۵۷۶۸۰۱
۵۰۱۲
۵۰۱۲
پ

طنز؛ «انتقال» یا «رسیدن»؟

دهخدا درب کلاس را باز کرد و نگاهش به نیمکت‌های خالی افتاد. نخست نگاهی به ساعتش انداخت، عقربه‌ها هشت صبح را نشان می‌دادند. سپس روزشمار جیبی‌اش را درآورد و نگاهش کرد، شنبه‌ بود و پاییز، خبری از تعطیلی رسمی هم نبود.

حسن غلامعلی‌فرد در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:

دهخدا درب کلاس را باز کرد و نگاهش به نیمکت‌های خالی افتاد. نخست نگاهی به ساعتش انداخت، عقربه‌ها هشت صبح را نشان می‌دادند. سپس روزشمار جیبی‌اش را درآورد و نگاهش کرد، شنبه‌ بود و پاییز، خبری از تعطیلی رسمی هم نبود. آرام آرام سوی میزش رفت و روی صندلی زپرتی‌اش نشست. صدای قیژ قیژ چوب‌های موریانه‌زده‌ صندلی همچون مگس خودش را به دیوارهای کلاس کوبید و پژواکش گوش دهخدا را آزرد. دهخدا نگاهی غمبار به نویسنده‌ای خیالی انداخت و گفت: «داداش شیش و هشتش کن» پس نویسنده خیالی دود سیگارش را سوی مگس‌ از صدا بر آمده فوت کرد، مگس‌ روی زمین افتاد و دو پایش رو به بالا بود و راهش از نویسنده کج بود و... دهخدا پوف کرد و گفت: «وا بده پسرم!» پس نویسنده خیالی بشکنی زد و ناگهان شاگردها در کلاس پیدا شدند.
نویسنده چوب جادویش را در جیب گذاشت، عینک گردش را جابه‌جا کرد، سپس دود شد و رفت هوا. حدادعادل با کلافگی گفت: «من تازه داشت چرتم می‌گرفت، چرا یهویی ما رو به اینجا انتقال دادین؟» دهخدا نفسی عمیق کشید و گفت: «به جای انتقال از رسیدن یا آوردن یا رساندن بهره ببرید» روحانی با دلخوری به حدادعادل گفت: «دست شما درد نکنه، وسط مراسم ما می‌خواستی بخوابی؟» جهانگیری گفت: «از این موگرینی یاد بگیرین که چقدر خوب دقت میکنه» نامداری نگاهی پر نخوت به موگرینی انداخت و گفت: «ایش» دهخدا کوبید روی میز و گفت: «شما کجا بودین؟» نجفی گفت: «روحانی گفت امروز تعطیله، ما هم گفتیم باشه» دهخدا نگاهی به روحانی انداخت و گفت: «انگار خیلی دلت خوشه‌ها!» زنگنه به جهانگیری گفت: «این پول نفت هنوز منتقل نشده‌ها! فکر کنم کلا باید بی‌خیالش بشیم»
دهخدا گفت: «به جای منتقل نشده بگو نرسیده، چرا مدام از واژه‌های نقل و انتقال و منتقل بهره می‌برید؟» قالیباف با بغض گفت: «ما رو به ضرب جادو آوردی سر کلاس که بهمون سر کوفت بزنی؟ من توی همین ۱۰ دقیقه میتونستم روی چندتا چیز ماله بکشم» کواکبیان گفت: «انتقال برخی دوستان در فصل نقل و انتقالات را به فال نیک می‌گیریم» جدیدی گفت: «میشه برای رفتن قالیباف هم تهران رو تعطیل کنید؟» چمران با خشم نگاهی به جدیدی انداخت و گفت: «دیر فاز عوض کردی!» جدیدی عصبانی شد و حرف‌هایی پیرامون نسبت‌های خانوادگی زد. دهخدا با کلافگی به نویسنده‌ خیالی‌اش پیامک داد و نوشت: «میشه یه تُک پا با چوب جادوت بیای اینجا؟»
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج