ندانستنیهای جالب (۳)
«مری مَیپس داج» نویسنده آمریکایی، اولین بار در کتابی به نام «هانس برینکِر» قصه ای را که خیلی از ما در کلاس چهارم دبستان شنیده ایم، تعریف کرد. داستانی که در آن پسرکی هلندی - که ما در ایران، او را به نام «پتروس» می شناسیم - طی ماجرایی با سوراخی در سد مواجه می شود و فداکارانه انگشتش را ساعت ها در این سوراخ قرار می دهد تا از فرو ریختن سد جلوگیری کند.
مجله همشهری دانستنیها - جلال افشار:
1. پتروس فداکار شخصیتی واقعی بوده است
«مری مَیپس داج» نویسنده آمریکایی، اولین بار در کتابی به نام «هانس برینکِر» (یا نام دیگرش، «اسکیت های نقره ای») قصه ای را که خیلی از ما در کلاس چهارم دبستان شنیده ایم، تعریف کرد. داستانی که در آن پسرکی هلندی - که ما در ایران، او را به نام «پتروس» می شناسیم - طی ماجرایی با سوراخی در سد مواجه می شود و فداکارانه انگشتش را ساعت ها در این سوراخ قرار می دهد تا از فرو ریختن سد جلوگیری کند.
روایت این ماجرا، تا سال ها در ذهن بسیاری از ما یک داستان واقعی می نمود، اما این داستان حقیقت ندارد. در واقع پتروس صرفا ساخته و پرداخته ذهن مری میپس داج بود؛ کسی که حتی هلند را از نزدیک ندیده. در داستان نام اصلی پتروس، همین «هانس برینکر» بود که دقیقا مشخص نیست چه کسی او را با عنوان پتروس، وارد کتاب های درسی ما کرده. چیزی که باعث شد خیلی ها در سراسر جهان این داستان را باور کنند، این بود که اصل کتاب هنوز به هلندی ترجمه نشده بود. پس از ترجمه کتاب در سال 1950 میلادی/ 1329 شمسی به زبان هلندی، تازه مشخص شد که اصلا چنین سدی در هلند وجود ندارد.
۲. چارلی چاپلین به دخترش نامه ای تاریخی نوشته است
بگذارید راحت تان کنیم؟ چنین نامه ای کلا وجود ندارد. جریان را از زبان «فرج الله صبا» که در سال های دهه 1350 سردبیر مجله «روشن فکر» بود، بخوانیم: «سی و چند سال پیش در مجله «روشن فکر» تصمیم گرفتیم به تقلید از فرنگی ها، ما هم ستونی راه بیندازیم که در آن نوشته های فانتزی به چاپ برسد. این شد که هر هفته در ستونی، نامه هایی فانتزی به چاپ می رسید. آن بالا هم سرکلیشه فانتزی تکلیف همه چیز را روشن می کرد.
بعد از گذشت یک سال، دیدم مطالب ستون تکراری شده. یک روز غروب به بچه ها گفتم مطالب چرا اینقدر تکراری اند؟ گفتند اگر زرنگی، خودت بنویس! خب، من هم سردبیر بودم. به رگ غیرتم برخورد و قبول کردم. رفتم توی اتاق سردبیری که ناگهان چشمم افتاد به مجله ای که روی میزم بود و در آن، عکس چارلی چاپلین ودخترش چاپ شده بود. همان جا در دم، در اتاق را بستم و نامه ای از قول چاپلین به دخترش نوشتم. از آن طرف، صفحه بند هم مدام فشار می آورد که زود باش، باید صفحه ها را ببندیم. آخر سر هم این عجله کار دستش داد و کلمه ی «فانتزی» از بالای ستون افتاد.
همین باعث گرفتاری من طی این همه سال شد. بعد از چاپ این نامه آن را نوار کردند، در مراسم مختلف دکلمه اش می کردند و بدتر آن که به زبان ترکی استانبولی، آلمانی و انگلیسی هم منتشر شد. حتی در چند جلسه که خودم هم حضور داشتم، باز این نامه را خواندند و وقتی گفتم این نامه جعلی است و زاییده تخیل من، ریشخندم کردند که «چه می گویی؟ مانسخه انگلیسی اش را هم دیده ایم.» نکته آخر اینکه «مایکل چاپلین» (پسر چارلی چاپلین) وقتی در سال ۱۳۸۰ مهمان جشنواره فیلم فجر شد، به خبرنگارها گفت پدرش آن قدر گرفتار بوده که فرصت نداشته برای بچه هایش نامه بنویسد؛ اما باز هم کسی باورش نشد.»
3. کشتی نوح پیدا شده است
داستان نوح پیامبر، روایتی مشترک بین تمام ادیان ابراهیمی است، البته با جزئیاتی متفاوت قرن ها پس از این ماجرا، خیلی ها مدعی پیدا کردن کشتی نوح بوده اند. تنها سرنخی هم که وجود داشت نشستن کشتی بر قله یک کوه بود، اما کدام کوه؟ کسی نمی داند. برخی از کوه های شمال بین النهرین نام بردند ولی با توجه به این که نشانه دقیقی از زمان زندگی حضرت نوح نداریم این ادعاها بیشتر شایعه و دروغ است.
تنها در سال 2007 بود که کلیسای واتیکان برای پیدا کردن کشتی نوح در کوه های آرارات سرمایه گذاری کرد، چرا که مطابق برخی روایات، در این منطقه بیشترین احتمال یا شواهد مبنی بر وجود این کشتی وجود دارد. تیم کاوش مدعی بودند که به احتمال 99 درصد، کشتی را یافته اند؛ خبری که حتی در مجلات معتبری مثل نشنال جئوگرافیک هم منتشر شد، ولی باستان شناسان درباره این یافته ها، تردید جدی دارند.
۴. كلاه وایکینگ ها شاخ داشت
در تمام کاوش های باستانی در مناطقی که محل زندگی وایکینگ ها بوده یا وایکینگ ها آنها را مورد هجوم قرار داده اند، تنها یک نمونه کلاهخود شاخدار پیدا شده، آن هم هیچ شباهتی به انیمیشن ها و فیلم هایی که از وایکینگ ها به تصویر کشیده می شود، ندارد. واقعیت این است که کلاهخود وایکینگ ها اصلا شاخ نداشته است. چنین کلاهی تنها روی مقبره های وایکینگها ترسیم شده است و مورخان بر این باور هستند که از این شکل کلاه تنها در مراسم و تشریفات آیینی استفاده می شده، نه در میادین جنگ.
احتمالا شاعران و نویسندگان قرن نوزدهم میلادی با استفاده از قدرت تخیل و باتوجه به داستان های دهان به دهان در مورد وایکینگ ها چنین کلاهی را به وجود آورده اند. اما زمانی که مطالعات باستان شناسی روی وایکینگ ها انجام شد، واقعیت خودش را نشان داد. البته بد نیست بدانیم که این نوع کلاهخود میان جنگجویان آلمان فعلی در عصر برنز رواج داشت که هیچ ارتباطی به وایکینگ ها نداشتند.
5. جسد یا مقبره چنگیزخان مغول پیدا شده است
حدود ۸۰۰ سال از مرگ چنگیز خان گذشته و هنوز کسی از محل مرگ و دفنش خبر ندارد. تنها می دانیم که او، مخفیانه به خاک سپرده شد تا دشمنانش از مرگ او سوءاستفاده نکنند. برخی دانشمندان و باستان شناسان، تلاش هایی جدی برای پیدا کردن مقبره چنگیزخان داشته اند، ولی به نتیجه ای نرسیده اند. یکی از مهم ترین تلاش ها از سوی گروهی از دانشمندان آمریکایی و مغول به سرپرستی «آلبرت لین» (از محققان مؤسسه «نشنال جئوگرافیک») انجام گرفت، اما این کاوش ها تنها به یافتن بنایی بزرگ (متعلق به قرن ۱۳ و ۱۴ میلادی) در دل کوهی دور افتاده در شمال غربی مغولستان ختم شد. از چند سال پیش تحقیقات روی این بنا ادامه دارد، اما هنوز نشانه هایی قطعی مبنی بر این که این بنا قبر چنگیزخان باشد، وجود ندارد.
۶. موقع سوختن رم نرون ویولن می زد
نرون امپراتور محبوبی نبود. حتی می توان گفت یک حاکم منفور نزد مردم و اطرافیانش بود. دلیل بخشی از این نفرت هم مادرش «آگریپینا» بود، زنی که آنقدر قدرت داشت که حتی در سال های اولیه حکومت نرون تصویرش در کنار او روی سکه ها بود. رفتار ستمگرانه آگریپینا همواره باعث ایجاد شایعات علیه نرون می شد. اما درباره آتش سوزی چیزی که می دانیم این است که نرون اصلا هنگام آتش سوزی رم در شهر نبود. مورخین نوشته اند که او وقتی رم آتش گرفت، در دهکده ساحلی «آنتسیو» بود. نرون ابتدا خبر را جدی نگرفت، ولی وقتی چند قاصد برایش خبر آوردند که آتش سراسر رم را خاکستر کرده است، شبانه به سوی پایتخت حکومتش بازگشت و حتی تلاش بسیاری کرد تا آتش سوزی را کنترل و مدیریت کند؛
ولی مشکل اینجا بود که مثل همیشه شایعاتی علیه او ایجاد شده بود که نرون آتش سوزی را به قصد ایجاد یک نمایش بزرگ به راه انداخته. زیرا نرون بیش از هر امپراتوری در تاریخ رم به هنر علاقه داشت. برخلاف این گفته ها و به گواه تاریخ، رم در زمان نرون بسیار باشکوه و زیبا توسعه پیدا کرده بود. مورخین هرگز نتوانستند عامل آن آتش سوزی را پیدا کنند، اما نرون برای آن که محبوبیتش را دوباره به دست بیاورد آتش سوزی را به گردن مسیحیان انداخت، هرچند که این موضوع هم چندان راه به جایی نبرد نرون مدتی بعد به دلیل برکناری از طرف سنا سرافکنده شد و خودکشی کرد. نرون قطعا از آتش سوزی شهر رم که خودش آن را با شکوه تمام ساخته بود، خوشحال نبود و ویولن نمی زد، اما در خاموش کردن آتش کوتاهی کرد.
7. ناپلئون کوتاه بود
ناپلئون از سارکوزی بلندتر و هم قداولاند بود
راستش نه آن قدر کوتاه. شاید بهتر باشد بگوییم ناپلئون مردی با قدی متوسط بود. پس ماجرای کوتاهی قدش از کجا آمد؟ روایت های مختلفی وجود دارد. مثلا ادعای انگلیسی ها که آن زمان دشمن درجه یک او بودند. یکی دیگر از دلایلی که به اختلاف قد ناپلئون در طول تاریخ دامن زد هم، تفاوت واحد اندازه گیری «اینچ فرانسوی» و «اینچ انگلیسی» بود. اینچ در فرانسه کمی بلندتر از اینچ در انگلیس است، به خاطر همین قد ناپلئون در انگلیس کوتاه تر از چیزی که واقعا بود، قلمداد می شد به همین سادگی عده زیادی فرض کرده اند که ناپلئون کوتاه قد بوده.
در منابع انگلیسی قد ناپلئون «پنج فوت و دو اینچ» نوشته شده که معادل حدودا، 1.5 متر است، قاعدتا این عدد برای قد کوتاه است، اما پس از کالبدشکافی از جنازه ناپلئون مشخص شد قد حقیقی ناپلئون حدود 1.69 سانتیمتر است. برای این که بدانیم چنین قدی کوتاه است یا بلند باید اطلاعات آماری ای از متوسط قدی فرانسه زمان ناپلئون داشته باشیم که کار بسیار دشواری است، اما می دانیم امروز متوسط قد مردم فرانسه 1.74 سانتیمتر است، با این حساب قد ناپلئون از متوسط قد فعلی مردم فرانسه فقط حدود پنج سانتیمتر کمتر است و می توان نتیجه گرفت او فردی با قد متوسط بوده است.
۸. آمریکا و شوروی از خط تلفن سرخ در دوران جنگ سرد استفاده می کردند
در سال های اوج جنگ سرد، ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی یک راه ارتباطی مستقیم بین سران دو کشور به وجود آوردند تا هنگام بروز یک بحران اتمی یا درگیری احتمالی، زمانی که راه های تماس بسته می شود، قادر به تماس گرفتن با یکدیگر باشند. با این که در رمان ها و فیلم های مرتبط با جنگ سرد، در نظر عموم خط سری واشنگتن - مسکو یک تلفن قرمز رنگ جلوه داده می شود، اما در حقیقت اصلا ارتباط آنها به صورت تماس های تلفنی نبوده است. پیشنهاد برقراری خط سری اولین بار در سال 1950 داده شد، اما تا سال 1962، همزمان با بحران موشکی کوبا، زمانی که آمریکا و شوروی متوجه شدند که
پیام های سیاسی شان بیشتر اوقات چندین ساعت طول می کشد تا به دست شان برسد، متوجه اهمیت «خط سری» شدند. بنابراین دو ملاقات مهم در جنوا انجام دادند و در آن موافقت شان را در رابطه با برقراری یک خط ارتباطی مستقیم اعلام کردند. در ۳۰ آگوست سال ۱۹۶۳ سیستم جدیدی روی کار آمد که نسبت به خط تلفن امنیت بیشتری داشت. خط سری از تجهیزات «تله تایپ» که امکان فرستادن پیام های متنی به یکدیگر را به وجود می آورد، تشکیل شده بود. بعد از آن و در سال ۱۹۸۸ راه ارتباطی به صورت فکس در آمد و از سال ۲۰۰۸ هم، ارتباط، ای میلی شد.
9. در دادگاه لاهه، مصدق با انگلیسی ها شوخی کرده بود
شایعه ای وجود دارد که می گوید مصدق برای تحقیر انگلیسی ها، پس از پیروزی در دادگاه لاهه، با آنها شوخی می کرد. منبع این گفته، صرفا یک تصویر است، اما با جست و جویی ساده می توان متوجه شد که در این عکس، مصدق نه با نماينده انگلیس در لاهه، بلکه با «ارنست گراس» نماینده دولت ایالات متحده آمریکا در سازمان ملل متحد در حال صحبت است که عکسی در حال خندیدن از آنها گرفته شده.
گزارش این دیدار، در کتابخانه «هری ترومن»، رئیس جمهور وقت آمریکا به طور کامل آمده است. شایعه تعجب برانگیز دیگر اینکه مصدق حقوقدان، برای ایجاد حس حقارت در انگلیسی ها، در ابتدای دادگاه لاهه در جای آنها نشسته و حاضر نشده از جای خود بلند شود. این ادعای مضحک، دادگاه مهم لاهه را با یک بازی کودکانه اشتباه می گیرد و اشخاصی چون رؤسای کشورها را در حد اطفال پایین می آورد.
۱۰. از امیر کبیر عکاسی شده است
چندی قبل، عکس مردی قوی هیکل با ریشی بلند، عصا به دست و لباس قجری پوش در کنار مردی دیگر در اینترنت دست به دست می شد و مردم با حرارت، آن را نخستین تصویر یافته شده از امیرکبیر می خواندند و می گفتند ببینید که امیر، اصلا به خوش قیافگی نقاشی هایش نبوده است. اما این تصویر، قطعا امیرکبیر نیست. چرا؟ چون این تصویر از مجموعه عکس های «ارنست هولستر» انتخاب شده و هولستر متولد 1835 میلادی (1214) بود
و وقتی جناب امیرکبیر در دی ماه ۱۲۳۰ شمسی (ژانویه ۱۸۵۲ میلادی) به قتل رسید، او تنها ۱۷ سال داشت و قطعا در مملکت خودش به سر می برد. زمانی که هولستر به ایران آمد، ۱۰ سال از مرگ امیرکبیر می گذشت. به جز این، صنعت عکاسی یا «فوتوگراف» (نه «داگرئوتایپ» Daguerreotype) یعنی روشی که این عکس با آن گرفته شده، در سال ۱۸۴۹ (۱۲۲۸) اختراع شد، یعنی کمی قبل از مرگ امیرکبیر و در آن زمان هنوز آنقدری پیشرفت نکرده بود که به نقاط دیگر دنیا برود.
نظر کاربران
خوب بود ولی توضیحاتش خلاصه تر باشه خیلی بهتره
عالی عالی آقای فالی
پاسخ ها
خیلی عالیه...همیجوری برو جلو..
چقد تو ادم مزخرفي هستي
دلتون میاد اینجوری با گل گلابمون حرف بزنین؟!!
تویی که هی میگی عالی آقای فالی خیلی مسخره ای
عالی عالی آقای فالی...
برترینها نیست که...مهد کودک راه انداختیم !!!!
در مورد کشتی حضرت نوح واقعا نمی دونید کدوم کوه؟تو قرآن که اسمش اومده نوشته وبر فراز کوه جدی فرود آمدمحض اطلاع گفتم تا ندانستنتون به دانستن تبدیل بشه
پاسخ ها
دانشمند عزیز نوشته کجاست این کوه جدی
ّهمه چی رو با تعصب نگاه میکنیدها ! !
حالا که شما که انقدر اطلاعات قرآنی دارید مکان دقیق این کوه رو تو نقشه به همه نشون بدید که دیگه انقدر دنبالش نگردن!
وتو دانشمند تر ،من فقط منظورم اسمشه متوجه شدی پروفسور
این مطالبتون هم نیاز به ی ویرایش دارند....
دروغ نوشتن نامه چارلی چاپلین به نظر درست نمیاد.یعنی چی؟
تا الان سه چار بار همه این مطالبو تو بخشای مختلف گذاشتید بگردید یه چیز جدید پیدا کنید
آقا اصلا روایت کتاب فارسی دهه پنجاه اسم پسر فداکار هانس بوده
حالا کی بااین اسم مشکل داشته تحریف داستان کرده باید أموزش و پرورش جواب بده که جوابگویی چیز رایجی نیست تو این مملکت