طنز؛ ذکر شیخنا و مولانا محسن رضایی (قدس ا... نفسه الزکیه)
آن پدر انتخابات ایران، آن از جمله خبیران، آن صاحب جملات شورانگیز، آن آماده برای شرکت در هر چیز، آن مترصد انجام تکالیف، آن صاحب تالیف، آن نظامی و اقتصاددان و سیاستمدار، آن در راه رسیدن به هدف استوار، آن دارای برنامههای باحال، آن صاحب ایده تبدیل وزارت کار به.....
آن پدر انتخابات ایران، آن از جمله خبیران، آن صاحب جملات شورانگیز، آن آماده برای شرکت در هر چیز، آن مترصد انجام تکالیف، آن صاحب تالیف، آن نظامی و اقتصاددان و سیاستمدار، آن در راه رسیدن به هدف استوار، آن دارای برنامههای باحال، آن صاحب ایده تبدیل وزارت کار به اشتغال، آن طراح استراتژی قیچی و مناطق فدرالی، آن از اساتید علوم استدلالی، آن مبدع ویکیرضایی، آن باخبر از مسائل قضایی، آن برای هر سخنش دارای شواهد، شیخنا و مولانا محسن رضایی (هو یحب الرای و الرای یحبه) از کبار اصولگرایان بود و همیشه در میدان بود و صحنه مدام او را صدا میزد.
نقل است از ابتدای صباوت عشق داوطلب شدن بود و برای هر چیزی داوطلب میشد. چون دوستان میخواستند کارها بر گردنش بیندازند؛ میگفتند: «کی داوطلب میشه ظرفها رو بشوره؟»، «کی داوطلب میشه مشقهای همه رو بنویسه؟» و او مدام دستش را بالا میگرفت و داوطلب میشد و همه کارها انجام میداد. پس بزرگ شد و داوطلبی پیشه کرد و به همه جا سفر میکرد و در همه انتخاباتها داوطلب میشد.
پس از آن در کنار ساختمان وزارت کشور منزل کرد و هر روز بدانجا میشد و میگفت: «انتخاباتمنتخابات جدید چی دارید؟» و در همه نامزد میشد و چون صبح از خواب برمیخواست؛ میگفت: «یه سرچ بزنید ببینید جایی برنده نشدیم؟»
در خبر است که برای ریاست جمهوری برنامههای اساسی داشت و شِزَم میدانست و انیمه ژاپنی و دیجیمون زیاد نگاه میکرد و تسوکهوار، بر هوا برمیخواست و میگفت: «استراتژی قیچی» و ناگاه سیاست خارجی به سامان میشد و دیگر بار فریاد میزد: «مناطق نه گانه فدرالی» و اقتصاد شکوفا میشد و وضع مردم نیکو میگشت و هزارتومانی از جیبش بیرون میکشید و میگفت: «اینک ضربه آخر استاااااد: ارتقاااااا پیدا کن» و در لحظه ارزش پول کشور ارتقا پیدا میکرد و این از افضل کرامات بود.
در خبر است که اراده بسیار داشت و از اساتید موفقیت بود و پیوسته میگفت: «برای یک کاندیدا بنبست بیمعناست. یا راهی مییابیم یا راهی میسازیم» و در این عرصه تالیفات فراوان داشت و کتب «۱۰۱ راه برای موفقیت در انتخابات» و «صندوق رای خود را قورت بده» از این جملهاند.
نقل است شیخنا سعید جلیلی از او وصیتی خواست. او را گفت: «پسرم، در یک انتخابات شرکت کردی و رای نیاوردی. بعد از این هر چه کنی و هر جا نامزد شوی؛ همه تکراری است» شیخ قالیباف آنجا بود. گفت: «مرا نیز وصیتی کن» محسن گفت: «شما خودت اوستای این کاری داداش... ما درس پس میدیم» و ابراز ارادت کرد.
دیگر روز به ترامپ گفت: «بر حذر باش که نتانیاهو و سلمان زیر پایت پوست خربزه میاندازند». ترامپ موهایش را چنگ زد و گفت: «بابا بذار درسمون به اول لثه برسه بعد ضرب المثل بگو» و از خود بیخود شد و چند نفر از کارمندان کاخ سفید را اخراج کرد.
نقل است روزی که در انتخابات آخر ثبت نام نکرد؛ عجیب روزی بود و آسمان تیره بود و بادی شدید میوزید و طبیعت هنگ کرده بود. جمله مریدان دست حیرت بر دهان گرفته بودند و پیوسته میگفتند: «یعنی چی شده؟ نکنه مریض شده باشه؟» و هشتگ میزدند: #این_یعنی_یک_اشکالی_هست
اما شیخ بیخویشتن در خانه نشسته بود پیژامه پوشیده و مناظرهها از تلویزیون میدید و به نوهاش میگفت: «زمان ما سوالها اينقدر آسون نبود که... یه عکس معدن بود همه اونا که ژنشون خوب بود فکر کردن دره است... فقط من درست گفتم» و تخمه آفتاب گردان میشکست و میگفت: «اینجاشرو ببین... اینجاش خیلی باحاله».
نقل است که چون او را وقت وفات نزدیک شد، کت و شلوار ثبتنام پوشید و برنامههای اقتصادیش برداشت. پس قابضالروح شناسنامهاش گرفت و ثبت نامش کرد و چون از این دنیا رفت، هاتفی پیوسته ندا سر میداد: «صندوقها برگیرید که انتخابات بی او دیگر صفایی ندارد» رحمها... علیه.
نظر کاربران
جالب بود
جالب بود
درود.
بخش (ذکر شیخنا...) خیلی جالبه،دستتون درد نکنه.