پاراگراف کتاب (۱۱۸)
ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتاب های مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتاب ها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم.
راستي چرا؟ چرا در لابه لاي حوادث ، رخدادها و مناسبت هاي ايام مختلف سال، «کتاب و کتاب خواني» به اندازه يک ستون از کل روزنامه هاي يک سال ارزش ندارد؟ شايد يکي از دلايلي که آمار کتاب خواني مردم ما در مقايسه با ميانگين جهاني بسيار پايين است، کوتاهي و کم کاري رسانه هاي ماست. رسانه هايي که در امر آموزش همگاني نقش مهم و مسئوليت بزرگي را بر عهده دارند. کتاب، همان که از کودکي برايمان هديه اي دوست داشتني بود و يادمان داده اند که بهترين دوست است! اما اين کلام تنها در حد يک شعار در ذهن هايمان باقي مانده تا اگر روزي کسي از ما درباره کتاب پرسيد جمله اي هرچند کوتاه براي گفتن داشته باشيم. و واقعيت اين است که همه ما در حق اين «دوست» کوتاهي کرده ايم، و هرچه مي گذرد به جاي آنکه کوتاهي هاي گذشته ي خود را جبران کنيم، بيشتر و بيشتر او را مي رنجانيم.
ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتاب های مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتاب ها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم. مثل همیشه ما را با نظراتتان یاری کنید.
عمده آنچه ما آن را عشق می نامیم، عشق نیست؛ بلکه فرافکنی های روان رنجور است و سوء استفاده و کنترل گری و سوء برخورد.
معمای عشق | پیتمن مک گی
۲_ سقفِ آزادی رابطه ی مستقیم با قامتِ فکری مردمان دارد.
در جامعه ای که قامتِ تفکر و همت مردم کوتاه باشد، سقفِ آزادی هم به همان نسبت کوتاه می شود.
وقتی سقف کوتاه باشد آدم های بزرگ سرشان آنقدر به سقف می خورد که حذف می شوند، آدم های کوتوله اما راحت جولان می دهند۱ مردمِ عوام هم برای بقا آنقدر سرشان را خم می کنند که کوتوله می شوند و سقف ها پایین و پایین تر می آید و مردم بیشتر و بیشتر قوز میکنند تا اینکه کمر خم می شود و دیگر نمی توانند قد راست کنند.
بیچارگان | فئودور داستایوفسکی
3_ آدم بهتر است یک برادر داشته باشد، این احساس خوبی است که آدم وقت سفر و خداحافظی پیشانی اش را بگذارد روی شانه ی مردی که برادرش است. یا اگر خواست صورتش را ببوسد زبری ته ریش مرد را بر روی گونه اش احساس کند. آن وقت دلش نمی سوزد که عشقی تو زندگی ندارد. دست کم محبت خواهر برادری جایش را پر می کند. محبت بین خواهر و برادر هیچوقت از بین نمی رود. تازه، خراب هم نمی شود. ممکن است آدم با برادرش دعوا بکند ولی ممکن است یک روزی هم آشتی بکند. بدون آنکه چیزی خراب بشود. آدم یک برادر داشته باشد خیلی خوب است. خیلی خوب..
حتی وقتی میخندیم | فریبا وفی
۴_ من وقتی چیزی می خوانم برای تفنن و وقت کشی یا بهتر خوابیدن نیست، منی که در سرزمینی زندگی می کنم که از پانزده نسل پیش به این سو بیسواد نداشته است، می نوشم، تا آنچه می خوانم، خواب را از چشم بگیرد، مرا به رعشه بیندازد، چون که با هگل در این عقیده همراهم که انسان شریف هرگز به اندازه کافی شریف نیست، و هیچ تبهکاری هم تمام و کمال تبهکار نیست.
اگر می توانستم بنویسم کتابی می نوشتم درباره بزرگترین لذات و بزرگترین اندوه های بشری.
از کتاب و به مدد کتاب است که آموخته ام که آسمان به کلی از عاطفه بی بهره است.
نه آسمان عاطفه دارد و نه انسان اندیشمند. نه اینکه انسان بخواهد که بی عاطفه باشد، ولی وجود عاطفه در او خلاف عقل سلیم است.
تنهایی پر هیایو | بهومیل هرابال
۵_ خلاصه مشخصه روشنفکر این است که از جانب هیچکس رسالتی ندارد و وضع اجتماعی خود را از هیچ مقامی نگرفته است. فی حد ذاته برخلاف پزشکان و آموزگاران که قدرت حاکم با تصمیم قبلی، آنها را به عنوان ماموران خویش ایجاد کرده، محصول هیچ تصمیم قبلی نیست، بلکه ثمره عجیب الخلقه جوامع غول آسا است. هیچ کس او را نمی خواهد و هیچ کس او را به رسمیت نمی شناسد نه دولت، نه برگزیدگان قدرت حاکم، نه گروه های فشار نه سازمان های طبقات استثمار شده و نه توده ها.
در دفاع از روشنفکران | ژان پل سارتر
6_ دنبالش وارد خانه شدم.
تابلویی با جمله ی "خانه، جایی ست که قلبت آنجاست"، جلوی در آویزان بود.کمی بعد فهمیدم کل خانه پر از این تابلوهاست. بالای جالباسی نوشته شده بود: "پیدا کردن دوست خوب، سخت است و فراموش کردنش غیرممکن."
روی یکی از کوسن های اتاق پذیرایی که با وسایل قدیمی و عتیقه ای تزیین شده بود، خواندم: "از میان سختی ها، عشق می روید."
وقتی دید من دارم همه ی این نوشته ها را می خوانم، برایم توضیح داد: "بابا و مامان من، بهشون می گن دلگرمی و همه ی خونه پر از این جمله هاست."
خطای ستارگان بخت ما | جان گرین
7_ اولین قدم برای یاد گرفتن شنا، نترسیدن از آب و رها شدن است.
مربی همیشه میگوید: بپر، خودتو رها کن، زیر آب چشماتو باز کن، بعد خودت آروم آروم برمی گردی به سطح آب.
شرط اول، همان دست و پا نزدن است. گاهی باید واقعا بیخیال شد و رفت گوشه ای نشست. باید بیخیالِ دست و پا زدن شد.
گاهی باید بگذاریم زندگی کارش را بکند.
شاید بعدش آرام آرام برگشتیم به سطح آب.. به زندگی.. بی خفگی.
اتوبوسی به نام هوس | تنسی ویلیامز
۸_ این همه بی اعتنایی آشکار ما، خویشتن داری و نیز ضعف ما، به گردن پدر و مادرمان است. آنها بودند که فراموش کردند به ما اعتماد به نفس بدهند. فکر می کردند خود به خود می آید. فکر می کردند که ما برای زندگی اندک استعدادی داریم و تعریف و تمجید خویشتن خویش ما را تباه خواهد کرد؛ اما اعتماد به نفس خود به خود پدیدار نشد و امروز ما مسخره های باکلاس لب فرو بسته در برابر آدم های خشمگین، با غرش های خفه شده و میل مبهم مان به بالا آوردن. خویش را دوست نداریم و اهمیت زیادی برای خود قائل نیستیم.
گریز دلپذیر | آنا گاوالدا
9_ شیطان گفت: دشمنیِ من با بشریت، از دشمنی تو با جان خویش بیشتر نیست ای کشیش.
تو به میکائیل آفرین می گویی، در حالی که او برایت هیچ فایده ای نداشته است؛ و مرا دشنام می دهی، حال آنکه من مایه ی راحتی و آسایش ات بوده و هستم. مگر نه اینکه وجود من، موجب رونق بازار تو و نامم سرمایه کسب و کار توست؟
اگر شیطان بمیرد و مبارزه با او منتفی گردد، چه شغلی را بر عهده ی تو خواهند نهاد؟ تو که پدر روحانی هستی، چطور نمی دانی که تنها وجود شیطان می تواند سیم و زر را از جیب مومنان، به جیب های واعظان و سخنوران سرازیر می کند؟
تو که عالمی دانا هستی چطور نمی دانی که با نابود شدن علت، معلول نیز از بین می رود؟ چطور راضی می شوی که من بمیرم و تو، جایگاه خود را از دست بدهی و نان زن و بچه ات را آجر کنی؟!
کاروان ها و طوفان ها | جبران خلیل جبران
10_ شاید این یک تعصب باشد ولی من باور نمیکنم که انسانی؛ علت صعودش به قله را دیدنِ یک منظره ی اطراف بیان کند! هیچ کسی سختی کوهستان را برای دیدنِ یک منظره تحمل نمی کند. قله، تنها جایی بر کوهستان نیست. قله در قلب و ذهن ما جای دارد.
قله؛ پاره ای از یک رویاست که به حقیقت می پیوندد و مدرکی مسلم بر این است که زندگیمان با معناست.
قله نشانی از آنست که می توانیم با قدرت اراده و توان جسممان؛ زندگی را به آنچه میخواهم و آنچه دستانمان قدرت خلق آن را دارند؛ تبدیل کنیم.
لمس بام دنیا | اریک واینمایر
۱۱_ آدم باید کتابهایی بخواند که گازش می گیرند و نیشش میزنند.اگر کتابی که میخوانیم مثل یک مُشت نخورد به جمجمه مان و بیدارمان نکند، پس چرا میخوانمیش؟ که به قول تو حال مان خوش بشود؟ بدون کتاب هم که میشود خوش حال بود.تازه لازم باشد، خودمان میتوانیم از این کتابهایی بنویسیم که حال مان را خوش میکند. ما اما نیاز به کتابخونه، نیاز به کتابهایی داریم که مثل یک ناخوش حالیِ سخت دردناک متاثرمان کن؛ مثل مرگ کسی که از خودمان بیشتر دوستش داشتیم، دور از همه ی آدمها، مثل یک خودکشی. کتاب باید مثل تبری باشد برای دریای یخزده ی درونمان!
نامه به پدر | فرانتس کافکا
12_ روشنگری بیرون آمدن انسان از نابالغی خود تقصیر کرده ی اوست. نابالغی ناتوانی انسان است. برای اینکه خرد خود را بدون رهبری کسی دیگر به کار اندازد. این نابالغی هنگامی خود تقصیر کرده است که علت آن نه در فقدان خرد است، که خرد خود را بدون رهبری کسی دیگر به کار برد.
جرات کن بدانی، جرات داشته باش که خرد خود را به کار بگیری." این شعار روشنگری است. اما برای روشنگری هیچ چیز لازم نیست جز آزادی و در واقع بی آزارترین نحو آن در میان هر آنچه می تواند آزادی نامیده شود، یعنی این؛ از خرد خود در همه چیز آشکارا استفاده کن.
انسان در شعر معاشر | محمد مختاری
13_ ما گذشته خود را با خود حمل می کنیم و آن عبارت از خصوصیات انسان ادوار اولیه زندگی، یعنی موجودی پست و دستخوش هیجان عاطفی است و فقط به زور کوششهای طاقت فرسا میتوانیم خود را از این بار آزاد کنیم. وقتی که کار شخصی به بیماری عصبی بکشد، سایه او به طور قطع بی نهایت غلیظ شده است و اگر بخواهیم موفق به معالجه این بیمار شویم، ناچاریم به او کمک کنیم راهی برای همزیستی شخصیت خودآگاه و سایه خود پیدا کن.
روانشناسی و دین | کارل گوستاو یونگ
۱۴_ زمانی که نفس انسان در بوته آزمایش درمی آید مجالی برای خویشتن بینی دست میدهد. رموز اعجاب انگیزی که در ضمیر مخفی شده اند آشکار میگردند و من نیز در کالبد گوشتی و استخوانی خود در تجسس رموز نا آشکاری درمی آمدم و به حالتی دچار میشدم تا تجلیات صفا و محبت و جلوه سیمای مخوف کینه و عداوت را در زیر و بم روزگار مشاهده کنم و از هر چیز و هرکس متنفر گردم، تنفر از هرچیز و هرکس زیباترین احساس من میشد. نمی توان با توقع، مورد توجه مردم شد و با خشم و کینه آنان رو به رو نگشت.
چون این وضعیت صورت نمیگیرد. بنابراین بهتر آن است که خوش آیند مردم نباشیم و عشق آنان را به دل نگیریم.
کلمات | ژان پل سارتر
۱۵_ وقتی کودکی برای اولین بار بزرگترها را به همان شکلی که هستند می بیند. یعنی برای اولین بار به ذهنش اش خطور میکند که بزرگترا هم از ذکاوت خارق العاده ای برخوردار نیستند و حتی قضاوتشان و جمله هایشان همیشه صحیح نیست. دنیای کودکانه اش فرو میریزد و هرج و مرجی وحشتناک فرو میریزد و هرچی وحشتناک جای آن را میگیرد. بت ها درهم میشکنند و امنیت از بین میرود و موقعی که بتی فرو افتد و تماما خرد شود در بستری از کثافت فرو میرود.
شرق بهشت | جان اشتاین بک
نظر کاربران
ممنون از معرفی کتاب ها و خلاصه ای از آنها
کتاب های ایرانی بیشتری اگر میشود بگذارید
خوب بود، مرسی
این بخشتون واقعا عالیه. ادامه بدید لطفا
1-2-8-9-11-14-15 جالب بودن
کتاب خطای ستارگان بخت ما رو ب همه ی نوجونا پیشنهاد میکنم
هرچند ک فک نکنم نوجونای الان اوووونقدرا اهل کتاب باشن