۵۸۹۶۷۳
۱ نظر
۵۰۰۳
۱ نظر
۵۰۰۳
پ

طنز؛ دردهای وحشتناک‌تری هم وجود دارد

نمی‌دانم چه بر سر پدرم آمد، اما می‌دانم که زمانی می‌دانستم. به یک نوع فراموشی نادر و پیچیده دچار شده‌ام که باعث می‌شود ندانم چه بر سر پدرم آمد. این را پزشک پیری به من گفت که سال‌ها در مورد فراموشی‌های نادر و پیچیده مطالعه کرده بود.

پدرام سلیمانی در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:

نمی‌دانم چه بر سر پدرم آمد، اما می‌دانم که زمانی می‌دانستم. به یک نوع فراموشی نادر و پیچیده دچار شده‌ام که باعث می‌شود ندانم چه بر سر پدرم آمد. این را پزشک پیری به من گفت که سال‌ها در مورد فراموشی‌های نادر و پیچیده مطالعه کرده بود. خودش هم به این درد دچار بود و می‌گفت وحشتناک‌ترین دردش همین است و هیچ دردی در زندگی به وحشتناکی آن نیست. و دلش می‌خواست حرف‌های بیشتری بزند اما توهین‌های من او را وادار به سکوت کرد. زشت‌ترین و هوشمندانه‌ترین توهین‌ها را نثارش کردم. آن‌قدر ادامه دادم که اشکش درآمد. دستش را روی قلبش گذاشت و شدت گریه‌اش بیشتر شد. من همچنان ادامه می‌دادم. سعی می‌کردم در توهین کردن خلاق باشم. هنوز فکر می‌کنم دردی که توهین‌های خلاقانه ایجاد می‌کند از دیگر توهین‌ها بیشتر و عمیق‌تر است. مستقیم به صورتش نگاه می‌کردم و به فحاشی ادامه می‌دادم. زیر لب خواهش می‌کرد که بس کنم. التماس می‌کرد و من ادامه می‌دادم. به جایی رسید که نفسش به سختی بالا می‌آمد.
از روی صندلی به زمین افتاد. فوري از جایم بلند شدم و به سمتش رفتم تا بتوانم همچنان به صورتش نگاه کنم و به توهین کردن ادامه بدهم. چند دقیقه‌ای گذشت و پیرمرد دیگر گریه نکرد. حرفی نزد. تکانش دادم اما واکنشی نشان نداد. نمی‌دانستم زنده است یا مرده. به‌خاطر همین با احتیاط، با الفاظ توهین‌آمیز صدایش کردم تا اگر زنده بود فکر نکند که فحاشی‌هایم به پایان رسیده است. تشنه‌ام شده بود. چند لحظه مردد بودم که اول علايم حیاتی‌اش را بررسی کنم و بعد بطری آب را از کیفم در بیاورم و آب بخورم یا بالعکس. این دوراهی‌های احمقانه همیشه ذهنم را مشغول می‌کردند و هنوز هم همین‌طور است. بالاخره تصمیم گرفتم که اول آب بخورم و بعد نبض و ضربان پیرمرد را بررسی کردم. مرده بود.

چشمانش کاملا باز و خیس بود. سعی کردم چشمانش را ببندم اما موفق نشدم. شاید اگر به‌جای پا از دستانم استفاده می‌کردم موفق می‌شدم. یک دقیقه سکوت کردم و به جنازه پیرمرد نگاه کردم. بعد از گفتن جمله «دیدی دردهای وحشتناک‌تری هم تو زندگی هست؟» ترکش کردم.

چندین سال از مرگ پیرمرد می‌گذرد و من هنوز نمی‌دانم که چه بر سر پدرم آمده است. هرچند هنوز می‌دانم که زمانی می‌دانستم. هنوز گاهی از اینکه نمی‌دانم غمگین می‌شوم و مثل هر انسان دیگری گریه می‌کنم. اما همچنان امیدوارم که به یاد بیاورم. به هر حال هر انسانی دردی دارد اما مهم این است که بداند «دردهای وحشتناک‌تری هم وجود دارد».
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

ایمپلنت اقساطی دندان با ضمانت مادام العمر

برای مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • علی

    این چی بود نوشتید؟! طنز بود مثلا؟!

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج