گاهی وقتها فکر میکنم کشور بیش از اینکه به رئیس جمهوری احتیاج داشته باشه، به فالگیر نیاز داره. اینو همین چند هفته منتهی به انتخابات فهمیدم. یه چیز دیگه هم تو این مدتی که جلوی صدا و سیما بساطم رو پهن کردم، متوجه شدم. اینکه کارمندای...
گاهی وقتها فکر میکنم کشور بیش از اینکه به رئیس جمهوری احتیاج داشته باشه، به فالگیر نیاز داره. اینو همین چند هفته منتهی به انتخابات فهمیدم. یه چیز دیگه هم تو این مدتی که جلوی صدا و سیما بساطم رو پهن کردم، متوجه شدم. اینکه کارمندای صدا و سیما اونجوری که تو تلویزیون میبینید، نیستند. همین آقای یازرلو مجری ۲۰:۳۰ رو تصور کنید. واقعاً وقتی داره اخبار میگه در عرض ۳۰ ثانیه اطراف تلویزیون از هر جنبندهای خالی میشه. یعنی قشنگ میشه موقع پخش ۲۰:۳۰ بهعنوان امشی از تلویزیون استفاده کرد. اما یه بار اومده بود پای بساط فالگیریم. باور کنید اونقدر هم بد نبود. در واقع ۲۰:۳۰ اون کار رو باهاش کرده بود.
اصلاً به فکرم رسید برای گسترش کار و فالگیریام یه مدت از بچههای صدا و سیما کمک بگیرم، خیلی خوب جو میدن. خلاصه این برنامههای تبلیغاتی کاندیداها تو صدا و سیما هم کاسبی خوبی بود برام هم تجربه خوب. مثل همیشه مشغول مرتب کردن فالها بودم که آقای علیعسگری رئیس سازمان صدا و سیما من رو دم در جام جم دید. با یه بهجت خاصی بهم لبخند زد و پرسید«پسرم تو نمیخوای از اینجا بری؟ برو پی زندگی و کسب و کار حلال» گفتم «کجا برم بهتر از اینجا؟ الان پول تو صدا و سیماست. گذشت اون زمان که تو سکه و ارز بود.» یه کم خلقش تنگ شد اما به روی خودش نیاورد.
گفت «چند تا از کاندیداها شکایت کردن که سد معبر کردی.» گفتم «کی شکایت کرده؟! تکذیب میکنم. تمام این کاندیداها مشتریهای مناند. اگه یکیشون رو آوردی و شکایت داشت، من اسمم رو میذارم خرم سلطان.» گفت«خرم سلطان؟ مگه شخصیتهای سریالهای خودمون چی کم دارند؟» گفتم«راست میگی چیزی کم ندارند. باشه. اگه یکیشون رو آوردی و شکایت داشت، من اسمم رو میذارم کیمیا.» لبخند حاکی از رضایتی زد و گفت «باشه. همینجا بمون فقط بیا این سرویس ۱۲ پارچه تفلون رو بذار جلوی بساط فالگیریت. پول تبلیغش رو گرفتم اما کنداکتور تبلیغها پره. بذار دو ساعت اینجا باشه، تبلیغ بشه.» گفتم«شرط داره. اولاً درصد ما یادت نره. ثانیاً یه فال هم باید بخری.» گفت«من داره دیرم میشه، کاندیداها الان میرسن. باید برم استقبالشون.» گفتم «راستی گفتی انتخابات.
خودت از کدوم کاندیدا حمایت میکنی؟» یه کم جدی شد و انگار استخون قورت داده باشه، گفت «بنده و سازمان متبوعم یعنی صدا و سیما، بیطرفی خود را در انتخابات بارها اعلام کردهایم» گفتم پس کیه که سه ماهه داره ناکامیهای یک قرن اخیر کشور رو به دولت فعلی نسبت میده؟» گفت «آقا وقت من رو نگیر. از کجا باید فال بردارم؟» جعبه فال رو گرفتم جلوش. یه فال برداشت: «چاره این است و ندارم به از این رأی دگر/که دهم جای دگر دل به دل آرای دگر»
رفت تو فکر و پرسید«حالا تعبیرش چیه؟» گفتم«مطمئنی تو انتخابات بیطرفی؟» گفت«صد درصد» گفتم«ببین تعبیر شعر یه چیز دیگه میگهها. حالا باز میل خودت. اما یه تجدید نظری بکن.» گفت «چطور؟» سرم رو انداختم پایین و با نگاهی سرد از سر درد گفتم «چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من. بازم میل خودت.»
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
نظر کاربران
خیلی عالی....