شخصيت اصلي فيلم «آلزايمر» واقعا يك بيمار مبتلا به آلزايمر است؟
مهتاب کرامتی در انتظار مرد آلزایمری
آلزايمر يك بيماري چند مرحلهاي است؛ بيماري كه با ويژگيها و مراحل مختلف شروع ميشود و بهدليل نبود درماني براي بيمارانش روز به روز شدت ميگيرد. اين بيماري با از دست دادن حافظه كوتاه مدت، فراموش كردن آدرسها و اسمها آغاز ميشود...
اميرقاسم در حادثهاي مفقود ميشود و همه اعضاي خانوادهاش مرگ او را ميپذيرند. همه باور ميكنند جز همسرش آسيه. ۲۰سال از آن روز ميگذرد و در تمام اين ۲۰سال آسيه بهدنبال همسري ميگردد كه همه فكر ميكنند مرده است اما او به بازگشتش اميد دارد. هيچ كس از اميرقاسم خبري نميشنود تا اينكه در صحنهاي از فيلم مردي حضور پيداميكند كه تمام مشخصات او را دارد ولي به خاطر ابتلا به بيماري فراموشي هيچچيز از گذشته، همسرش يا دخترش به ياد نميآورد. مرد پيش از اين در يكي از زندانهاي شهر بوده و مدتي قبل يكي از آگهيهايي كه آسيه هر روز براي پيداكردن شوهرش ميزند به دست زندانيها ميرسد. تصوير آگهي شباهت زيادي به امير قاسم دارد و به همين دليل هم سلوليهايش به او پيشنهاد ميكنند خودش را بهعنوان صاحب احتمالي اين چهره معرفي كند. اميرقاسم كه با يك تصادف حافظهاش را از دست داده هنوز هم چيزي به ياد ندارد و تنها به پيشنهاد دوستانش ميخواهد «سنگ مفت و گنجشك مفت» را امتحان كند و آگهي را به گردنش مياندازد و به همه ميگويد كه مرد اين تصوير است؛ مردي كه هيچچيز از گذشته اين تصوير را به ياد نميآورد. بعد از ۲۰ سال دوري كمتر كسي به غير از آسيه باور ميكند كه او همان مرد گم شدهاش است اما نشانهاي آن دو را به گذشته پيوند ميزند؛ نشانهاي كه هيچ كدامشان نميدانند ديگري هنوز آن را با خود دارد...
فكر ميكنيد كه او به خاطر حادثه تصادفي كه پشت سر گذاشته به فراموشي مبتلا شده و تمامي گذشتهاش را از دست داده اما در مورد اينكه چنين از دست دادن حافظهاي آلزايمر است، نياز به دادن توضيحات بيشتري دارد.
نه دخترش را به ياد ميآورد و نه آسيه را. حتي وقتي او را به خانهاش هم ميبرند هيچچيز آن خانه را به ياد نميآورد. آنقدر در اين فراموشي غرق است كه گاهي شك ميكنيم او واقعا همان كسي است كه عكسش در روزنامه چاپ شده بود.
رفتارهاي كودكانهاي دارد. عاشق بازي كردن است و تفاوتي ميان موقعيتهاي جدي يا لحظاتي كه ميتواند در آن تفريح كند قائل نميشود. در سختترين لحظاتي كه ديگران براي شناسايي صاحب آن عكس تمام تلاششان را ميكنند، تنها فكر او بازيكردن است.
در مقابل خشم ديگران واكنشي نشان نميدهد. وقتي برادر آسيه كتكش ميزند و به او توهين ميكند باز هم نميتواند واكنشهاي طبيعي يك آدم بالغ را نشان دهد. همانطور كه مهدي هاشمي بازيگر اين نقش ميگويد، اين مرد درست مثل يك بچه است.
اول اسمها فراموش میشوند و بعد چهرهها. گاهی حتی عزیزترین کسانشان را هم از یاد میبرند و حافظه کوتاه مدتشان آرام آرام تحلیل میرود. با پیشرفت بیماری، به جای زندگی در زمان حال، در خاطرات گذشته و کودکیشان غرق میشوند. کمی بعد نشانیها و اسمها از یاد میروند و زمان حال بیشتر از قبل جایش را به گذشته میدهد. حدود یک قرن از نام گذاری این بیماری ناشناخته به نام کاشفش «آلزایمر» میگذرد اما هنوز درمانی برای این بیماری پیدا نشده.
تنها در امیدوار کنندهترین شرایط، پزشکان با داروها و تمرینهای بسیار توانستهاند روند رشد این بیماری را کند کنند؛ گرچه در همین دنیایی که همه چیزش درگیر علم است، باز هم باید باور کنیم که اگر این فراموشی سراغمان بیاید از دستش خلاص نخواهیم شد. فیلم آلزایمر بهانهای بود برای نوشتن از این بیماری، معرفی نشانههایش و صحبت از اینکه آلزایمر چه تفاوتی با سایر فراموشیها و بیماریهای زوال عقل دارد. گرچه امیرقاسم داستان را به زحمت میتوان مبتلا به آلزایمر دانست اما بررسی نشانههایش بهانه خوبی بود تا بتوانیم از برخی تصورات نادرست رایج در مورد این بیماری پرده برداریم.
تاکنون چیزی راجع به بیماری «دمانس (dementia)» شنیدهاید؟ این بیماری شامل انواع مختلفی از بیماریهای کارکردی مغزی است که آلزایمر تنها یکی از رایجترین انواع آن است. امروزه حدود ۱۲ میلیون نفر در جهان دمانس دارند و انتظار میرود که این تعداد در سال ۲۰۴۰ به ۲۵ میلیون برسد. این درحالی است که آلزایمر به عنوان شایعترین نوع آن ۵۰ تا ۶۰، بیماران مبتلا به دمانس را به خود اختصاص داده است.
جالب است بدانید که تا کنون حدود ۱۰۰ نوع دمانس شناسائی شده است ولی از همه آنها شایعتر بیماری آلزایمر، دمانس عروقی، دمانس لوئی بادی (lewy body)، دمانس ناشی از ضربه سر، دمانس وابسته به انواع اختلالات حرکتی نظیر بیماری پارکینسون و دمانس ناشی از HIV هستند. در بیماران مبتلا به دمانس اختلالاتی در نظم کارکرد مغز ایجاد میشود که معمولاً پیش رونده هم هستند و باعث تحلیل رفتن مغز بیمار میشوند.
مبتلایان دمانس را میتوان از نشانههایی مثل از دست دادن حافظه، سردرگمی، از دست دادن تکلم و ادراک شناخت اما متاسفانه اغلب انواع این بیماری درمانی ندارند و تنها پزشکان تلاش میکنند با تجویز برخی داروها در بعضی بیماران و بر روی بعضی از علائم تاثیر بگذارند.
آلزايمر يك بيماري چند مرحلهاي است؛ بيماري كه با ويژگيها و مراحل مختلف شروع ميشود و بهدليل نبود درماني براي بيمارانش روز به روز شدت ميگيرد. اين بيماري با از دست دادن حافظه كوتاه مدت، فراموش كردن آدرسها و اسمها آغاز ميشود و كم كم تا آنجا پيش ميرود كه فرد حتى راه بازگشت به خانه را فراموش ميكند. اغلب بيماران آلزايمري به جاي مبتلا شدن ناگهاني به تمام عوامل، دورههايي را تجربه ميكنند كه در عين انجام زندگيشان به روال هميشگي، گه گاه يكي از علائم سراغشان ميآيد اما ماجرا هميشه به اين شكل نميماند و با تشديد آلزايمر در اين افراد نشانهها روز به روز پررنگتر، بيشتر و خطرسازتر ميشوند. اگر شما هنگام حلكردن جدول يا صدا كردن يكي از اطرافيانتان احساس ميكنيد كلمه مورد نظرتان نوك زبانتان است اما به يادش نميآوريد، شما آلزايمر نداريد بلكه تنها به يك لغزش زباني طبيعي دچار شدهايد. پس نميتوانيم هر فراموشي را آلزايمر بدانيم و نشانههاي واقعي اين بيماري را ناديده بگيريم. اين مشكل بيشتر از همه در بخش حافظه و خاطرات خود را نشان ميدهد. از طرف ديگر بيمار مجموعهاي از علائم رفتاري و جسمي را هم در مراحل پيشرفته اين بيماري تجربه ميكند درحاليكه بيمار داستان آلزايمر از اغلب نشانهها و تاثيرات اين بيماري محروم است.
براي ابتلا به آلزايمر دليل قطعي وجود ندارد. عدهاي از محققان معتقدند، اين بيماري يكي از نمونههاي بيماري زوال عقل است كه چه بخواهيم و چه نخواهيم با ورود به كهنسالي سراغمان ميآيد. برخي تحقيقات نشان ميدهد، اگر زمينههاي ژنتيك در فرد وجود داشته باشد احتمال ابتلاي او به اين بيماري بيشتر ميشود و البته دانشمندان ديگري هم ميگويند، سكته مغزى كه باعث از دست رفتن بخشى از سلولهاى مغز ميشود يا شوك عاطفى پس از از دست دادن عزيزى ميتواند خطر ابتلا به آلزايمر را افزايش دهد. گرچه هيچ كدام از اينها باعث بروز ناگهاني آلزايمر در بيمار نميشود اما در اينكه كسي با تجربه يك تصادف همه حافظهاش را از دست داده را بتوان يك مبتلاي آلزايمر دانست بايد ترديد كرد. شايد بتوان بيماري اين فرد را نوعي فراموشي كه حاصل آسيب ديدن بخشي از مغز است دانست اما آلزايمر يك بيماري است كه مرحله به مرحله ظهور پيدا ميكند و شدت ميگيرد و در كمتر موردي ديده شده كه آلزايمر بهدليل يك حادثه و به شكلي ناگهاني و با تمام ويژگيهايش بروز پيدا كند. اين درحالي است كه اميرقاسم فيلم، پس از حادثهاي كه برايش رخ داده بود حافظهاش را از دست ميدهد و سالها بدون هيچ يادآوري از گذشتهاش زندگي ميكند.
امير قاسم تنها گذشتهاش را از ياد برده درحاليكه هيچ مشكلي در به ياد آوردن همسلولياش ندارد. او حتي ميتواند جملاتي كه آنها بيان كردهاند را مقابل ديگران تكرار كند و اين يكي ديگر از دلايلي است كه باعث ميشود به آلزايمر داشتنش شك كنيم. اين درحالي است كه علائم اين بيماري با از دستدادن قدرت حفظ اطلاعات بهخصوص حافظه موقت در دوران پيري، خود را نشان داده و بهتدريج با از دست دادن قدرت تشخيص زمان، افسردگي، از دست دادن قدرت تكلم، گوشهگيري و سرانجام مرگ در اثر ناراحتيهاي تنفسي به پايان ميرسد. مرگ پس از ۵ تا ۱۰ سال از بروز علائم اتفاق ميافتد، گرچه بيمار از حدود ۲۰ سال قبل از ظهور علائم به اين بيماري مبتلا شده است. در واقع بهتر است تصور كنيم كه اميرقاسم به نوعي ديگر از بيماري زوال عقل (دمانس) مبتلاست اما آلزايمر نشانههايي دارد كه كمتر ميتوانيم در اين بيمار مشاهدهاش كنيم و يكي از اين نشانهها اين است كه او سالهاست به اين بيماري مبتلاست، بدون آنكه اين بيماري كهنه تاثيري روي جسمش گذاشته باشد.
فيلم ميگويد، اميرقاسم سالهاست به اين نوع از فراموشي مبتلاست اما اگر علائم اين بيماري را بهطور واضحي ميتوانستيم در او ببينيم، اين ادعا را هم ميپذيرفتيم. چراكه برخلاف تصور رايج آلزايمر تنها مخصوص كهن سال ها نيست. در حقيقت هر چند افزايش سن، ريسك ابتلا به بيماري را افزايش ميدهد اما آلزايمر گاهي در افراد جوان تر هم بروز ميكند. محققان دريافته اند كه افراد ۴۰ تا ۵۰ سالهاي هم به اين بيماري مبتلا شده اند. البته با افزايش سن خطر ابتلا به آلزايمر نيز افزايش پيدا ميكند اما وجود فاكتورهاي بسيار و همين طور زمينه هاي ارثي مي تواند افراد را در سنين كمتري هم به اين اختلال مبتلا كند به همين دليل اين يكي از معدود ادعاهاي درستي است كه در مورد فرد مبتلا در فيلم مطرح شده است.
يكي از تصورات غلط در مورد اين بيماران اين است كه بيمار آلزايمري متوجه وقايعي كه در اطرافش رخ ميدهد، نيست. درحاليكه بسياري از افرادي كه به آلزايمر مبتلا هستند، نسبت به تمامي وقايعي كه در اطراف آنها روي ميدهد آگاهي دارند اما عدهاي نيز با اين مسئله مشكل دارند. واقعيت اين است كه بيماران آلزايمري همان انسانهاي سابق هستند و شما بايد ملاحظه آنها را كرده و در مقابلشان با احترام رفتار كنيد. البته زماني كه برادر آسيه امير قاسم را به دروغگويي متهم ميكند و حتي به او آسيب ميزند، لحظهاي فكر نميكند كه مرد مقابلش فراموشي و حتي آلزايمر دارد و اميرقاسم هم بدون توجه به آسيبهايي كه ميبيند تنها به او ميگويد كه اينجا غريب است و ميخواهد كه كسي با او بازي كند. در اين شرايط است كه ميتوانيم با قوت بيشتري بگوييم كه اين مرد يك بيمار آلزايمري نيست بلكه به نوعي ديگر از زوال عقل مبتلاست. او حتي نميتواند تفاوتي ميان برخوردهاي درست يا آزاردهنده قائل شود و تنها چيزي كه به آن فكر ميكند دنياي خودش است و بازيهايش.
متخصصان ميگويند، اگر يك فراموشي ممتد و مستمر در مورد تمام مقاطع زندگي رخ دهد بعيد است كه اين مسئله ناشي از بيماري آلزايمر باشد. همانطور كه گفتيم آلزايمر بيماري است كه مرحله به مرحله در فرد بروز پيدا ميكند. او ابتدا توان به ياد آوردن چيزهايي كه اخيرا ياد گرفته را از دست ميدهد ولي خاطرات قديمياش بسيار ديرتر از ذهن او پاك ميشوند.
بيماران مبتلا به آلزايمر ممكن است يك حافظه غني و دقيق در مورد خاطرات كودكيشان، آهنگهاي مورد علاقهشان و بازيها و ورزشهايي كه درگذشته انجام دادهاند داشته باشند اما ممكن است خاطرات روزهاي گذشتهشان را به ياد نداشته باشند.
درابتدا خاطرات نزديك و بعدا خاطرات گذشته محو ميشوند و شخص طي صحبت كردن دچار سردرگمي ميشود. شخص توانايي پيدا كردن لغات مناسب براي ادامه يك مكالمه را از دست ميدهد درحالي كه بازيگر فيلم آلزايمر اغلب اين نشانهها را در خود ندارد و تنها ميتوان گفت كه به نوعي، از زندگي اجتماعي واقعي كه در اطرافش ميگذرد فاصله دارد و البته گذشتهاش را هم از ياد برده؛ گرچه گذشته نزديكش و هم زندانياش را هنوز به ياد ميآورد.
هيجانهاي كودكانه يكي از نشانههاي آلزايمر است كه در شخصيت اول اين فيلم هم ديده ميشود. او در هر فرصتي دوست دارد با ديگران بازي كند و حتي پيدا كردن فردي كه بهدنبالش ميگردد براي او كم اهميتتر از بازي كردن است. در اداره پليس، زندان يا هر جاي ديگري او چنين حركات كودكانهاي را از خودش نشان ميدهد اما با وجود اين نشانه باز هم نميتوان بهطور قطع گفت كه او يك بيمار آلزايمري است، زيرا اين بيماران در دوره اوج بيماري حتي از عهده نظافت خود و لباس پوشيدن بر نميآيند و كودكي فقط در حرفها و رفتارشان بروز پيدا نميكند بلكه آنها مثل يك كودك حتي در محافظت از خود هم ناتوانند.آلزايمر با توانايي فكر كردن، استدلال و ارتباط اجتماعي فرد رابطه دارد و ميتواند منجر به ناتواني او در مراقبت از خود شود.
مبتلایان آلزایمر تنها فراموش کار نمیشوند بلکه آنها به شکل محسوسی دچار تغییرات خلقی میشوند. این افراد در آغاز پیشرفت بیماری، در شخصیت، خلق و خو و انگیزههایشان دچار دگرگونی میشوند. خیلی اوقات توجهشان به موضوعات جنسی بیشتر میشودیا مدام از تجربیات گذشته و خاطرات قدیمیشان میگویند و هیچ توجهی به ارتباط این خاطرات با موضوع بحث ندارند اما یکی از ابتداییترین نشانههای این بیماری گوشه گیری است و از آنجایی که آنها دچار انزوا و نوعی حالات افسردگی میشوند، پزشکان به اشتباه در مراحل اولیه، این بیماری را افسردگی ناشی از سالخوردگی تشخیص میدهند و با تجویز اشتباه داروهای ضدافسردگی نمیتوانند مانع از رشد و پیشرفت این بیماری شوند. بخشی از این انزوا را میتوانیم در حالات امیر قاسم ببینیم گرچه او چندان نشانهای از پرخاشگری یا دگرگونیهای دیگر خلقی نشان نمیدهد. پیش از این گفتیم که نمیتوانیم او را یکی از مبتلایان این بیماری بدانیم و به همین دلیل نمیتوانیم بگوییم که او همه نشانههای آلزایمر را دارد.
اختصاصی مجله اینترنتی برترین ها Bartarinha.ir
ارسال نظر