانواده به خصوص در دوران کودکی سالم و بهنجار نبوده است؛ پس لازم است همه اعضای خانواده در حل این مشکل، مشارکت داشته باشند.
۴- کمک ها و حمایت های هر یک از اعضای خانواده برای به تعادل رسیدن دیگری، ضرورت دارد؛ پس با پشتیبانی از یکدیگر، به سلامت روان همه اعضا کمک کنید.
ارسال نظر