طنز؛ ذکر شیخنا و مولانا علیرضا منصوریان (انار ا... برهانه)
آن فوتبالیست توانا، آن بازیکن سنپائولی و اشکودا، آن چون موج خروشان، آن درخشانِ آبیپوشان، آن رستوانهایش مشهور، آن معروف به علیمنصور، آن پدر شوآف ورزشی، آن سلطان حرکات انگیزشی، آن که با او آرزوهای طرفداران نقش بر آبه، آن که به او افتاده....
آن فوتبالیست توانا، آن بازیکن سنپائولی و اشکودا، آن چون موج خروشان، آن درخشانِ آبیپوشان، آن رستوانهایش مشهور، آن معروف به علیمنصور، آن پدر شوآف ورزشی، آن سلطان حرکات انگیزشی، آن که با او آرزوهای طرفداران نقش بر آبه، آن که به او افتاده دسته خرابه، آن سوژه عکاسان و روزنامهنگاران، آن مورد اصابت سنگ طرفداران، آن مبدع اصطلاحات عجیب، آن ارنجکننده ترکیبات غریب، آن کارد را رسانده به استخوان، شیر ژیان، شیخنا و مولانا علیرضا منصوریان (لاینصرف من الکوچ حتی به زور) از شباب مربیان بود و بازیگری برای دوربین نیکو میدانست و رمی هشت گیگ و پردازشی عظیم داشت و او را تصانیف و کلماتی والا است و حضور یوردانسکو دیده و کافی خورده اوست و ابولفرشینگش گویند که افضل القاب است.
در ابتدای کار او آوردهاند که فست فود نامبرتن داشت و بیشترِ اعظمِ وقتش را در فضای بیزینسی خودش پردازش میکرد و چیکن پاپ کورن نیکو میساخت و استریپس اسپایسی میکرد. و مریدان میخوردند و نعرهها میزدند از منزلت و فلفلی که غذاهایش داشت. در خبر است که ابتدای توبه او آن بود که مغرضانی او را گفتند به زیدان مانی و او فکر کرد که گویند: «در مربیگری به زیدان مانی» و به فوتبال بازگشت و مربی شد.
پس چون مربی شد او را گفتند: «در طریق قهرمانی چندین منزل است؟» گفت: «اول فرشینگ و دیوم بازی مالکانه و سیوم سخت بباز بودن و چهارم امتیاز خوب برداشتن و پنجم خریدهای شیک و جنتلمن کردن و ...» و همینطور میگفت الی غیر النهایه.
نقل است که در مربیگری روشی غریب داشت و در پندارتایم، بمب میترکاند و دستوراتش را با حرکات بدن برای بازیکنان ارسال میکرد و چون گل میخورد، دست مربی حریف را میگرفت و رمانتیک بازی در میآورد و سنگی که طرفداران برایش پرت میکردند، میبوسید و روی سر میگذاشت. پس چون بازی به پایان میرسید، «گلچین شو جدید منصوریان» در مترو فروش میرفت و مریدان حرکاتش میدیدند و پیراهنها چاک میکردند.
نقل است که به تنهایی سرانه مطالعه در ایران را افزایش داده بود و تحقیقات بسیار داشت و روی دفاع یوونتوس مطالعه میکرد و مسائل سخت را پردازش میکرد. در خبر است چون به همایش بهترین مربیان آسیا دعوت شد، او را گفتند: «موضوع سخنرانیات چیست؟» گفت: «راهکارهایی برای بازپروری تیم بعد از باخت» چون این شنیدند، زود همایش تعطیل کردند و برایش بلیت گرفتند و بازش گرداند. اعلی ا... مقامه.
نقل است که ول نکن بود و چون به تیمی وارد میشد، دیگر بیرون نمیرفت و استعفا دادن بلد نبود و بعد از باخت مدام مهلت میگرفت و در این کار توانا بود. چندان که مریدان چون صاحبخانه خواست بیرونشان کردن، پیش علیمنصور میرفتند و او از صاحبخانه برایشان مهلت میگرفت و این از کراماتش بود.
در خبر است که برای فرار از بحران راهکارهای فراوان داشت و مریدان به سراغش میرفتند و مشاوره میگرفتند. مریدی از باب مشورت او را پرسید: «با همسرم اختلاف دارم و او طلاق میخواهد و توان پرداخت مهریه ندارم چه کنم؟» علیمنصور تاملی کرد و گفت: «رحمتی رو اخراج کن» دیگری گفت: «از کار اخراج شدهام و پول ندارم و طلبکارها به دنبالم هستند. چه کنم؟» گفت: «رحمتی و جباری رو با هم اخراج کن... چند روز صبر کن اگه باز تو صدر خبرها بودی چینی و دستیارات هم اخراج کن».
و او را کلمات عالی است. میگفت: «بر خلاف میل باطنیام باختیم» و میگفت: «کسانی که زاویه داشتهاند، با خودشان هم زاویه داشتهاند و فقط من بودم که با هیچ کسی زاویه نداشتم» و میگفت: «من کپی پیست کیروشام» و حقا که نیکو میگفت.
نقل است که چون وقت وفاتش نزدیک شد و قابضالروح به سراغش رفت، زود ژست گرفت و دست بر سر گذاشت و حرکات عجیب و غریب از خودش در آورد و روی زمین نشست. قابضالروح گفت: «چه میکنی؟ و ماذا فازا؟» علیمنصور گفت: «مگه عکاس نیستی تو؟» قابض گفت: «چرا عکاسم... بیا بریم ازت عکس پروفایلی بگیرم» و او را با خود برد.
چند روز بعد او را دیدند در جایی نشسته بود و فرشینگ میکرد. گفتند: «مگر قابض الروح تو را نبرد؟» گفت: «فضا یه طوری بود که من فضای رفتن رو پردازش نکرده بودم... فعلا استپ کردیم و گفتم رحمتی رو ببره... منم تا داربی مهلت گرفتم». رحمه ا... علیه.
نظر کاربران
عااااااااالی :)
انصافا آخر خنده بود. (:
پای این روزات میمونم تا دوباره جون بگیری؛من به عشق تو باز میخونم تو ستاره کبیری....
1.2.3.4مال ماست ........چهار فینال آسیاست تو هنوز خوابشو ندیدی
ترکیدم !خدانکشتت!خیلی کارت درسته
قسمت ازراعیل عالی بو