طنز؛ شعرا، ما هم مثل شما معمولی بودیم!
در مورد مفاخر ادبی و تاریخی و اساطیری و آثار باستانی ما اصولاً رویکرد و رویه جذابی داریم. یعنی بصورت طوفان کاترینا میآییم و یک بخشی را نابود کرده و سراغ بقیه بخشها میرویم.
در مورد مفاخر ادبی و تاریخی و اساطیری و آثار باستانی ما اصولاً رویکرد و رویه جذابی داریم. یعنی بصورت طوفان کاترینا میآییم و یک بخشی را نابود کرده و سراغ بقیه بخشها میرویم.
بهعنوان نمونه چند سال پیش سازمان ثبت شرکتها اعلام کرد که اسامی شرکتها باید بصورت«سه سیلابی یا بیشتر» باشد اما مردم این سه سیلابی را با سه سیرابی اشتباه گرفتند و هرکس به آنجا میرفت و میخواست یک شرکت خدمات نظافت و نگاهداری از سالمندان تأسیس کند، نام آن را مثلاً میگذاشت «شرکت پاکبانان داریوش و کمبوجیه تقیزاده و شرکا با مسئولیت محدود!» به این صورت نخستین شوخی ما با مفاخر تاریخیمان آغاز شد.
کمی بعد نوبت واگذاری مفاخر ادبی به کشورهای دیگر شد. مولانا که رفت، ابوسعید ابیالخیر را که یکی از کشورهای همسایه مثل نیمار حق فسخ قراردادش را داد و به نام خود زد و از آنجایی که ما دست به فروشمان خوب بود، چند صباح دیگر بعید نبود که آگهیهایی با این مضامین منتشر میکردیم؛ الف- یک شاعر قرن سوم فولاسپرت با تخفیف بیمه، فقط خریدار واقعی، ب- به ازای خرید سه شاعر، یک سوزنی سمرقندی بصورت رایگان دریافت کنید، ج- برای دریافت شاعر در قرن موردنظرتان، عدد آن را به این شماره پیامک کنید و یک سشوار شارژی هم هدیه بگیرید، د- به علت مسافرت، یک شاعر با دیوان و مجموعه آثار فوری به فروش میرسد.
حالا امروز آمدهایم و در مقبره این بزرگواران همه کار میکنیم بجز آن کارهایی که باید انجام دهیم. مثلاً شما به مقبره فردوسی میروید، میخواهید شاهنامه بخوانید، یک نفر همین طوری که لب پایینش را گاز میگیرد آرام در گوش شما میگوید: «فردوسی آدم متواضعی بود، دوست نداشت کسی آثارش رو بلند بخونه!» شما دیوان را میبندید و پی کارتان میروید.
ارسال نظر