چگونه به کودک خود امنیت دهیم؟ (۲)
چگونه مي خواهيم به بچه ها امنيت بديم؟ وقتي خودمان امنيت نداريم؛ چيزي را كه نداريم چگونه مي خواهيم به فرزندان مان بدهيم؟ چگونه چيزي را كه خودمان نداريم بذل و بخشش كنيم؟
امنيت در لغت به معناي بي ترس بودن و آرامش داشتن است؛ ولي ما به يك تفسير قوي تر و گوياتر احتياج داريم تا بتوانيم بفهميم كه امنيت را از كجا به دست آوريم. امنيت يعني "درك جزء از كل" و اعتماد به كل.
امنيت يعني من اين درك را داشته باشم كه من جزئي از كل هستم و آن كل از من در هر شرايطي حمايت مي كند و من به آن اعتماد دارم و ترسي ندارم. به محض اين كه اين رابطه خدشه دار شود ناامني مي آيد.
درك رابطه جزء از كل جزو فطرت انسان است. انسان نياز دارد كه جزئي از يك كل باشد. يكي از آسيب هاي بزرگي كه دنياي مدرن به انسان زد اين است كه انسان را كل كرد. انسان اصلاً در جايگاه كل نيست. انسان در جايگاه جزء است. انسان خالق نيست، انسان مخلوق است. جزئي از يك كل است. فاجعه از جايي شروع مي شود كه ما خودمان را كل مي بينيم و جزء را هم نمي شناسيم و اين رابطه درست جا نمي افتد.
درك كل از جزء از كودكي مي آيد بر اساس همان بستر تاريخي. به همين دليل مراقبت از دوران كودكي در ايران خيلي مهم است. وما در ايران خيلي بيشتر از اروپا و غرب بايد كار كنيم تا آن ناامني تاريخي را محدود كنيم نه اين كه دامن بزنيم.
چه موقع به يك كل اعتماد مي كنيم؟ چه موقع يك كل نيازهاي ما را برطرف مي كند و ما مي توانيم به آن اعتماد كنيم؟ جواب حاضرين: خودش بي نياز باشد؟
فرض كنيد مهمان داريد و شما به ميوه ي خوب يا شيريني خوب براي پذيرايي احتياج داريد. به كدام ميوه فروشي مي رويد؟ به كدام قنادي مي رويد؟ جواب حاضرين: مشهور باشد؟ گران باشد؟ بزرگ باشد؟ شناخته شده باشد؟ خير
به سراغ كسي مي رويم كه به كار او اعتماد داريم. اعتماد داريم كه توانا است و در كارش متبحر است. به او اعتماد مي كنيم، هر وقت از او شيريني گرفتيم عالي بود.
يعني قدرت تهيه ي شيريني دارد. كلي در منِ جزء امنيت ايجاد مي كند كه قدرت داشته باشد. با اطمينان پيش او مي روم. همه چيز دارد. چه چيز ندارد؟ خشونت.
يك قنادي خيلي با كيفيت و خوب است ولي اخلاق ندارد به مشتري بداخلاقي مي كند و خشونت دارد آيا باز هم سراغ او مي رويد؟
حالا ما مي خواهيم امنيت زندگي خود را از يك كل بگيريم. آن كل بايد قدرت داشته باشد و خشونت نداشته باشد. در امنيت قدرت و اقتدار خيلي مهم است.
دليل اين كه در بحث امنيت من به سراغ اقتدار مي روم اين است كه چون درك مقصر و مظلوم و احساس مظلوميت و احساس گناه ناشي از مقصر بودن و احساس ضعف ناشي از مظلوم بودن در مادرهاي امروزي باعث شده كه روز به روز اقتدارشان كم شود و اين يك خطر است.
خطر كم شدن اقتدار والدين به خصوص تحصيلكرده، آينده فرزندان ما را تهديد مي كند. و من با تمام وجود اين مسئله را حس مي كنم و در اين جا به همه اعلام خطر مي كنم.
اگر اقتدار والدين آسيب ببيند هيچ چيز ديگري جايگزين آن نخواهد بود. نداشتن اقتدار خود نوعي خشونت است. نسل مادران وپدران امروزي به خصوص تحصيل كرده ها و حتي كساني كه در زمينه كودك فعاليت اجتماعي دارند ، به شدت دچار احساس گناه و انفعال هستند و در مقابل فرزند خود ناتوان هستند.
در رابطه جزء و كل وقتي اقتدار از بين مي رود بيشترين آسيب به جزء مي رسد. يعني به كودك. به اين دليل در بحث امنيت اول روي اقتدار و قدرت كار مي كنيم و بعد به بحث خشونت مي پردازيم.
نكته مهم: زماني كه كودك درك جزء از كل پيدا مي كند، قبل از تولد است، دوران جنيني. جنين نياز به امنيت دارد. به همين دليل ما روي مادران باردار مصمم هستيم و تمركز داريم.
اما در روان شناسي امنيت را از تولد بررسي مي كنند. زماني كه كودك قضاوت مي كند ( تشخيص نمي دهد چون عقل ندارد) با احساسش درك مي كند و قضاوت مي كند كه در امنيت است يا ناامني، تولد تا يكسالگي است. روزهاي اول تولد حساس ترين روزها براي ايجاد امنيت در نوزاد است.
نظريه اريكسون در مورد رشد شخصيت بسيار معتبر است و رشد شخصيت را از تولد تا كهنسالي به ۸ مرحله تقسيم مي كند كه سه مرحله اش در ۵ سال اول زندگي است.
درك جزء از كل يك نياز فطري است كه از بدوتولد به وجود مي آيد و نقش مادر در اين زمينه بسيار مهم است. نقش پدر هم مهم است اما پدر نقش دوم يا مكمل را دارد و در كنار مادر است. مادر مدير و مسئول رشد كودك است.
به خصوص در ۶ سال اول. لطفاً بر احساس گناه خود غلبه كنيد و اجازه ندهيد كه شما را اذيت كند چون وقتي من در ۶۰ سالگي توانستم و وقت داشتم كه برگردم و امنيت كودكي خودم را به دست آورم، حتماً شما و فرزندان شما هم مي توانند. پس نگران نشويد و درك مسئول داشته باشيد و با درك مسئول مطالب را بررسي كنيد.
اثرات ناامني:
وقتي امنيت نيست چه اتفاقي مي افتد؟ كودك كه به دنيا مي آيد هر آن چه كه تا آخر عمر لازم دارد كه به اوج شكوفايي و رشد برسد همراهش هست. به صورت بسته هاي آماده در مغز كودك با او به دنيا مي آيد.
از حدود ۶ ماهگي اتصالات اين قطعات و بسته ها به وجود مي آيد. در حقيقت كودك مثل يك كامپيوتر نيمه مونتاژ است. نوزاد كه به دنيا مي آيد يك بخشي از وجودش براي تأمين نيازهاي زيستي و عاطفي مونتاژ شده است.
بقيه بسته ها آكبند همراه كودك مي آيند. نقشه هم همراهش هست. به همين دليل مغز كودك در بدو تولد ۳۰۰ - ۳۵۰ گرم است و در ۱۰ سالگي به ۱ كيلو و ۳۵۰ گرم مي رسد.
اين ۱ كيلو قطعات و بسته هاي آكبند هستند كه به تدريج باز مي شوند. تا كامپيوتر مغز كامل مونتاژ شود. اگر محيط امن باشد و كودك درك امنيت و احساس آرامش داشته باشد نقشه اش را پهن مي كند و طبق نقشه كامپيوتر مغزش را مونتاژ مي كند. لازم است بدانيد كه كودك براي مونتاژ اين كامپيوتر نياز به كمك احدي ندارد.
بزرگ ترين اشتباه والدين اين است كه دائم مي خواهند به كودك كمك كنند و چيزي ياد بدهند. بچه ها براي رشد نيازي به كمك ندارند. پدر و مادر قدرت ايجاد ندارند، هر چيزي كه لازم است، خلقت به وجود آورده است. شما هيچ چيز اضافه اي نمي توانيد به كودك بدهيد. مگر آن كه مانع رشد او شويد.
بچه ها براي رشد نياز به حمايت دارند
قطعات منفصل وجود دارند، اتصالات هم هست، نقشه هم هست، مهارت هم هست. حال مي خواهيم يك كامپيوتر را مونتاژ كنيم، وسايل لازم را هم داريم. حالا چي لازمه تا كار را شروع كنيم؟
يك مكان آرام، كه نه سرد باشد و نه گرم. نور داشته باشد تا من بتوانم كارم را انجام دهم. اين يعني حمايت. وظيفه ي پدر و مادر است كه محيط امن مونتاژ را براي كودك فراهم كنند و دم به دقيقه به سراغ كودك نروند و نظرات خود را به او تحميل نكنند.
وقتي محيط امن نباشد، كودك اولين كاري كه مي كند يك حصار ذهني امن براي خودش مونتاژ مي كند. به جاي اين كه كل كامپيوتر را مونتاژ كند اول يك حصار در ذهن مي سازد چون بي اعتماد شده و به درون حصار مي رود تا امن باشد كودك احساس مي كند كه آن بيرون ناامنه، نه منو دوست دارن و نه من رو ميخوان، من به درد هيچ چيز نمي خورم و به درون حصار خود مي رود.
همه ي ما اين حصار را داريم. مثل وقت هايي كه به دنبال يك گوشه دنج مي گرديم كه تنها باشيم حتي لازم است. منتهي اگر اين ناامني براي كودك خيلي شديد باشد حصار تبديل به قلعه مي شود.
هرچه محيط نا امن تر باشد اين قلعه ستبرتر و سنگين تر خواهد بود.كودك مي رود به درون قلعه اش و به ندرت از آن بيرون مي آيد. كودك مي رود به درون قلعه ي تنهايي ناشي از ناامني بعد ما ميگيم كه اوتيسم دارد.
يا بيش فعال است و كمبود توجه دارد يا ناهنجاري رفتاري دارد و همه را مي زند. بچه هايي كه همه را مي زنند به اين دليل است كه مي روند بالاي قلعه ي تنهايي كه ساخته اند مي ايستند، هر كس كه بخواهد وارد شود او را با سنگ مي زند. ديگران را مي رنجاند چون ناامن است، بي اعتماد است، از هيچ كس خوشش نمي آيد و همه را دشمن مي داند.
نا امني تأثير مستقيم بر يادگيري دارد. ذهن در حالت اضطراب نمي تواند ياد بگيرد. قاعده مخروط را در نظر بگيريد، ذهن به شكل دايره است وقتي ناامن مي شود، اين دايره كوچك مي شود تا كاملاً بسته شود و به اصطلاح ذهن بسته مي شود.
افرادي كه خيلي ساكت هستند و توي خودشان هستند ذهن بسته دارند ممكن است از لحاظ علم و دانش در سطوح خيلي بالايي باشند اما در ايجاد ارتباط مشكل دارند و اصلاً قادر به ايجاد ارتباط نيستند.
امنيت مساحت دايره ذهن را تعيين مي كند. يكي از تأثيرات ناامني كوچك شدن اين دايره است و به دنبال آن يادگيري و شناخت نيز رشد نمي كند.
ناامني بر رشد عاطفي نيز تأثير مي گذارد. وقتي ذهن بسته باشد اضطراب و نگراني پيش مي آورد كه به دنبال آن ناهنجاري هاي رفتاري و افسردگي پيش مي آيد. چرا جامعه ما اين همه افسردگي دارد؟ بعد قرص مي خوريم.
مگر قرص مي تواند امنيت به وجود آورد. تنها كاري كه قرص مي كند بي حس كردن اتصالات است. علت افسردگي بسته شدن ذهن و برعكس شدن مخروط است. افسردگي تنهايي مي آورد مثل مظلوم كه يك احساس او تنهايي است.
عوامل ايجاب امنيت:
چه كارهايي كنيم كه امنيت به وجود آيد؟ مهمترين عامل ايجاد امنيت، اقتدار است. اقتدار از قدرت مي آيد. كل براي كودك كيست؟ پدر و مادر و به خصوص مادر. يك مادر مقتدر است كه مي تواند به كودكش امنيت دهد، اگر مادر مقتدر نباشد نمي تواند به او امنيت دهد و ناامني خودش را به كودك منتقل مي كند.
اولين نكته در ايجاد اقتدار، ايمان است.
ايمان به چي؟ ايمان به يك جايگاه معنوي. در مخروط انسان محدوده ي ابعاد نباتي و گياهي حوزه هويت هستند و از بُعد انساني به بالا حوزه ي معصوميت است.
انسان يك هويت دارد و يك مقام و منزلت. مقام ربطي به هويت ندارد. هويت در جاي خودش مهم است ولي ارزش نيست. ارزش در حيطه ي مقام و منزلت است.
اگر من اين جا ايستادم ( جايگاه تدريس) به اعتبار معلم بودن است. معلم بودن يك منزلت است يك مقام است. سلطاني بودن هيچ منزلتي نيست، ممكن است يك خورده مهم باشد اما براي خودش.
به عنوان انسان من مهم هستم اما اگر مقامي يا منزلتي دارم، جايگاهي كه ايستادم اين مقام و منزلت را دارد. اگر در اين جايگاه نايستم ديگر اين ارزش و منزلت را ندارم. اگر در اين جايگاه هم نباشم باز هم محمود سلطاني هستم، باز هم مرد هستم، باز هم انسان هستم، هويتم مشخص است.
هويت مهم است و مقام و منزلت ارزش هستند. اتفاقي كه در دوران مدرن افتاده اين است كه جاي اين دو را عوض كرده اند و متأسفانه آگاهانه هم اين كار را كرده اند. آگاهانه در مورد مادر جايگاه هويت و منزلت را عوض كرده اند.
زن بودن يك هويت است؛ مادر بودن ارزش و منزلت است. متأسفانه در جامعه ما هم به پيروي از جوامع غرب، زن بودن ارزش شده و مادر بودن هويت شده است. دوره مدرن مي گويد مادر بودن مهم است ولي زن بودن ارزش است.
مادرهاي امروزي به جايگاه خويش ايمان ندارند. از قديم گفته شده كه حرمت امامزاده را متولي آن بايد نگاه دارد. وقتي مادر جايگاه خود و تقدس آن را قبول ندارد پس براي اين جايگاه هم هيچ عزت و احترامي نخواهد بود.
لطفاً اين مطالب را با درك مسئول بررسي كنيد نه درك مظلوم و مقصر چون هيچ كس در بروز اين مسائل مقصر نيست، ما اين مسائل را ياد نگرفته ايم، ما آداب پدري و مادري را نمي دانيم. در دوره مدرن هويت مرد بودن با منزلت پدر بودن عوض شده است.
در خانواده به عنوان مرد و زن حضور داريم نه به عنوان پدر و مادر.به همين دليل آسيب مي بينيم و به همين دليل مادر فكر مي كند از وقتي بچه دار شده است هم پيشرفتش متوقف شده و هم از زندگي هيچ چيز نفهميده است و دائم ابراز انزجار از زندگي مي كند چون منزلت و جايگاه خود را نمي شناسد.
زن بودن تقدم شده است. چه قدر مقاله و نوشته راجع به زن و آزادي زنان و تفاوت هاي زن و مرد نوشته شده است وچه قدر اين تعارضات را مي بينيم. زن بودن مهم است ولي ارزش نيست. كمي كه از درجه اهميت پايين بياييم تبديل مي شويم به موجودات نر و ماده. اين حالتي است كه وقتي انسان سقوط مي كند به آن مبتلا مي شود.
وقتي زني كه براي كسب درآمد كنار خيابان مي ايستد و مردي كه جلوي پاي او ترمز مي كند، مگر چيزي غير از رابطه ي نر ومادگي است؟ فقط شكل و شمايل انساني دارد. زن و مرد بودن مهم واهميت است ارزش نيست.
هر ارزشي ذيل مقام پدر ومادر بودن است. اگر معلمي ارزش است، ذيل ارزش پدر و مادر است. معلمي كه فقط براي پول كار مي كند و در مقام پدر و مادر نباشد خيلي معلم با ارزشي نخواهد بود. چون ارزش ذيل كلمه پدر و مادر است.
حتي پزشك، پرستار و ... اگردر مقام پدر و مادر نباشند ارزش نخواهند داشت بلكه فقط اهميت و هويت خواهد بود. مادر بودن فطرت و شدن است؛ داشتن نيست. بچه دار شدن اصلاً دليل مادر شدن نيست. ما جايگاه و منزلت پدر و مادر را نمي شناسيم چون آداب و اخلاق پدر و مادر بودن را گم كرده ايم چون اين آداب و اخلاق را از ما گرفته اند.
ما جواهري در دست داريم كه اين جواهر در طول زمان خاك گرفته و ظاهر قشنگش را از دست داده و احتياج به شستشو دارد. اين جواهر در دست يك كودك نابالغ بوده كه رندان زمان با تعدادي تيله رنگي آن را عوض كردند.
زني كه در دنيا مطرح مي شود، همان تيله ي رنگي است و آن جواهري كه از ما گرفته شده مقام و منزلت مادري است. به همين دليل مادر در منزل خودش را مستخدم و پرستار و خدمتكار مي بيند و پدر خودش را فقط مسئول تأمين معاش خانواده مي بيند.
چه قدر از مردان امروزي اين جمله را مي شنويم كه" از صبح تا شب مثل ... جون مي كنم چون بچه دارم" كمتر مي شنويم گفته بشه كه چون پدر يا مادرم. وقتي به تمام معنا و فطري پدر و مادر باشيم ديگه خسته نمي شويم.
منزلت مادري در فضاي معصوميت و فضاي الهي انسان است تا زماني كه اين منزلت را نشناسيم امكان ندارد كه اقتدار پيدا كنيم. اولين شرط اقتدار ايمان به جايگاهي است كه داريم.
نظر کاربران
بسیار مفید و آموزنده بود .خدایا به کمک کن تا درک درست از جایگاه مادری خود داشته باشیم تا فرزندانی با روحیه و شخصیت بالا پرورش دهیم . الهی آمین ...