طنز؛ گاهی به آسمان - اگر شد - نگاه کن
من پوریام. شما شهرداری، من روزنامهنگار. ما با هم در ارتباطیم؛ یعنی من ١٢ سال است که هرروز شما را یاد میکنم. چه زمانهایی؟ آها... صبحها که از خواب بیدار میشوم و میخواهم بروم پارک بدوم میبینم که نزدیکترین پارک بهدردبخور – هرجای تهران که....
محمدباقرجان سلام.
من پوریام. شما شهرداری، من روزنامهنگار. ما با هم در ارتباطیم؛ یعنی من ١٢ سال است که هرروز شما را یاد میکنم. چه زمانهایی؟ آها... صبحها که از خواب بیدار میشوم و میخواهم بروم پارک بدوم میبینم که نزدیکترین پارک بهدردبخور - هرجای تهران که باشم - با من نیمساعت فاصله دارد. برای همین از شما یاد میکنم. بعد که میخواهم بروم سر کار تصمیم میگیرم پیادهروی کنم، اما چون پیادهرویی وجود ندارد مجبور میشوم مثل بتمن روی در و دیوار و کاپوت ماشینها بپرم و پیش بروم. درست وقتی که از لای دوتا گلگیر ماشین دارم خودم را رد میکنم و یکهو میبینم زیر پام یک چاله با عمق شش متر وجود دارد، دقیقا همانموقع که یک پام اینور چاله شهرداری است و یک پام آنور چاله و صدای قرچ شکافتن درز شلوارم را میشنوم، از شما یاد میکنم.
محمدباقرجان
من واقعا فن شما هستم. میگویند تیمور لنگ وقتی در نبردی شکست خورده و ناامیدانه در خرابهای پنهان شده بود، میبیند که مورچهای دانه گندمی را به دهان گرفته و میخواهد از دیواری بالا برود، اما هربار به زمین میافتد. مورچه اما دست از تلاش برنمیدارد و بعد از ٤٠ بار موفق میشود بار سنگین را به بالای دیوار ببرد. میگویند تیمور لنگ با دیدن این صحنه متأثر میشود و برمیگردد و به میدان نبرد میرود و جنگ را پیروز میشود. حالا راستش من هم مثل او، هربار که شما کاندیدای ریاستجمهوری میشوی و از شکست سنگین دچار یأس و افسردگی نمیشوی و بار دیگر در انتخابات شرکت میکنی، واقعا از ته دل کیف میکنم و از شما درس میگیرم. آفرین بر این همت.
محمدباقرجان
شاید فکر کنی من آدم مسخرهای هستم و مثل حرفی که به رئیسجمهور در مناظره زدی، اهل «کثافتکاری» هستم. نه واقعا. من واقعا فن شما هستم. به نظرم مدیر توانمندی هستی و توانستهای ١٢ سال شهردار پایتخت ایران باشی. راستش تنها نکته من این است که توی مناظرهها یکطوری دولت روحانی را میکوبی که من جلو رفقام که مهاجرت کردهاند شرمنده میشوم. چون من تا دیروز میگفتم ایران گلوبلبل و همهچیز اوکی است و ما داریم به جلو حرکت میکنیم. راستش اینطوری که شما توی مناظره، کشور را شستی و گذاشتی کنار، من دیگر حرفی برای گفتن ندارم و نمیدانم دقیقا از چی داشتم دفاع میکردم. خلاصه خواستم بگویم دوتا رأی بیشتر ارزش ندارد، این دعواها تمام میشود، یا اسم شما از صندوق درمیآید یا یکی دیگر. فرداش چی؟ با این حجم افسردگی و دلسردیای که در مردم ایجاد کردی چه میکنی؟
محمدباقرجان
بعد از حرفهایی که در مناظرهها زدی، دلم خیلی گرفت و آه کشیدم و خواستم سرم را بلند کنم و به آسمان نگاه کنم و کمی برای خودم و خودت دعا کنم. دیدم متأسفانه این برجها در کوچههای ششمتری، آسمان را از ما گرفتهاند و راه دعا بسته است. چهکار کنیم محمدباقرجان؟ من مرده، شما زنده، اگر وقت میشود قبل از مناظره گاهی به آسمان نگاه کن.
قربانت؛ هموطن شما، پوریا
نظر کاربران
دمت گرم عمو پوریا
عالی بود و حرف دل همه ی مردم
12 سال مدیریت قالیباف در تهران را دیده ایم . اگر این همه ادعایش حقیقت داشت الان وضع تهران این نبود. چرا دروغ میگویید؟
اون اوایلش ک هی داشت یاد میکرد یکم شبهه انگیز بود ک خودش رو یاد میکرد یا همشیره پدرش رو,یا شایدم سایربستگان...