طنز؛ ترک صندلی موجب مرض است
من از بچگی صندلی دوست داشتم. ۶ ماهم که بود قل میخوردم تا خودم را به نزدیکترین صندلی برسانم و پایهاش را محکم میگرفتم. کم کم که بزرگ شدم و توانایی بالارفتن از در و دیوار را بدست آوردم، صندلی شد تنها جایگاه مورد علاقه من.
من از بچگی صندلی دوست داشتم. ۶ ماهم که بود قل میخوردم تا خودم را به نزدیکترین صندلی برسانم و پایهاش را محکم میگرفتم. کم کم که بزرگ شدم و توانایی بالارفتن از در و دیوار را بدست آوردم، صندلی شد تنها جایگاه مورد علاقه من. میرفتم مینشستم روي صندلی آشپزخانه و از آنجا غذا درست کردن مادرم را نگاه میکردم و هر چند دقیقه یک بار هم عر میزدم که «سوپ» یا «ملاقه» و مادرم هم برای ساکت کردن من همه چیز را جلوی دستم میگذاشت. در نتیجه برای به هم ریختن محیط اطرافم نیازی به حرکت اضافه نداشتم و از همان روی صندلی میتوانستم خرابکاری را به خوبی مدیریت کنم.
ولی یک حادثه ناگوار مسیر زندگیام را عوض کرد. در پنج سالگی، از بس که یک وری روی صندلی پلاستیکیام مینشستم، یکی از پایههایش به مرور خم شد و شکست و باورهای من را هم همراه خودش فرو ریخت. از آن روز صندلی گریز شدم. یعنی بیشتر از دو دقیقه روی یک صندلی نمینشستم.
از ترس اینکه هر لحظه ممکن است پایه صندلی بشکند، مدام جا عوض میکردم. در مهمانیها یک جا بند نمیشدم و تا همه صندلیهای صاحبخانه را امتحان نمیکردم، خیالم راحت نمیشد. بعدها در مدرسه هم همین وضع بود. تا چهارم ابتدایی معلمها قادر به شناسایی من نبودند، چون هر لحظه که سر میچرخاندند روی یک صندلی نشسته بودم. سالهای دانشجویی هم همین وضع بود. خلاصه کل زندگی من به صندلی عوض کردن گذشت و الان هم در محل کار، من را به صندلی میبندند تا پایان وقت اداری كه این عادت را ترک کنم!
صندلی دوستی کلا در میان ایرانیها رواج دارد و همه ما از بچگی میآموزیم که صندلی را بچسبیم و همه کارهایمان را انجام بدهیم. خیلیهایمان هم روی صندلی کج نمیشویم و در نتیجه اتفاق بدی هم برایمان نمیفتد که مجبور باشیم دايم صندلی عوض کنیم. یعنی تا با کاردک و سوهان ما را از روی صندلی نتراشند، صندلیمان را عوض نمیکنیم. یعنی بر اساس قانون ششم نیوتن که در بازدید از ایران به آن رسید، اگر فردی به فرد دیگر صندلی تعارف بزند، ۲۴۰ برابر آن زمان را باید صرف کندن فرد دوم از صندلی کند. ولی دقت کنید همه اینها در صورتی است که از اول به ما تعارف زده باشند! البته این قانون یک استثنا هم دارد و آن هم زمانی است که یک صندلی با پایههای بلندتر ببینیم.
پس نتیجه میگیریم به جاهایی که به ما تعارف نزدهاند وارد نشویم، اگر وارد شدیم هرجا گفتند بنشینیم و دو دقیقه بعد بلند نشویم برویم روی یک صندلی دیگر، اگر هم دايم جا عوض کردیم، آخرش نگوییم باقالی پلویشان سرد بود. شاید آخرش مجبور شوند ببندندمان به صندلی بلکه بیخیال شویم.
ارسال نظر