هفت داستان کودکانه قدیمی برای ترساندن بچهها
این داستانها هر چند عبرت آموز بودند گاهی نویسندگان در نوشتن آنها اغراق میکردند و داستانهای هشدار دهنده و ترسناکی را برای کودکان مینوشتند.
۱. عاقبت بچهای که ناخنش را بجود
این داستان درباره پسری است که عادت ناپسند مکیدن انگشتان و جویدن ناخن هایش را دارد. مادر پسرک گفته اگر این عادت زشت را کنار نگذارد، عاقبت تلخی در انتظارش است و خیاطی با قیچی بزرگی انگشتان او را قطع خواهد کرد. این داستان ترسناک بخشی از کتابی به نام Struwwelpeter نوشته (هاینریش هافمن) در سال ۱۸۴۵ میلادی است. این کتاب شش داستان را با مفاهیم مختلف در بر میگیرد: هر غذایی که جلویت میگذرند بخور، با حیوانات مهربان باش، ناخنها و موهایت را کوتاه کن و... این موضوعات در قالبی ترسناک به کودکان ارائه شده است.
۲. دخترک گریان
این داستان درباره دختر کوچکی است که با وجود داشتن زندگی زیبا و خوب همیشه گریه میکند. مادرش به او هشدار داده که اگر زیاد گریه کند بینایی اش را از دست خواهد داد. دخترک سرانجام نه تنها بینایی اش را از دست میدهد بلکه چشمهایش از حدقه بیرون میآیند و روی زمین میافتند.
۳. عاقبت تقلید از پسرها
این داستان کودکانه درباره دختری است که رفتارهای پسرانه و گاهی بی ادبانه دارد و ذرّهای ظرافت و رفتار دخترانه در او به چشم نمیخورد. در پایان داستان او واقعاً به یک پسر با شغل دریانوردی تبدیل میشود. این داستان در سال ۱۸۵۹ میلادی نوشته شده است.
۴. شنل قرمزی
این داستان درباره دختری است که به نصیحت مادرش که گفته در مسیر رفتن به خانه مادربزرگ با غریبهها حرف نزن، عمل نکرده است. مشکل شنل قرمزی از نصیحت ناپذیری اش شروع میشود. این داستان میخواهد بچهها را بترساند تا از عواقب گوش ندادن به حرف بزرگترها بر حذر باشند. اصل این داستان به نسخه ایتالیایی قرن دهم با عنوان (مادربزرگ قلابی) برمی گردد و نسخههای زیادی از روی آن نوشته شده که معروفترینش داستان برادران گریم است.
۵. مکس و موریتز
(ویلیام بوش) در سال ۱۸۶۵ میلادی داستانی درباره دو کودک نوشت که رفتارهای خبیثانهای داشتند، برای مثال با دادن دانههای سمّی پرندگان را میکشتند، خیاط را درون رود انداختند، مرغهایی که قرار بود پخته شود را میدزدید، موهای معلمشان را آتش زدند و در تختخواب عمویشان حشرات موزی انداختند. پایان این دو کودک در داستان تیره و تار بود و یک کشاورز آنها را تکه تکه کرد و گوشتشان را به عنوان غذا جلوی مرغابیها ریخت.
۶. ربکا
این داستان درباره دختر خوبی به نام ربکا است. او فقط یک رفتار زشت دارد و درهای خانه یا هر مکان دیگر را محکم میکوبد تا بقیه را بترساند. سرانجام در یکی از این مردم آزاریها سنگ بزرگی روی سرش میافتد و میمیرد. این داستان را (هیلاری بیلوک) نوشته بود.
۷. پیرزن گونی به دست
داستان پیرزنی به نام (ام عدل) در مناطق اطراف مدیترانه و سوریه، یک داستان قدیمی است. پیرزنی که یک گونی روی دوشش انداخته و بچههای شلوغ و بازیگوش را درون آن میاندازد و بالای کوه میبرد و در آنجا با تخت سوزنی و پوشاندن لباسهای ضخیم مجازاتشان میکند. پیزرن همیشه پشت پنجرههای خانهها میایستد و به حرفهای اهالی خانه گوش میکند تا بچههای خوب و بد را بشناسد. این داستان برای این است که بچهها شبها را زود بخوابند، زیرا پیرزن شبها کارش را شروع میکند.
نظر کاربران
تکراری نبود؟؟؟؟؟؟؟؟
اگه این داستان ها رو برای بچه های الان تعریف کنی باور که نمیکنن یه بیلاخ هم بهت نشون میدن
پاسخ ها
والا کاش فقط اینا باشه ماشالا مییییخورنت ماها پیششون درس پس میدیم
والا
اولی و دومی چه ترسناک!!
این داستان مکس و موریتز خودش یه horror movies بود من بزرگسال کپ کردم بدبخت بچه ها
داستان پیرزن گونی به دست رو تو خراسان هم شنیدم که اونجا بهش میگفتن جُل جُلِ خسته! یه زنی که شبا میرفته بالا پشت بوم و بچه هایی که دیر میخوابیدن رو میبرده با خودش.
پاسخ ها
پس چرا من نشنیدم؟
چرا این روشهای تنبیهی زیبا و خلاقانه کمرنگ شده!؟به نظرم تو ایران ظرفیت های زیادی نظیر کاراکترهای سمندون ،مادربرزگه و گربه شهرموشها و... برای احیای این مهم فراهم است
پاسخ ها
چون دیگه تنبیه روش تربیتی محسوب نمیشه واین داستانا مال زمانی بود که از تنبیه وتشویق واسه شکل دادن رفتار بچه ها استفاده میکردن و نتیجه ای جز ترس واضطراب برای بچه نداشت درضمن بعضی رفتارهای بد روکه شاید بچه بلد نیس یادشون میده مثل دزدی و.. والان کاملا از لحاظ علمی منسوخ شدده...خودمنو توبچگی خیلی از اینچیزا ترسوندن والان یه موجود ترسو وبزدل باراومدم حتا تو تصمیمات مهم زندگی ...نکنید از اینکارا
خخخخخ عالی بود
بچه های الان نه تنها میخندن به این ماجراها، بلکه آموزش جلوگیری از باردار شدن رو هم تو تبلتشون نشونت میدن
خودمون هم کم نداریم. مثل نمکی
نمکی هفت درو بستی یه درو نبستی نمکی
یا
آستین درازه (یه آدم بد با دستها و آستین های دراز که بچه هایی که دیر می خوابن رو از دودکش بالا می کشه و میبره)
خدایی اینا چی بودن
هر شب ساعت ۱۲ به فردا قرار دلار و کل اجناس قیمتاشان بتلابرن و گران شن فکر کنید اینقدر ترسناکن و میترسید تا دستشویی نمیتوانید برید با تشکر از سایت خوب برترینها دست شما درد نکند
برا ما داستان مادر شب رو تعریف میکردن ... من همش منتظر بودم سقف خونه رو بشکافه و بیاد منو با خودش ببره
چند روز پیش رفتم خونه ی خواهرم یه بحثی پیش اومد که ما رسیدیم سر قضیه ی یه سر دو گوش ( وقتی کوچیک بودیم برای اینکه شب بخوابیم بهمون می گفتن یه هیولا هست به اسم یه سر دو گوش اگه بیدار باشیم میاد می خوردمون ) بعد خواهرم گفت یه زمانی از این یه سر دو گوش چقدر می ترسیدیم خواهر زادم که ۱۱ سالشه گفت که از بی عقلی خودتونه مگه نمی فهمیدین یه سر دو گوش همون آدمه خلاصه می خواستم بگم این داستان ها اینا رو نمی ترسونه
پاسخ ها
ازبس ما عقل داریم
منم ترسيدم چه برسه به بچه ها