۵۹۲۴۲۷
۲ نظر
۵۰۰۹
۲ نظر
۵۰۰۹
پ

طنز؛ شهرام و شبنم

شهرام و شبنم از بچه‌های بلاگستان پارسی در دهه‌ هشتاد بودند. طریقه‌ آشنایی جالبی داشتند. شبنم یک وبلاگ داشت به نام یه قطره شبنم و اسم وبلاگ شهرام باهمستان بود.

علي رضازاده در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:

شهرام و شبنم از بچه‌های بلاگستان پارسی در دهه‌ هشتاد بودند. طریقه‌ آشنایی جالبی داشتند. شبنم یک وبلاگ داشت به نام یه قطره شبنم و اسم وبلاگ شهرام باهمستان بود. یک روز شبنم که توی خانه دعوایش شده بود یک پست می‌گذارد که: «از دنیا و آدماش خیری ندیدم. دنیا دیگه برام ارزش نداره. مرسی که تا حالا منو خوندین. من می‌خوام خودکشی کنم». اما تمام کامنت‌های پستش تقریبا و دقیقا چنین چیزی بود: «وبلاگ نازی داری. به من هم سر بزن». شبنم در حالی که کاملا نا امید شده بود و جدی جدی دیگر می‌خواست خودش را بکشد، برای آخرین بار f۵ را زد و صفحه‌اش را رفرش کرد. کامنتی از کسی بود به نام شهرام باهمستان.
شهرام که مثل اینکه جدی جدی پُست را خواند بود کامنت گذاشته بود که دنیا انقدر ارزش ندارد و همه چیز روبه‌راه می‌شود. بعد هم در یک کامنت خصوصی شماره موبایلش را فرستاده بود. شبنم باورش نمی‌شد که به این زودی‌ها از کسی خوشش بیاید ولی به دو دلیل از او خوشش آمده بود. اول اینکه پست‌هایش را می‌خواند و کامنت درست می‌گذاشت. دوم اینکه موبایل داشت و با کلاس بود. در هر صورت در سریع‌ترین زمان ممکن قرار گذاشتند. هر چه می‌گذشت شبنم و شهرام بیشتر از هم خوش‌شان می‌آمد. آن‌ها تقریبا هر روز هم را می‌دیدند. هر وقت می‌خواستند حرف بزنند به کافی‌شاپ می‌رفتند و برای فيلم ديدن هم به سینما می‌رفتند. ترجیحا سانس‌های صبح. خیلی موقع‌ها ممکن بود کافی شاپ نروند چون حرفی نمانده بود، اما عادت سینما رفتن هیچ‌وقت ترک نمی‌شد. یعنی شهرام بی‌خیالش نمی‌شد و این موضوع خیلی روی مخ شبنم رفت.
جوری که فکر می‌کرد شهرام او را فقط برای سینما رفتن و همراه داشتن می‌خواهد. دو سه بار سعی کرد شهرام را امتحان کند. مثلا یک روز گفت: «شهرام جان. امروز سینما نه. فقط بریم کافی شاپ. از فیلم بینی خسته شدم». و شهرام هم که انگار سینما خط قرمزش بود، حسابی قاطی کرد و به هم ریخت و شر به پا کرد. چند وقتی به همین منوال گذشت تا اینکه کاسه‌ صبر شبنم لبریز شد و همه چیز را تمام کرد. انتظار داشت دو سه روز پیدایش نشود تا ببیند شهرام چه حالی دارد. اما شهرام خیلی راحت با قضیه کنار آمد و کمی هم خوشحال شد. بعد از جدایی شبنم تنها یک پست گذاشت که: «تا نگاه می‌کنی.. وقت رفتن است.
باز هم همان حکايت همیشگی.. پ ن: شاید وقتی دیگر.. شاید جایی دیگر» و بعد هم وبلاگ را برای همیشه بست. چند وقت بعدش هم ازدواج کرد و بعد ازدواجش به درسش هم ادامه داد و ارشد روانشناسی بالینی گرفت. شهرام اما بی‌خیال سینما و سینما رفتن نشد. بعد از جدایی اولین پستش را گذاشت: «رفقا... سری جدید فیلم بینی شروع شده. دوستانی که تمایلی به سینما و فیلم بینی دارن، کامنت خصوصی بذارن. سپاس...» و طبعا دوره‌های جدیدش را شروع کرد. انقدر فیلم دید و در سینما خبره شد که در فیلمسازی ترکاند و یک جایزه هم از جشنواره لوکارنو برد. اخیرا شنیدم انقدر در سینما فرو رفت که از خوشحالی سکته کرد و مرد.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • reza

    این الان طنز بود یا ریشخند مخاطب یا شهرام دستی ازت گرفته نداده یا چی؟

  • بدون نام

    خوب منظور؟چیو می خواست بفهمونه خدا شفات بده

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج