چه کنیم با این باهوشهای درس نخوان؟
همه ساله تعداد قابل توجهی از كودكان دارای هوش متوسط و حتی بالا از نظر انجام تكالیف مدرسه دچار ضعف بوده و حتی مردود می شوند.
به دلیل وجود درك افزاینده از اهمیت تعلیم و تربیت در پیشرفت آینده و حفظ جامعه هم مردم و هم اولیاء مدارس در مورد چنین شكست های تحصیلی دچار دلواپسی و نگرانی می شوند در سراسر گیتی برنامه های تحقیقاتی مفصلی صورت می گیرد.
از سوی دیگر اخیراً فشاری كلی و عمومی بر مدارس وارد آمده كه همه شاگردان را برای تحصیلات دانشگاهی آماده سازند اعم از آنكه آنان تناسبی برای این طرح داشته یا نداشته باشند. در نتیجه این خطر پیش آمده است كه فشارهای تعلیماتی غیرعاقلانه، زخم ها و بلایای تحصیلی به مراتب بیشتری از گذشته ایجاد كنند.
بسیاری عوامل ممكن است در نارسایی تحصیلی دخیل بوده و باید هر نمونه را جداگانه تحت مطالعه قرار داد. یك مطالعه تشخیصی كافی ممكن است نیازمند تحقیقاتی از جهت بیماری های كودكان و نورولوژی و روانپزشكی و روانشناسی و همچنین ارزیابی تعلیماتی باشد.
رابینوویچ از میان زمینه های متعدد عملكرد طفل كه در فراگیری تحصیلی دخیل است، مهم ترین آنها را بدین شرح بیان می كند:
۱- قوای هوشی كلی
۲- ظرفیت های اختصاصی
۳- آمادگی تكاملی
۴- آزادی و راحتی هیجانی جهت فراگیری
۵- انگیزش
۶- فرصت و موقعیت
یك حقیقت موجود آن است كه انتظار پیشرفت تحصیلی در هر طفل باید متكی بر ظرفیت هوشی وی باشد. از سوی دیگر سنی كه در آن هر طفل آماده وظایف خاص فراگیری می شود دچار گوناگونی طبیعی است.
همچنین كودكانی وجود دارند كه به قول ویلیام لانفورد باید آنان را دیرشكوفندگان نامید یعنی اگر چه این اطفال از پتانسیل هوشی متوسط تا سطح بالایی برخوردار می باشند لیكن در سن معمول از عهده انجام وظایف فراگیری كلاس اول برنمی آیند.
در این قسمت به شرح عوامل عمده مؤثر بر فراگیری دانش آموز كه وجود اختلال در هر یك از اینها می تواند باعث ضعف تحصیلی علیرغم قوای هوشی طبیعی شود، می پردازیم:
سلامت جسمانی:
هم مربیان و هم متخصصین اطفال از اهمیت سلامت جسمانی جهت پیشرفت تحصیلی طفل به خوبی آگاهند. در این زمینه نقایص حواس را باید به نحو زودرس تشخیص داده و درمان كرد.
بیماری های مزمن، سوء تغذیه، خستگی و غیبت های طولانی یا مكرر از مدرسه به دلیل بیماری جسمانی ممكن است تأثیر ناتوان كننده مهمی بر عملكرد تحصیلی طفل داشته باشد.
صدمات مغزی عصبی:
مسلم است كه صدمه مغزی عموماً و یا از طرق خاص مانع پیشرفت تحصیلی طبیعی خواهد بود. اختلالات موجود از لحاظ ادراك شفاهی، قدرت بیان، قدرت تصور و تجسم و حافظه بینایی و شنوایی همگی ممكن است منتج به انواع و اقسام زبان پریشی شوند.
عوامل اجتماعی:
این عوامل هم نقش عمده ای در بسیاری از موارد ضعف تحصیلی دارند. استانداردهای سطح پایین عقلانی موجود در منزل ممكن است به طفل هدف و انگیزش لازم جهت عملكرد تحصیلی خوب را ندهند. همچنین معاشرت با همتایانی ناانگیخته از این دست نیز ممكن است باعث تقویت عدم علاقه تحصیلی شود.
تغییر دادن مكرر مدرسه هم به این دلیل موجب ضعف تحصیلی می شود كه پس از هر نقل مكان، مدتی طول می كشد تا طفل خود را با همكلاسان و معلمان و احیانا مواد جدید تحصیلی وفق دهد.
از سوی دیگر زبان و الگوهای فرهنگی بیگانه كه احتمالاً پیش خواهد آمد موجب اشتغال ذهنی طفل جهت اینگونه مسائل اجتماعی شده و انرژی او را از مسائل و مواد تحصیلی منحرف خواهد كرد.
تنش ها:
تنش های منشاء گرفته از منزل مانند ترس، نفرت، خشم و حسادت نیز ممكن است به زندگی تحصیلی منتقل و بر روابط طفل با معلمان و همتایان اثر گذاشته و بدین سان علاقه و تلاش وی را از خود مسأله تحصیل منحرف سازد.
ناتوانی فراگیری به كرات می تواند نشانه روان نژندی باشد. گهگاه به طفلی بر می خوریم كه در اوان كودكی كنجكاوی و تمایل وی جهت فراگیری برایش خطرناك قلمداد شده و در مدرسه نیز برمبنای این فرض كه فراگیری خطرناك است، رفتار می كند.
به عنوان مثال كودكی كه به دلیل نگاه كردن به یك شیء ممنوع یا خواندن و نوشتن چیزی كه در نظر بزرگترها بد جلوه گر می شود یا به كار بردن لغات ممنوع تنبیه شده و ضربه می بیند ممكن است به این تجربه عمومیت بخشیده و آن را به فعالیت های مشابه در مدرسه نیز گسترش دهد و به دلیل این شرطی شدن در گذشته ممكن است طفل از خواندن ابا ورزد، زیرا محتوا در نظرش ترسناك جلوه گر می شود.
منفی گرایی و مقابله جویی: این دو نیز ممكن است به صورت نارسایی فراگیری تظاهر كنند. این مسأله در نتیجه غلبه سخت گیری در منزل در دوران طفولیت و قبل از مدرسه پیش آید.
احساس شدید بی كفایتی: گهگاه نارسایی تحصیلی از احساس شدید ناكفایتی ناشی می شود و طفل در زیر بار آن با افسردگی از پا درآمده است.
اختلال منش: نارسایی تحصیلی معمولاً علامتی شاخص از اختلالات منش و شخصیت در دوران كودكی است.
ناتوانی فراگیری:
روبنستاین و همكاران، سندرمی بالینی را تحت این نام به شرح ذیل توصیف می كنند:
ناتوانی فراگیری علیرغم هوش كافی به صورت دائمی و عمیق، چاقی متوسط، هماهنگی جسمانی ضعیف، اشكال در برقراری ارتباط با همتایان و بزرگترها، طیف رفتاری غیرقابل پیش بینی كه ممكن است غیر عادی یا شبه بزهكارانه یا هر دوی آنها باشد.
ظرفیت بسیار كم تحمل محرومیت ، تثبیت شدن در مرحله دهانی رشد روانی و وابستگی به مادر در حد مرضی كه مانع حصول هویت مستقل می شود. محققین فوق عدم فراگیری را ناشی از ارتباط تغییر شكل یافته و مرضی مادر و كودك تلقی می نمایند كه در نتیجه كودك فراگیری را به عنوان صرفنظر كردن از مادر درك می نماید.
در نتیجه این كشمكش انرژی های طفل كه باید مصروف مهارت های لازم جهت وظایف فراگیری گردند در جهت مسائل تطابقی كودكانه و تكاملی صرف خواهند شد.
نقش ایفاء شده توسط مدرسه: نهایتاً جهت درك علت ضعف تحصیلی، شخص باید به بررسی دیدگاه هایی از موقعیت مدرسه نظیر موارد ذیل بپردازد:
۱- آیا دوره تحصیلی طفل با علائق وی و استعدادهای خاص او سازگار است؟ (یا بیشتر بر نقاط ضعف وی متمركز شده است؟)
۲- آیا ارتباط معلم و شاگرد انگیزنده و حمایت گر است؟
۳- آیا كودك توجه انفرادی و سرپرستی لازم احتمالی را دریافت می كند یا برعكس در كلاسی شلوغ به سر می برد كه احتمالا خود معلم نیز در كشاكش مسائل انضباطی مداوم به ستوه آمده است.
۴- آیا جو كلاس راحت و توام با نرمش و محرك و بنابراین موجب فراگیری است و یا برعكس دارای مشخصات سختی و خشونت بیش از حد و رقابت جویی زیاده از معمول و مجازات گری افراطی و هرج و مرج شدید است.
ارسال نظر