طنز؛ فضای مزاجی
بابا بزرگ را تازه از بیمارستان مرخصکردهاند و آوردهاند پیش ما. همه قوم و خویشها در خانه ما جمعشدهاند و به بهانه خبر گرفتن از بابا بزرگ، دور همی راه انداختهاند. بابابزرگ هر نیمساعت آستینش را بالا میزند تا فشارش را بگیرند.
بابا بزرگ را تازه از بیمارستان مرخصکردهاند و آوردهاند پیش ما. همه قوم و خویشها در خانه ما جمعشدهاند و به بهانه خبر گرفتن از بابا بزرگ، دور همی راه انداختهاند. بابابزرگ هر نیمساعت آستینش را بالا میزند تا فشارش را بگیرند. آقا نعیم شوهرخالهام عکس سونوگرافی بابابزرگ را برعكس در دستش گرفته و بدون اینکه سر در بیاورد، با دقت به آن نگاه میکند. بعد هم از بابا میپرسد: «تيروئيد يهدونهاست يا دوتا؟»
بابا جواب نميدهد و آقا نعیم فشار بابا بزرگ را میگیرد. هر عددی که گزارش میشود، همه فامیل به پزشک متخصص تبدیل میشوند. یکی میگوید پایین است و یکی میگوید بالا. حتی راجع به اینکه چی فشار را بالا و پایین میبرد، اختلاف نظر هست. من فورا توی گوشی راجع به فشار خون سِرچ میکنم. آقا نعیم در حالیکه هنوز گوشیِ فشارسنج توی گوشش است و سرِ آن را روی میز چوبی آشپزخانه گذاشته، میگوید: «فکر کنم میزتون موریانه داره». بعد هم به من اشاره میکند و میگوید: «من نمیدونم این «فضای مزاجی» چی داره که جَوونها هميشه سرشون توی گوشیه؟»
بابا با لبخند به من چشمکی میزند که مبادا اشتباه آقا نعیم را اصلاح کنم تا انشالا در آینده هم در جای دیگری باز هم سوتی بدهد و بقیه بخندند. سوای اختلاف نظر قدیمیها درباره مسایل مختلف، تنها زمانی که آنها با همه اختلافاتشان روی یک موضوع با هم اتفاق نظر دارند، موقع زیر آب زدن عادتهای نسل جوان است. برای همین تا بحث گوشی و سایر «عیبهای جوانها» مطرح میشود همه شروع میکنند به تخریب کردن من. حتی بابابزرگ همکه روی تخت دراز کشیده و میخواهد بهطور عملی بداند آیا فشار دست راست با دست چپ فرق دارد یا نه، چون حس میکند موضوع مورد علاقهاش مطرح شده، بهزحمت از جای خودش بلند میشود و او هم چند مورد راجع به اعتیاد جوانها به «فضای مزاجی» اضافه میکند. وقتی میبینم حجم تخریبها زیاد شده، با خودم فکر میکنم اگر از خودم دفاع نکنم، انگار بعدها از پایاننامهام هم نمیتوانم دفاع کنم. برای همین به شوخی به بقیه میگویم: «کاری که شما با من میکنین صدا و سیما با دولت یازدهم نکرده.... داشتم راجع به فشار خون سِرچ میکردم».
مثل زمان بچگی که اگر کار بدی میکردم بابا هم به شکل غیر مستقیم سعی میکرد رفتارم را اصلاح کند و میگفت: «اینکه کار تو نبود، کار حامد بده بود»، الان هم میگوید: «این چیزهاییکه ما میگیم راجع به تو نیست. تو که ماشالا داری به درسهات میرسی. منظورمون اوناییه که حتی یه دونه نون نمیرن بخرن وگرنه تو که ماشالا هر روز تو صف نونوایی هستی».
آقا نعیم که کمی از جمع جدا شده و هنوز گوشیِ دستگاه فشار سنج توی گوشش است و سرش توی گوشیاش؛ میخواهد در تایید حرف بابا چیزی بگوید اما یکدفعه از گوشیاش صداهای فوق منشوری درمیآید. معلوم میشود تصور میکرده بهجایِ گوشیِ فشار سنج، هدست توی گوشش است. حالا وقتش رسیده که من انتقام بگیرم و سر به سر نسل قدیم بگذارم اما آقا نعیم بدون اینکه خودش را ببازد، بلافاصله میگوید: «حامد! این چی بود برام فرستادی؟»
ارسال نظر