طنز؛ ناجی ِ یوزهای ایرانی
چون تا یک حسرت ملی پنجاه یوز بیشتر باقی نمانده بود تصمیم گرفتم کاری انجام دهم. پس در صفحه اینستا نوشتم: امروز برای حمایت از یوز ایرانی با دوستان به تماشای فیلم «من و شارمین» میرویم. توقع نداشتم مردم اینگونه به محیط زیست بیتوجه باشند.
چون تا یک حسرت ملی پنجاه یوز بیشتر باقی نمانده بود تصمیم گرفتم کاری انجام دهم. پس در صفحه اینستا نوشتم: امروز برای حمایت از یوز ایرانی با دوستان به تماشای فیلم «من و شارمین» میرویم. توقع نداشتم مردم اینگونه به محیط زیست بیتوجه باشند. فقط در سینما من بودم و سه تا از چهار رفیقی که در اینستا فراخوان داده بودیم.
حدس زدیم چون سانس ساعت سه بوده، مردم در حال استراحتند یا فیلم فاخر دوست ندارند. البته اینکه ساعت و اسم سینما را اعلام نکرده بودیم هم موثر بود. ما که دست از حمایتمان بر نمیداشتیم.
پس اینبار تصمیم گرفتیم من و دوتا از سه رفیق باقیمانده با گذاشتن هشتگ «حسرت ملی» و هشتگ «ابتکار دقت کن» مردم را نسبت به این فاجعه آگاه کنیم. اما هیچکس از هشتگمان حمایت نکرد.
البته این که تعداد فالوئرهای هر سهمان به سختی به ۳۰ تا میرسید هم بیتاثیر نبود. فقط چند نفر پیام گذاشتند: حسرت ملیِ واقعی شمایید که نمیدانید به ابتکار ربطی ندارد. ولی باز هم از پا ننشستم.
پیامی طراحی کردم و زیر عکس یوز ایرانی نوشتم «تا یک حسرت ملی تنها پنجاه یوز باقی مانده». به سختی یکی از دو رفیق باقیمانده را راضی کردم تا در گروههایی که عضو است پیام را فوروارد کند.
اما عدهای بعد از فرستادن چند استیکر ناجور زیر آن نوشتند: شما که فرق شیر ماده و یوز را نمیدانی لطفا از چیزی حمایت نکن. ولی ادمین گروه «سخن بزرگان» من را به فکر فرو برد.
وقتی زیر پیام نوشت: «آب قطعه اونوقت تو دلت برای گربهها میسوزه. پس فردا که از ما ۵۰ راس بیشتر باقی نموند کی میاد واسمون پیام بذاره؟» همین حرف تلنگری شد که من بهجای یوز ایرانی به فکر مبارزه با کم آبی بیفتم.
پس از همین تریبون اعلام میکنم، فردا برای مخالفت با مصرف بی رویه آب به دیدن کنسرت بهنام بانی میروم. شما هم بیایید.
ارسال نظر