۵۷۱۵۳۹
۵۰۰۸
۵۰۰۸
پ

طنز؛ «وساطت» یا «میانجی‌گری»؟

دهخدا در کلاس را باز کرد و دید موسوی‌لاری کوچک و عارف کوچک دست به یقه شده و فریاد می‌کشیدند. دهخدا آه کشید و نگاهی به تخته‌سیاه انداخت که رویش نوشته بودند: «فروش ژن مرغوب، بدون واسطه».

حسن غلامعلی‌فرد در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:

دهخدا در کلاس را باز کرد و دید موسوی‌لاری کوچک و عارف کوچک دست به یقه شده و فریاد می‌کشیدند. دهخدا آه کشید و نگاهی به تخته‌سیاه انداخت که رویش نوشته بودند: «فروش ژن مرغوب، بدون واسطه». دهخدا با خونسردی سوی موسوی‌لاری کوچک و عارف کوچک رفت، آن‌ها را از هم جدا کرد و گفت: «کلاس جای زد و خورد نیست». عارف کوچک سینه ستبر کرد و گفت: «ما که فقط زدیم، اینا ژن‌شون کتک‌خوره!» موسوی‌لاری گردن افراشت و گفت: «ما هم فقط زدیم، ما ژن‌مون خیلی هم بزن بهادره».
بابای مدرسه از بین آن دو نفر با سر و چهره‌ای کبود و خون‌آلود برخاست و با بغض گفت: «همه‌ مشت و لگداشون به من بدبخت خورد». دهخدا تا بابای مدرسه را دید با درماندگی پرسید: «شما میان این‌ها چه کار می‌کردی پدرجان؟» بابای مدرسه همان‌طور که خون را از روی چهره‌اش پاک می‌کرد پاسخ داد: «صدای داد و فریاد شنیدم، اومدم وساطت کنم». دهخدا با کلافگی گفت: «بهتره به جای وساطت بگی میانجی‌گری کردن یا پا در میانی کردن».
بابای مدرسه با دلسردی گفت: «شما هم وقت گیر آوردیا! ببین شاگردات چه بابایی از بابای مدرسه در آوردن» دهخدا پرسید: «حالا جنگ‌تون سر چی بود؟» مسجدجامعی پاسخ داد: «دعوا سر ژنِ مرغوبه» جنتی کوچک گفت: «دعوا کجا بود؟ ما اینوری‌ها گاهی با صدای بلند فکر می‌کنیم» رامین کوچک گفت: «اصولا راه دعوا از هر راهی بهتره!» کواکبیان گفت: «به هر حال ما جوانیم و مشاجره هم بخشی از جوانی‌ست» تاجزاده آه کشید و گفت: «ما هم یه زمانی خیلی از این حرف‌ها می‌زدیم، اما تازه الان فهمیدیم که...» معین حرف تاجزاده را برید و گفت: «به گذشته چی کار دارین؟ داغ دل آدم‌رو تازه نکنید» الویری گفت: «باید از همه‌ شاگردها آزمایش ژنتیک گرفته بشه تا بتونیم کلاس رو طبقه‌بندی کنیم». آشنا گفت: «اول از فریدون خون بگیرین» روحانی اخم کرد و گفت: «بازم تو یادت رفت کدوم‌وری‌ای؟» آشنا کوبید روی پیشانی‌اش و گفت: «آخ آخ... هی چپ و راستمو قاطی می‌کنم». منتجب‌نیا به آشنا گفت: «توی دست راستت زغال بگیر، توی دست چپت هم ریگ، اینجوری یواش یواش چپ و راستت رو یاد می‌گیری». بابای مدرسه پرسید: «چرا کسی به کتک خوردن من توجه نمی‌کنه؟» دهخدا پوف کرد و گفت: «باور کن اینا نه تو رو می‌بینن نه صداتو می‌شنون». عارف کوچک با فخر گفت: «ژن بابای مدرسه در حد ژن ما نیست، ما ژن‌مون اَبَر ژنه» این را گفت و دست عارف بزرگ را همچون قهرمان بالا برد و ماهیچه‌ بازویش را فشار داد.
ناگهان موسوی‌لاری کوچک، احمدی‌نژاد کوچک، رامین کوچک، مشایی کوچک، هاشمی کوچک و دیگر آقازاده‌های کوچک غریو برآوردند و دوباره جنگ کلاس را فرا گرفت. دهخدا بدون آنکه چیزی بگوید نشست پشت میزش، سیگاری از جیبش در آورد، آن را آتش زد و با بی‌تفاوتی چشم دوخت به بابای مدرسه که هدف همه‌ مشت‌ها و لگدها بود و سوی دهخدا فریاد می‌زد: «این وسط ما گوشت قربونی‌ایم، نمی‌خوای وساطت کنی؟» دهخدا پکی عمیق به سیگارش زد و با خونسردی گفت: «بهتره به جای وساطت بگی پا در میانی، یا میانجی‌گری» این را که گفت بی‌اختیار لبخندی شیطنت‌آمیز زد و دود سیگارش را حلقه حلقه بیرون داد.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج