طنز؛ اثـاث مــنزل خریداریم
۲۰ سالی میشود که موجوداتی وانتی از کله سحر تا سگخوان شب، روزانه به تعداد ۱۲۰۰ بار به کوچه شما سر زده و با صدای بلند اعلام میکنند که اثاث منزل شما را خریدارند. این قشر زحمتکش کلا روز تعطیل یا روزهای خاص برایشان معنی ندارد، آنها وظیفه دارند...
۲۰ سالی میشود که موجوداتی وانتی از کله سحر تا سگخوان شب، روزانه به تعداد ۱۲۰۰ بار به کوچه شما سر زده و با صدای بلند اعلام میکنند که اثاث منزل شما را خریدارند. این قشر زحمتکش کلا روز تعطیل یا روزهای خاص برایشان معنی ندارد، آنها وظیفه دارند هر ۱۰ دقیقه یکبار، اعصاب شما را خطخطی کرده و با صدای نخراشیده و گفتار اشتباه نام وسایل منزل، روی مغز و روان شما حرکت کرده و پاتیناژ بروند؛ مثلا تا امروز یک مورد هم دیده نشده که طرف بتواند «آلومینیوم» را درست تلفظ کند. «آمونیوم»، «آلومینوم»، «آلمینایوم»، «آلمانیموم» چیزهایی است که گفته میشود.
از بعد اقتصادی، این قشر روانخراش جامعه، جزو بیزنسمنهای زیادی زرنگ جامعه نیز محسوب میشوند؛ مثلا از نگاه آنها قیمت یک یخچال آکبند، سه هزار تومان است! یا مثلا السیدی ۵۶ اینچ نهایتا دو هزار و ۵۰۰ تومان ارزش دارد! با این تفاسیر قیمت شوفاژ، سماور کهنه، گلیم و جاجیم، دوچرخه پنچر و مشابه این چیزها کاملا معلوم است.
از بعد گفتمانی، زمانیکه شما به آنها اعتراض بکنید که مثلا ما اینجا مریض داریم و لطفا پشت بلندگو، زیر پنجره اتاق ما، ساعت دو ظهر عربده نزن، یکباره میبینید که طرف پاره آجر را برداشت و پرتاب کرد سمت صورتتان، یا اگر طرف کمی حس و حال داشته باشد، یکباره متوجه میشوید که با یک میلگرد بالای سرتان است و میخواهد صورتتان را جراحی پلاستیک کند. به همین منظور این قشر سختکوش، جزو یکی از متمدنترین و گفتمانمدارانهترین اقشار کاسب محسوب میشوند.
خلاصه اینجا کشوری است که همه چیزش با صداست و کلا درآمدزایی بدون تعرض به حریم شخصی شهروندان و رفتن روی روان دیگری حاصل نمیشود. به این شغل اضافه کنید دستفروشان خیابانی که رسما وقتی بساط میکنند، دیگر نمیشود در پیادهروها عبور کرد، وانتیهای سبزی و میوه فروش که تعهد اجتماعی دارند حتما آسایش شما را نابود کنند، فروشندگان مترویی که در شلوغترین زمان ممکن و زمانیکه همگی در حال کنسرو شدن هستند، اصرار دارند سه گونی بزرگ جوراب یا هندزفری را از بین مسافران رد کنند و در نهایت هیچکدام از اینها که در اطراف شما نباشد، بالاخره یک دزدگیری از یک جایی صدایش در میآید و ساعتها برایتان دریاچه قو مینوازد. خلاصه که شهر ما، اعصاب ما. حال شما بگو چرا ملت دايم با خودشان حرف میزنند و طبق آمار، میزان روانیهای شهر ما بیش از جاهای دیگر دنیاست.
نظر کاربران
البته جمع آوری وانتی ها وظیفه شهرداری بود که اکثرا به دریافت شیرینی و رضایت دوطرف میانجامد و ما کماکان باید سر و صدای انها را تحمل کنیم
کاااملا موافقم.