دهخدا لبخند زد و گفت: «شجریانجان بخوان!» تا شجریان دهان گشود لاریجانی گفت: «قرائت شجریان فی هذهِ المجلس بالکل اِوریبادی را تحتالشعاع قرار خواهد داد». دهخدا تا این سخن بشنید همچون مهتابیِ سوخته برای لحظاتی در....
دهخدا لبخند زد و گفت: «شجریانجان بخوان!» تا شجریان دهان گشود لاریجانی گفت: «قرائت شجریان فی هذهِ المجلس بالکل اِوریبادی را تحتالشعاع قرار خواهد داد». دهخدا تا این سخن بشنید همچون مهتابیِ سوخته برای لحظاتی در خاموشی فرو رفت. جهانگیری استارترِ سوخته دهخدا را درآورد و استارتری نو جای آن گذاشت. جدیدی سیلیای محکم به دهخدا زد و با ذوقزدگی گفت: «همیشه دلم میخواست بخوابونم زیر گوشش».
کمی بعد دهخدا روشن شد و انگار که سرش را از درون تشتی پر آب بیرون آورده باشند نفسی عمیق کشید و همانطور که جای سیلی را میمالید از عارف پرسید: «چی شد؟» عارف همانطور که سرش پایین بود، پاسخ داد: «من چیزی ندیدم! پس اطلاع ندارم». مطهری با کنایه به عارف گفت: «این عدم اطلاع شما کمی عجیبه». دهخدا آب دهانش را فرو داد و گفت: «عدم به معنای نابودیه، پس عدم اطلاع غلطه و باید به جاش بگی بیاطلاعی یا ناآگاهی». سپس سرش را خاراند و پرسید: «من پیش از اینکه خاموش بشم چی میگفتم؟»
علیعسگری و ضرغامی یکصدا گفتند: «به شجریان گفتین که اخراجه!». دهخدا اخم کرد و گفت: «من هرگز چنین حرف پرت و پلایی نخواهم زد». ناگهان انگار چیزی یادش آمده باشد، گفت: «یادم اومد. قرار بود شجریان برامون بخونه». یکهو عصبانی شد و گفت: «کی بود که نذاشت شجریان بخونه؟». غرضی گفت: «لاریجانی». دهخدا سوی لاریجانی رفت و گفت: «تو بودی؟». روحانی گفت: «این لاریجانی تازگیا هوای ما رو داره.
اون یکی لاریجانی بود که باعث شد شما اتصالی کنی». دهخدا سراغ آن یکی لاریجانی رفت، ایستاد کنارش و همانطور که زیر چشمی او را میپایید به شجریان گفت: «بخوان عزیز دلم!». ناگهان لاریجانی برخاست و گفت: «یا ایها الشاگردون! انا اکتشافات کردهام و تفحصات فی اعماق الاصوات کردهام و قوه باصره را در قوه قاهره ادغام کردهام و اطلاعات از کیهان اکتساب کردهام که قرائت شجریان خارج از نت است و فالش و فولش است. فور اگزمپل هم اگر لازم بود بعدا ارائه میدهم!». دهخدا دود از کلهاش به هوا رفت و سینهاش آتش گرفت. یک کپسول آتشنشانی روی سر و سینهاش خالی کردند. کمی که حالش جا آمد رو کرد به لاریجانی و پرسید: «پسرم فارسی حرف بزن! در ضمن شما خودت خوانندهای یا علم موسیقی و آواز داری؟».
لاریجانی سینه ستبر کرد و گفت: «انا ابسلوتلی فی هذهِ الفقره متباهر و مَستر هستم! باخ اند بتهوون اند بنان و جکسون و اسنوپداگ از مکاتب من خروج کردهاند!». دهخدا نگاهی به آن یکی لاریجانی انداخت که خودش را زده بود به آن راه و از پنجره به بیرون خیره شده بود». جهانگیری گفت: «لاریجانی به خاطر عدم اطلاع از موسیقی و آواز یه چیزی گفت. شما جدی نگیرین». هاشمیطبا گفت: «آقای دهخدا گفتن که عدم اطلاع غلطه. باید به جاش بگی بی اطلاعی یا ناآگاهی، چون عدم معنای نابودی میده». دهخدا پوف کرد و گفت: «در اين مورد انگار همون عدم اطلاع درسته!» این را گفت و به شجریان نگاهی انداخت و از شرم آب شد و رفت توی زمین.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر