صبح زود بیدار شدم. رفتم دوش گرفتم و خواستم قبل از رفتن به جلسه با وزیر امور خارجه کنگو صبحانه بخورم که تلفن زدند و خبر دادند گروه بوکوحرام در مرز چاد ۴۰ نفر را به رگبار بسته. لابد انتظار دارند یککاره بلند شوم بروم چاد وسط این گرما.
صبح زود بیدار شدم. رفتم دوش گرفتم و خواستم قبل از رفتن به جلسه با وزیر امور خارجه کنگو صبحانه بخورم که تلفن زدند و خبر دادند گروه بوکوحرام در مرز چاد ۴۰ نفر را به رگبار بسته. لابد انتظار دارند یککاره بلند شوم بروم چاد وسط این گرما. منشی را صدا زدم و از او خواستم بیانیهای تنظیم کند در محکومیت این جنایت. بعد زنگ زدم به وزیر امور خارجه فرانسه و از او خواستم تا کشورش را مجاب کند برای مداخله نظامی در مساله نیجریه. او هم گفت: زرشک! به من چه؟ اینجور وقتها یاد من میفتی؟ به عشقت آمریکا بگو... حرفهایمان نیمساعتی طول کشید و من دیر به جلسه رسیدم.
طرف کنگویی ناراحت شده و رفته بود. گویا بلافاصله هم با خبرگزاریهای خارجی مصاحبه کرده و گفته بود که آقای دبیرکل به مسائل آفریقا بیتوجه است. مزخرف میگوید. اتفاقا آفریقا به مشکلات دبیرکل بیتوجه است. به معاونم گفتم برود به هتل محل اقامت او و برایش در اسرع وقت یک وقت ملاقات ویژه بگذارد. نماینده فلسطین در سازمان هم زنگ زد و گفت ماجرای شهرکسازی همچنان ادامه دارد و بیانیه قبلی ما چیزی را عوض نکرده. گفتم تا عصر امروز بیانیه دیگری تنظیم خواهیم کرد که شدیداللحن باشد و قول دادم با آمریکاییها هم تماس بگیرم تا پادرمیانی کنند. او هم گفت برو به درک و گوشی را گذاشت. در جلسه ظهر مساله عراق را بررسی کردیم. چند تن از حاضران در جلسه معتقد بودند که خود سازمان باید نیرو بفرستد به عراق. گفتم حتما بررسی میکنم.
یکی از دیپلماتهای اسلوونی گفت: شما ۸۰ درصد از عمرت را در حال بررسی هستی! یک کاری بکن! قول دادم بیانیهای صادر کنم. از جلسه که آمدم بیرون سردرد و تهوع داشتم. رفتم به اتاقم تا قدری بخوابم. هنوز چشمهایم گرم نشده بود که رییسجمهور افغانستان زنگ زد. طالبان باز هم در مرکز شهر کابل حمله انتحاری انجام داده بودند. گفتم حالا که ما آنجا نیروی امنیتی نداریم. اما یک بیانیه میدهیم و این حمله را محکوم میکنیم. خیلی عصبانی شد و گفت بیانیه را به جای صادرکردن کار دیگری بکن. از آنجایی که ساعت چهار با نمایندگان آمریکای مرکزی جلسه داشتم، مجبور شدم قید خواب را بزنم و دوباره دوش بگیرم. با همان سردرد کذایی رفتم سر جلسه.
نماینده السالوادور مدام غرولند میکرد و من هم در حالی نبودم که بفهمم چه میگوید. گفتم یک بیانیه در حمایت از کشورش صادر خواهیم کرد. عصبانی شد و به انگلیسی لهجهدار یک ردیف کلمه پشتهم گفت که همهشان با «اف» شروع میشد. در زمان تنفس جلسه همسرم زنگ زد. گفت دخترمان با همسرش اختلاف شدیدی پیدا کرده و میخواهد جدا شود. گفتنش درست نیست، اما خیلی خوشحال شدم. بالاخره امروز کاری پیش آمد که امکان دارد بتوانم بدون صدور بیانیه در حل و فصلش مفید باشم. گفتم فردا مرخصی میگیرم و میآیم خانه. بعد نشستم و با خیال راحت متن بیانیهها را تنظیم کردم. عجیب که دیگر نه سردرد داشتم و نه تهوع.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
نظر کاربران
واقعا همین طوره مقامش تشریفاتیه