طنز؛ راننده تاکسی
ـ بیا بالا... بجنب تا افسر جریمه نکرده... نکوبی در ماشینو... تا خود میدون نمیرما... اما کرایه همونه فرقی نداره...
ـ بیا بالا... بجنب تا افسر جریمه نکرده... نکوبی در ماشینو... تا خود میدون نمیرما... اما کرایه همونه فرقی نداره...
ـ سلام...
ـ نمردیمو یه با تربیت هم سوار ماشین شد، باقی که همه بیشعور و نفهمند... علیک
ـ اختیار دارید قربان... اینطورها هم که میفرمايید نیست...
ـ چرا همینطوره که میفرمایم... این ماکس چیه زدی جلو دهنت... نکنه میخوای بانک بزنی؟
ـ نخیر قربان... بهخاطر بیماریهای مسری و همینطور آلودگی هوا...
ـ آهان آنفولانزاي خوکی رو میگی... ما که صبح تا شب هزارتا کور و کچل سوارمون میشنو تو صورتمون عطسه و سرفه میکنن... هنوزم که هنوزه دور از جونمون هیچ مرضی نگرفتیم... البته ما قدیمیها این چهار ستون بدنمون محکمه... شما دیگه نسل روغن نباتی و شیر پاستوریزه و پوشک بچهاید...
ـ درست میفرمايید اما... ضعف بدنی چه ربطی به پوشک بچه داره؟
ـ شما نبودی اون وقتا... ندیدی! قدیم بچهها را کهنهپیچ میکردن مثل گل، از این پوشکا نبود که همه جون بچه رو بگیره... بعدشم آب تو لوله نبود که... باید یخ حوض رو میشکستی تا کهنهتو بشوری...
ـ اسائه ادب نباشه... شما جسارتا مگه خودتون کهنه خودتون رو میشستید؟
ـ پس فکر کردی مثل الان بود که از همون روز اول همه کارای بچه گردن پدر مادر باشه... قدیم پدر مادر راحت بودن... واسه همین هرکدوم هفت هشتا بچه پس مینداختن... آهان اونجا رو ببین... مسافر!... سفت بیشنین که باید یه دور پلیسی بزنیم... الانه که یه دونه از این عبوریها سر برسه و از چنگمون درش بیاره...
ـ ولی ماشین که دیگه جا نداره آقای راننده... سه نفر عقب... بنده هم جلو...
ـ شما مثل اینکه هنوز نفهمیدی من چقدر خاطرتو میخوام... میخوای همینطوری این جلو باز باز بشینی؟... بیا یه کم اینطرفتر... آهان... حالا دو نفر دیگه هم کنارت جا میشن... این بیچاره که فقط یه نفره...فقط یه خورده چاقه... بپر بالا کپلی...
ـ آقای راننده...متاسفانه بنده الان بدجايي نشستم... حالا چطور میخواهید حرکت کنید؟... ای بابا.. آقای عزیز اینقدر خودتان را به بنده نچسبانید... آقای راننده مگه سوار کردن دونفر جلو خلاف مقررات نیست... ایشون هم که ماشاا... هیکل ساخته و پرداختهای دارند...
ـ ببین دیگه عشوه نیا... يه ذره همكاري كني، ميرسيم. رانندگی که بلدی... نیستی؟
ـ بنده گواهینامه رانندگی دارم... ولی تاحالا متاسفانه سعادت دنده بودن رو نداشتم... آقا میشه زیر بغلتون رو اینقدر به گردن بنده فشار ندهید؟... سر بنده خیس شد... چرا اینقدر مرطوب هستید شما...
ـ گرمش شده خب... چربی سوزونده... روغن کرمانشاهی که نخورده تا گوشت بشه به تنش... دنبه خورده خرس شده... خب دیگه بریم دنده یک...
ـ ای بابا... گیري کردیما....
ـ یه تکون بخور ببینم اصلا دنده خلاص هست یا نه...
ـ متاسفانه این آقا با این اندام درشتشون چنان به بنده فشار میارند که اصلا امکان حرکت جانبی برای من وجود نداره...
ـ خانمهایی که عقب نشستن ...یکی از اون عقب یه لگد بزنه به کمر این آقا تا بتونه جابهجا بشه بریم دنده یک... بجنبید ظهر شد... بزن آبجی شما که وسط نشستی... آهان... همینه... یکی دیگه... محکمتر...
ـ رفت دنده یک... ای بابا نزن دیگه خانم... شما هم انگار دنبال بهانه بودیها... با همون لگد اولی که شما به ستون فقرات بنده وارد کردی ماشین دیگه کاملا دنده اتوماتیک شد...
ـ تا نباشد چوب تر... فرمان نبرد دنده خر... هر هر هر... چقدر من بامزهام نه؟... عیالم هم همیشه میگه...
ـ آقا ممنون بنده دیگه پیاده میشم...
ـ کجا پیاده میشی؟... هنوز نرسیدیم که... ضمنا شما دیگه رو این ماشینی... باید صبر کنی همه رو برسونم بعد...
ـ قربان لااقل قول بدهید از دنده دو بالاتر نروید...
ـ باشه بابا... حالا بذار این کپلی رو پیاده کنیم... بعد هم این آبجیها پیاده بشن... باهم صحبت میکنیم...
ارسال نظر