طنز؛ کمین دختران شالدار در جاده ساوه
دوستان به اینجانب نهیب میزنند که مطالبت علاوهبر دیگر رذایل جاریه، روزمره هم شده. بنابراین، تصمیم گرفتم یک مطلب شبمره بنویسم و اکنون که مشغول نوشتن هستم، نیمههای شب است. من شب را دوست دارم چون در آن دیگر دخترانی با....
دوستان به اینجانب نهیب میزنند که مطالبت علاوهبر دیگر رذایل جاریه، روزمره هم شده. بنابراین، تصمیم گرفتم یک مطلب شبمره بنویسم و اکنون که مشغول نوشتن هستم، نیمههای شب است. من شب را دوست دارم چون در آن دیگر دخترانی با شال یا با مچبند سبز و بنفش از کوچه ما گذر نمیکنند که باعث بر هم خوردن نظم اجتماع و تشویش اذهان جوانان مصمم محل شوند. یکی دیگر از خوبیهای شب این است که مسئولان و سخنوران در این هنگام خواب و تریبونها خاموش هستند و استراحت میکنند تا به امید خدا فردا با قوت و قدرت بیشتر بیایند و کشفهای جامعهشناسانه و شال و مچبندشناسانه خود را به اطلاع عموم ملت ایران برسانند.
نیمه شب، یک بدی دیگر دارد و آن این است که دولتِ در سایهای که آقای رئیسی و جلیلی مصمم به تشکیل آن و ۵۰ میلیون ایرانی ناراضی از دولت پیر و خسته، امیدوار به تشکیل آن هستند، در شبها که آفتاب نیست موضوعیت خود را از دست میدهد. حالا شما تصور کنید یک دانشجوی پسر که منزلش در شهر ساوه است و در دانشگاه آزاد درس میخواند و الان هم خیلی از شرایط این دانشگاه راضیست، در خیابان مانده باشد. دیگر اتوبوس که وسیله مطمئن و خودجوشی است، برای جابهجایی او نیست و باید دل به دریای ماشینهای سواری زده و دعا کند به پست دخترانی با شال و مچبند و اینها نخورد. چه بد شبی میشود برای او. جاده ساوه را سراسر مه گرفته است. جاده خسته، دانشجو لببسته، دختری با شال در کمین نشسته! نه نه نه. اصلا نمیخواهم به اینجاهایش فکر کنم. دکتر بهام گفته قلبت ضعیف است و دیگر خشنتر از صحنه اجرای بهمن هاشمی و مرتضی حسینی نباید ببینی. میروم زیر پتو و تمام سوراخ سمبههای آن را میبندم. ولی فکر آن دخترها ولم نمیکند. ووی!
نظر کاربران
عالی بود.نکته سنج و ظریف
چقدرمغرضانه ومفتضح قلم میزنی...اووف