چگونه خودکشی تنها راه باقیمانده میشود؟
اگر کسی را میشناسید که افسرده است؛ لطفاً راهحلتان این نباشد که از او دلیلش را بپرسید. افسردگی پاسخی ساده به موقعیت بد نیست. فقط هست، مانند آب و هوای بد. تلاش کنید که تیرگی، بیحالی، ناامیدی و تنهایی را که در آن فرو میروند، درک نمایید.
یادم هست یکبار کسی در Ask.fm از من پرسید اگر بخواهم به کسی در موقعیت خودکشی توصیهای داشتهباشم، چه خواهد بود؟ گفتم درست است که حتماً موقعیتی سخت منجر به انتخاب دشوار او شده، اما به شجاعت بیشتری که زنده ماندن و حل کردن ماجرا میطلبد، فکر کردهاست؟ تنوع دلایل دخیل در این انتخاب، نهی این عمل توسط ادیان و مذاهب مختلف، موقعیت حق انتخاب «مرگ خودخواسته» مانند تجربه «رامون سامپدرو» که بر اساس آن شاهکار «دریای درون» ساختهشده، باعث میشود که بحثهایی بسیار بر سر این موضوع وجود داشتهباشد.
اخیراً دنیای هنر هفتم، بازیگر دوستداشتنی سینما «رابین ویلیامز»، را به دلیل خودکشی از دست دادهاست. همسر او به تازگی اعلام کرده که علاوه بر افسردگی حاد، ویلیامز در مراحل اولیهی ابتلا به پارکینسون بود که این مورد اخیر، تنها پس از خودکشی او رسانهای شد. هنرمندان زیادی در طول تاریخ هنر دست به خودکشی زدهاند. پرسش اینجاست که آیا میان افسردگی و نبوغ و تمایل به خودکشی میتوان ارتباطی معنیدار برقرار کرد؟ در این پست، با دیدی علمی این موضوع پرداخته میشود که ارتکاب به خودکشی با چه احساسی همراه است.
یکی از جالبترین شرایط روانی در دنیای پزشکی، اختلالی نادر بهنام سندرم کوتارد (Cotard) است که قابلیت بازگشت هم دارد. از علائم اولیهی این سندرم میتوان به «توهم نفی» اشاره نمود. طبق تحقیقات صورت گرفته، بیشینهی بیماران مبتلا به این سندرم کاملاً و بدون هیچ تردیدی، قانع شدهاند که قبلاً مُردهاند. برخی از تحقیقات ثابت کردهاند که این سندرم احتمالاً بهصورت یک تأثیر جانبی عصبی، در بیمارانی که داروهای aciclovir یا valaciclovir برای درمان هرپس یا مشکلات کلیوی مصرف میکنند، نمود مییابد. اما منشأ این بیماری، به زمانهایی بسیار دورتر از استعمال گستردهی این داروهای مدرن باز میگردد. جولز کوتارد که متخصص مغز و اعصاب بود، در سالهای ۱۸۸۰ برای نخستین بار وجود این بیماری را گزارش داد. این سندرم معمولاً با مشکلات تضعیفکنندهی دیگری نیز همراه است، مانند افسردگی حاد، شیزوفرنی، صرع، فلج یا عدم شناسایی چهره در آینه. یکی از بیماران توسط محققین چنین توصیف شدهبود: زنی که کاملاً مطمئن بود که مردهاست و در انتظار مراسم تدفین خود بود و میگفت که دندان و مو ندارد. داشتن چنین تصوری از فیزیک و چهره، طبعاً اعتماد بهنفس را بسیار خدشهدار میکند.
ذهن کسی که آمادهی خودکشی است در درجاتی مختلف درگیر تمایل به رسیدن به آرامشی دائمی است. در مطالعهی انگیزهی افرادی که تمایل به خودکشی دارند، میتوان دانست که این انگیزه اغلب به دلیل جنون آنی ناشی از احساسات شدید، و نه منطقی، بروز مییابد. در تفکرات فلسفی، جوانب مثبت و منفی شرایط به نحو بحرانی مورد ارزیابی قرار میگیرد. «روی بائومایشتر» در سال ۱۹۹۰ در مقالهی روانشناسی خود نوشت: «خودکشی، فرار از خود است.» مسلماً مدلهای تئوریک زیادی دربارهی خودکشی از زمان بائومایشتر مطرح گردیدهاست، اما هیچیک بهطور قطع اثبات نشده. این دانشمند توصیفی بینظیر از مسیر دیدی بهطرز غیرقابل تحمل خودخواهانه از یک شخص با تمایل واقعی خودکشی ارائه میدهد. طبق نظر این دانشمند، شش گام ابتدایی در تئوری فرار وجود دارد که در صورت محقق شدن تمامی معیارها، احتمال خودکشی به اوج میرسد.
امید است با کسب دانش در باب پدیدارشناسی خودکشی، هر یک از ما بتوانیم علائم ممکن ایجاد ایدهی خودکشی را، پیش از آنکه بسیار دیر شود، در خود بشناسیم. به یاد داشتهباشید که اینها، تمام حقایق را دربارهی کسی که میداند قصد خودکشی دارد، آشکار نمیسازد، لااقل در تظاهرات شناختی اولیه ایجاد ایدهی خودکشی. اگر چنین عقیدهای آزادانه نشر یابد، در این صورت باز داشتن بیمار از ارتکاب به خودکشی بیهوده است. حالا از دید دکتر بائومایشتر، سفری خواهیم داشت به ذهن فرد آمادهی خودکشی به این ترتیب، میتوانیم ببینیم که آیا در این مسیر تاریک روانشناختی، بی آن که آگاه باشیم، گام گذاشتهایم یا خیر.
۱- سقوط از استانداردها
بیشتر کسانی که میخواهند خودکشی کنند، افرادی بودهاند که زندگی بهتری از حد متوسط داشتهاند. نرخ خودکشی در جوامع با امکان زندگی بهتر برای شهروندان، در قیاس با جوامع در حال پیشرفت و در جدال برای رسیدن به آزادیهای حداقلی، بالاتر است. این آمار، در فصول گرم سال یا در میان دانشجویان کالج که نمرات بالا و والدینی با سطح انتظار بیش از حد دارند، قابل توجه است.
بائومایشتر در اینباره توضیح میدهد که چنین شرایط ایدهآلی به این جهت احتمال بروز خودکشی را بالاتر میبرند که بسیار بیدلیل استانداردهایی برای شادی فردی ایجاد میکند، بنابراین افراد احساساتیتر در پاسخ به عقبگردهای غیرمنتظره، دست به این عمل میزنند. وقتی شرایط دشوار میشود، افرادی که اغلب زندگی ممتازی داشتهاند، زمانی دشوارتر را در مواجهه با شکست سپری میکنند. بنابراین، صرفاً فقر، یک فاکتور ریسک برای خودکشی شناخته نمیشود، اما سقوط ناگهانی از وضعیت مرفه به فقر، مستقیماً با تمایل به خودکشی در ارتباط است. یا مثلاً تجرد، فاکتور ریسک تمایل به خودکشی نیست، اما تغییر وضعیت از تأهل به تجرّد میتواند یک عامل خودکشی باشد. بیشتر موارد اقدام به خودکشی در زندان و بیمارستانهای روانی، در ماه اول سکونت در آنها رخ میدهد که به دلیل کاهش سطح آزادی است. نرخ خودکشی (در غرب) در جمعهها به پایینترین میزان و دوشنبهها به بالاترین حد خود میرسد. به نظر بائومایشتر، این مورد اینطور توضیح داده میشود که افراد آمادهی خودکشی آمادهی معجزهای در تعطیلات آخر هفته هستند و وقتی چنین نمیشود با ناامیدی تلخی مواجه میگردند. بائومایشتر دربارهی نقش گام اول در بروز خودکشی میگوید: «ظاهراً میزان تفاوت میان استانداردها و واقعیت موجود برای آغاز روند خودکشی، ضروری است.»
۲- به خود نسبت دادن
از دیگر گامهای مؤثر در رسیدن به تصمیم خودکشی، انزجار از مواجهه با مشکلی است که در خود مییابیم. «محکوم کردن یا مقصر دانستن خود» دلیلی اصلی و ثابت در بروز این پدیده است. البته در ایدهی بائومایشتر، کمبود اعتماد به نفس، بالاترین نقش را در ایجاد میل به خودکشی ندارد، اما شماتت خود پدیدهای است که در مواجهه با گام قبلی در بسیاری افراد رخ میدهد. افرادی با اعتماد بهنفس پایین، مردم گریز هستند. در حالی که چنین فردی در حال نقدِ خود است، در حقیقت دارد موقعیت خود را نسبت به دیگران نقد مینماید. بیشتر افراد مایل به خودکشی، ارزیابی منفی از خود دارند و در این تصور اشتباه هستند که دیگران اغلب بهترمد، در حالی که خودشان بد هستند. احساس بیارزش بودن، شرم، گناه، بیکفایتی یا در معرض تحقیر واقع شدن، باعث تنفر افراد از خود میشود و در پاسخ به این احساس، آنها بهتر میبینند که خود را از جامعهی ایدهآل محو نمایند. آنها امیدی به ایجاد تغییر در خود نمیبینند. با این وجود که ممکن است خودآگاهانه این تمایلات شخصی را که توسط جامعه ای متعصب ایجاد شده، نفی نماییم، هنوز هم در ما نفوذ میکنند.
۳- شناخت بالا از خود
«ذات خودشناسی، مقایسهی خود با استانداردها است.» طبق نظر بائومایشتر، سنجش دائمی و نابخشودنی با آنچه از خود ترجیح میدهیم، شاید آن خودِ شادترِ غیرقابلبازگشت از گذشته، یا هدف شخصی که با شرایط کنونی حصول به آن ناممکن به نظر میآید، باعث بروز تمایل به خودکشی شود. شدت این تفکر در افرادی که مرتکب خودکشی شدهاند، قابل اندازهگیری است. برای مثال، در زبانی که در یادداشتهایی که پیش از خودکشی از خود باقی میگذارند. یکی از محققینی که بهطور تخصصی روی خودکشی تحقیق میکند، نوشته: «بهترین مسیر برای درک چرایی خودکشی، مطالعهی ساختار مغزی یا مطالعه جامعهشناسی یا مطالعهی بیماریهای روانشناختی نیست، بلکه دربارهی مطالعهی مستقیم احساسات انسانی در کلمات بهجا مانده از اشخاصی است که خودکشی کردهاند.» در دهههای گذشته بیش از ۳۰۰ مطالعه روی یادداشتهای بهجا مانده از خودکشی صورت گرفتهاست که به دلیل ناسازگاری در نتایج، تصویری مخدوش از ذهن یک فرد آمادهی خودکشی ارائه میدهند، خصوصاً دربارهی انگیزههای بروز این عمل. برخی از افرادی که مرتکب خودکشی میشوند حتی انگیزههای خود را از این کار نمیدانند. حداقل آن که نامهی خداحافظیشان را چندان صادقانه ننوشتهاند.
بهترین مطالعات روی یادداشتهای خودکشی، آنهاست که از برنامههای آنالیز متن برای شمارش تعداد واژههای خاص است. در مقایسه با یادداشتهای جعلی خودکشی، یادداشتهای دیگر از ضمائر مفرد اول شخص نوشته شدهاند که نشانهی خودآگاهی بالا است. آنها بهندرت از ضمایر اولشخص جمع استفاده میکنند. نویسندگان این نامهها اغلب از عدم صمیمیت، جدایی، درک نشدن، و مورد مخالفت قرار گرفتن سخن میگویند. دوستان و خانواده کمکی بزرگ برای این افراد هستند.
۴- اثر منفی
به نظر میرسد احساسات منفی کوتاهمدت دخیل در خودکشی حالتی بحرانیتر از احساسات طولانیمدتتر دارد. «افسردگی میتواند بهسادگی منجر به خودکشی شود و رها کردن این حالت میتواند به چند دلیل ناکافی باشد. البته، مبرهن است که اغلب افراد افسرده مرتکب خودکشی نمیشوند و همهی افرادی هم که دست به این عمل میزنند، افسرده نبودهاند.» اضطراب -که میتواند منتج از گناه، شماتت خود، محرومیت اجتماعی، طردشدگی و تأسف باشد- مسیری معمول در اصل خودکشی است. قدرت ذهن انسانی میتواند در عین اینکه نعمتی بزرگ است، خطری جدی محسوب شود. نعمتی که باعث افتخار تجربه کردن میشوند و خطری که در مسیر ایدهپردازی در بینظیر بودن، حس بینظیر دردناکی از شرم عدم توانایی در رسیدن به این هدف را منجر گردد.
تئوریسینهای روانشناسی، خودکشی را یک تنبیه شخصی میانگارند، هر چند که بائومایشتر این نظریه را رد میکند. در نظر او، خودکشی به دلیل فقدان هوشیاری رخ میدهد تا درد روانی کمتری تحمل شود. بیشتر افرادی که قصد خودکشی دارند، تنها سه راه برای گریز از مهلکهی دردناکی که در ان گرفتارند، مییابند: مواد مخدر، خواب و مرگ! طبعاً در نظر آنها، آرامش نهایی در مرگ است.
۵- ساختارشکنی شناختی
از دیدگاه روانشناختی، این مرحله جذابترین مرحله در مسیر ارتکاب به خودکشی است، چرا که نشان میدهد ذهن فرد آمادهی خودکشی تا چه میزان از شناخت روزمرهی ما دور است. با ساختارشکنی شناختی، دنیای بیرونی مفهومی سادهتر از آنچه که در ذهن ما است مییابد، اما نه در مفهومی مثبت.
در این حالت، همهچیز در فروپاشیدهترین حالت ممکن قرار دارد. زمان حال در این حالت بهنحو آزاردهندهای طولانی به نظر میآید. این به آن دلیل است که افراد آمادهی خودکشی دارای آگاهی بد یا اضطراب از گذشتهی نزدیک شدهاند که میتواند به آینده نیز مرتبط گردد و به همین جهت سعی میکنند بدون حس خاصی در زمان حال متمرکز شوند.» در مطالعهای جالب، افرادی که تمایل به خودکشی داشتند، زمان کنترلشدهی آزمایش را به نحو غلوامیزی طولانی توصیف کردند. بائومایشتر میگوید افراد متمایل به خودکشی، بهشدت کسل شدهاند. زمان حال برای آنها پایانناپذیر و ناخوشایند است. وقتی ساعت را نگاه میکنند، همواره از این شکایت دارند که چرا زمان چنین کند می گذرد.»
مطالعات نشان میدهد که این دسته از افراد، در اندیشیدن به اتفاقات آینده دچار مشکل هستند. به باور بائومایشتر، این حالت از آنجا ناشی میشود که مکانیسم دفاعی به فرد یاری میدهد تا با چنین شناخت و برداشتی از تفکر دربارهی شکستهای گذشته و اضطراب آیندهای خالی از امید، رهایی یابد.
در مطالعات بائومایشتر، نقش تفکرات متعصبانه نیز در نظر گرفته شدهاست. تعصب نیز در یادداشتهای خودکشی به خواننده منتقل میشود. مطالعات، کمبود کلمات ناشی از تفکر و استدلال را در یادداشتهای خودکشی نشان میدهد. آنها شامل نکات کماهمیتتری مانند «فراموش نکن به گربه غذا بدهی» هستند. یادداشتهای خودکشی واقعی به نحو شک بر انگیزی، خالی از افکار متافیزیکی هستند، در حالیکه یادداشتهای جعلی دارای چنین عباراتی هستند: «روزی خواهی دانست که چقدر دوستت داشتهام» یا «همیشه شاد باش.» در نامههای خودکشی واقعی، عناصر متعصبانهی بیشتری دیده میشود تا در نامههای شبیهسازی شده. بائومایشتر این را چنین توضیح می دهد که ذهن در تلاش است تا به حالت آرمانی برگردد و حالت خاموشکنندهی احساسات را که توصیف کردهایم، نفی کند.
۶- عدم بازداری
این مرحله، داشتن صرفاً ایدهی خودکشی را از اجرای عملی آن، جدا مینماید. بائومایشتر توضیح میدهد که عدم بازداری رفتاری، برای غلبه بر ترس ذاتی از درد هنگام مرگ، مورد نیاز است. و سبب ناآگاهی از دردی میشود که برای عزیزان عزادار باقی گذاشته میشود. این حالت بر مفهوم «اشتباه بودن» خودکشی، تفکر در حس دردناکی که عزیزان متحمل میشوند، تأثیر میگذارد و آنها را نادیده میگیرد. محققی نوشتهای جالب دارد که میگوید حتی در میان گروهی که همگی قصد خودکشی دارند، ارتکاب به آن بسیار بهندرت رخ میدهد. این علاوه بر میل واقعی به خودکشی، در ارتباط با «ظرفیت اندوخته برای خودکشی» است که مرتبط با رواداری به حداقل رساندن ترس از مرگ و افزایش حس درد فیزیکی است. البته داشتن سابقهی تجربیات دردناک نیز در ارتکاب به خودکشی دخیل است.
مثلاً کودکی که مورد سوء استفادهی فیزیکی یا جن.صی قرار گرفتهاست، قرار گرفتن در معرض مبارزهی ناخودآگاهانه، سوء استفادهی خانوادگی میتواند منجر به ایجاد دردهای فیزیکی شود که به ارتکاب به خودکشی منتهی میگردند. علاوه بر اینها، حالات ارثی ناآرامی، رواداری میان عدم ترس و درد فیزیکی بیشتر میتواند توضیح دهد که چرا عمل خودکشی میتواند در خانوادهای سابقهدار باشد. مطالعات نشان میدهد که عادت به درد در تمام روشهای قدیمی خودکشی تعمیم نیافتهبود، اما در روش منحصر بهفردی که شخص برای کشتن خود استفاده میکند، وجود داشتهاست. مثلاً نیروهای ارتشی آمریکا اغلب از تفنگ برای خودکشی استفادهکردهاند، در حالی که افسران نیروی دریایی از حلقآویز کردن خود و افسران نیروی هوایی از پرتاب خود از مکانی بلند بهره بردهاند.
در نهایت، تصویری زیبا از این پست در ذهن متبادر نمیشود. در حقیقت، امید بر آن است که اگر حس میکنیم چنین رفتارهایی را در خود یا عزیزانمان دیدهایم بدانیم چقدر به احتمال تفکر دربارهی خودکشی نزدیک شدهایم. نگاه علمی، دیدگاه را دربارهی این موضوع تغییر خواهد داد و داشتن یک دیدگاهِ درست است که می تواند تعیین کننده و تغییردهنده باشد.
بههر حال، همهی ما میمیریم، حتی اگر صد سال دیگر هم برای زندهماندن وقت داشته باشیم، این عدد از دیدگاه جهان هستی بسیار ناچیز محسوب میشود. چه بهتر که این زمان اندک را به آگاهانه زیستن اختصاص دهیم و زندگی را با همهی شیرینیها و تلخیهایش تجربه کنیم.
پن: نویسندهی این مقاله، «جس برینگ»، خود به سندرم کوتارد مبتلا بوده و برای سالها، تجربه میل به خودکشی داشته است.
ارسال نظر