طنز؛ عمو من! عمو من!
دیروز صبح هم مثل چند روز اخیر، جهانگیری (که با پیژامه راه راه و پیراهن و کت در گیرندههای سیاه و سفید معلوم بود)، پرسید: «دخترم این متن صحبتهای من آمادهاس؟» و با ۲۰۰ صفحه کاغذ مواجه شد که باید در هر مراسم ۲۰ صفحهاش را میخواند.
دیروز صبح هم مثل چند روز اخیر، جهانگیری (که با پیژامه راه راه و پیراهن و کت در گیرندههای سیاه و سفید معلوم بود)، پرسید: «دخترم این متن صحبتهای من آمادهاس؟» و با ۲۰۰ صفحه کاغذ مواجه شد که باید در هر مراسم ۲۰ صفحهاش را میخواند. بعد رفت دم در تا وَن بیاید. همین که در ون را باز کرد، دید ۱۰ پانزده وزیر دولت یازدهم و دوازدهم نشستهاند. پرسید: «شما اینجا چی کار میکنین؟» وزرا گفتند که برای تودیع و معارفه یک سرویس گرفتهاند تا دور هم باشند.
جهانگیری به این فکر میکرد که از کدام وزارتخانه شروع کند. همه وزرا گفتند: «عمو من! عمو من!» از آنجا که فرهنگ خیلی مقوله مهمی است، اولین نفر وزیر ارشاد بود. در همان ون، جهانگیری از وزیر جدید پرسید: «خب بگو ببینم برای وزارت ارشاد چه برنامهای داری آقای صالحی؟» صالحی امیری گفت: «من؟» جهانگیری رو به آن یکی صالحی کرد و گفت: «نخیر، شما» صالحی گفت: «علی الحساب یه قطعه آماده کردیم که همینجا براتون اجرا میکنیم کلیت کار دستتون بیاد. منتها ساز که نميتونیم استفاده کنیم، بلند هم دست نزنید که بیان جمعمون کنن!» بعد بدون دخالت ساز! قطعهای اجرا کرد. وزرا همینطوری دو انگشتی همراهیاش میکردند که به سالن رسیدند. مراسم برگزار شد و جهانگیری هم به قید قرعه ۲۰ صفحه از متنهایش را خواند. آخرش دیگر نفس کم آورد و گفت: «خب دیگه این وزارتخونه رو به دستان با کفایت آقای صالحی میسپاریم». صالحی امیری از بین جمعیت گفت: «من؟» جهانگیری گفت: «نه، ایشون!» صالحی امیری بغض کرد و گفت: «من که سخنرانی میکنم برات بذارم برم؟» جهانگیری دلش سوخت و گفت: «تو هم بمون» و با حکم ريیسجمهور، یک معاونت کوچولو برایش درست کرد. بقیه هم باز سوار ون شدند.
جهانگیری پرسید: «خب کجا بریم؟» هر کدام از وزرا یک طرف آستینش را گرفته بودند و میگفتند: «عمو من! عمو من!» از قدیم گفتهاند «معارفه و تودیع مال کوچیکتره». پس به مراسم وزارت ارتباطات رفتند و جهانگیری باز ۲۰ صفحه دیگر خواند، منتها چون برگهها را مرتب نکرده بود، از زحمات وزیر اقتصاد تقدیر کرد و ارتباطها را ریخت توی اقتصادها. واعظی گفت: «الان تموم شد همه چی؟ من که وزارت میکردم برات، مبارزه با فیلترینگ میکردم برات، بذارم برم؟» جهانگیری دلش سوخت و یک حکم ريیس دفتری برایش گرفت و گفت: «تو هم بمون» بعد باز هم بقیه راه افتادند و در راه یک ساندویچ فلافل خوردند و چند تا مراسم دیگر رفتند و چند تودیع و معارفه انجام دادند تا رسیدند به آخرین معارفه در سازمان محیط زیست.
پس میبینیم که نباید مسئولان را خسته کرد و از آنها زیاد کار کشید. تازه آقای جهانگیری از خوبها و پرانرژیهاست. شما حساب کنید نماینده مجلسی که ۱۰ ساعت در پرواز بوده چه رفتاری خواهد داشت!
نظر کاربران
چه متن جالبی
...ارتباطها را ریخت در اقتصادها.....