طنز؛ ذکر شیخنا و مولانا مصطفی هاشمیطبا (رضوان ا... علیه)
آن مهندس قدیمی، آن پدر صمیمی، آن بیدار شده از چُرت بعد از نهار، آن که بعد از ظهرها میزد نان و خیار، آن گاهی راضی و گاهی منتقد، آن متخصص در اکسپورت اورینتد، آن برنامهاش کوچک کردن دولت، آن بازمانده از رقابت به خاطر کهولت، آن سفیر شور و....
آن مهندس قدیمی، آن پدر صمیمی، آن بیدار شده از چُرت بعد از نهار، آن که بعد از ظهرها میزد نان و خیار، آن گاهی راضی و گاهی منتقد، آن متخصص در اکسپورت اورینتد، آن برنامهاش کوچک کردن دولت، آن بازمانده از رقابت به خاطر کهولت، آن سفیر شور و عشق و شادی، آن عاشقی اهل همین آبادی، آن آردهایش را بیخته، آن الکش را آویخته، آن دشمن تنبلی و فراخنای بازی، آن نازنازی، آن پیرمرد راستگوی باصفا، شیخنا و مولانا مصطفی هاشمیطبا (حفظا... بمقام العمو بورنگ السیاسی) در وقت خود از زعمای قوم بود و بسیار کس از قدما را خدمت کرده بود و مقبول اهل دل بود و گلی خندان بود و از فرزندان ایران بود.
و او همان است که مولانا اسحاق جهانگیری به او میگفت: «اسیر ادبتم ارباب».
نقل است که پدری مهربان بود و چون به خانه میشد کولر هیچ خاموش نمیکرد و کنترل تلویزیون هیچ برنمیداشت و همه اخبارها نمیدید و اگر نوهها شلوغ میکردند؛ اول به خودش تذکر میداد که سکوت را رعایت کند و بعد هندزفری در گوش میگذاشت و سیاوش قیمشی گوش میکرد. اعلیا... مقامه.
و ابتدای توبه او آن بود که از چُرت بعد از نهار برخاسته و به پارک سر کوچه شده بود. دید گروهی به صف ایستادهاند. با خود گفت: «حتما صف شیر است و شیر برای تقویت استخوانها خوب است» و در صف ایستاد و اینگونه در انتخابات ریاستجمهوری ثبت نام کرد.
پس چون صلاحیتش تایید شد؛ او را گفتند: «ستاد تشکیل نمیدهی؟ و سفرهای استانی نمیروی؟» پتو را دور خودش کشید و گفت: «حالا بشین پیش من یه چایی بزن... دیر نمیشه... سفر هم میریم».
آوردهاند که در مناظرهها چیزی برای از دست دادن نداشت و هرچه فکر میکرد خوب است، میگفت و گاهی چون مولانا رامین رضاییان از گوشهها نفوذ میکرد و پاس گل میداد و دیواره دفاعی میبست و گاهی شوتش سمت دروازه خودی میرفت ولی در همه حال فیرپلی اجرا میکرد.
گویند روحیه لطیف داشت و مهربان بود و چون خواست به مناظره رفتن در مقابل آینه میایستاد و میگفت: «کاندیدای با ادب کیه؟» و پاسخ میداد: «من،من،من،من» و چون از مناظره برمیگشت؛ در راه با خود میخواند: «خوشحال و شاد و خندانم، قدر دنیا رو میدانم، دست بزنم من پا بکوبم من...» و الی آخر.
مریدی او را پرسید: «برای درمان فراخنای چه کنیم؟» لختی اندیشید و گفت: «سنجد عزیزم، سنجد» و او را گفتند: «ما را راهی بگو که با آن از جمله معاصی به دور باشیم». گفت: «ریپیت افتر می... اکسپورت اورینتد».
و بعد از مناظره او را دیدند که راه میرود و سیگار میکشد. او را گفتند: «این چه کار است؟ و سیگار از شما بعید است». پکی عمیق زد و گفت: «به خدا اگه میدونستم اوضاع انقدر خرابه».
پس چون او را وقت وفات نزدیک شد؛ گفتند: «ما را وصیتی کن». گفت: «من که دیگه دارم میرم ولی شما انصافا از آقای رئیسی سوال کنید؛ منابع سه برابر کردن یارانهها رو میخواد از کجا بیاره... نه جون من سوال کنید».
و چون از دنیا رفت. او را پرسیدند که «از اعمال خوب و بد چه آوردی؟». گفت: «من اول به خودم توصیه میکنم که در موضوع صحبت کنم و بعد... ببخشید من فراموش کردم، سوال چی بود؟». رحمها... علیه.
نظر کاربران
خخخخخخخ اکسپورت اورینتد
خیلی جالب بود
خیلی خوب بود.
درود بر سید مصطفی هاشمی طبا. از روز اول رایم هاشمی طبا بود. لعنت بر سیاست زدگی و عوام فریبی
آقا این مجموعه طنزهایی که به این صورت هست ذکرنا و شیخنا ....... مثل شوخی های جالب اجتماعی مجموعه اش کنید یک جا بتونیم به همه اش دسترسی داشته باشیم، خیلی خوبند