طنز؛ ه/ کسره/ ز/ ذال/ و ...
دهخدا همانطور که ورقههای امتحانی را در دست گرفته بود با خشم فریاد زد: «من زبونم مو در آورد از بس گفتم جای کسره از ه و جای ه از کسره بهره نبرید.
دهخدا همانطور که ورقههای امتحانی را در دست گرفته بود با خشم فریاد زد: «من زبونم مو در آورد از بس گفتم جای کسره از ه و جای ه از کسره بهره نبرید.
چرا حرف توی گوشتون نمیره؟ همهتون از دم نمره دیکتهتون زیر دهه!» رضایی با خونسردی گفت: «من همه ه و کسرهها رو درست نوشتم». دهخدا ورقه رضایی را پیدا کرد و گفت: «به جاش اصلا فاصله رو رعایت نکردی و همه واژهها رو به هم چسبوندی».
کواکبیان با خنده گفت: «رضایی اصلا اهل فاصله گرفتن و فاصله گذاشتن نیست». غرضی با حالتی متفکرانه گفت: «چسباندن کلمات به هم اتفاقا کار خوبیه. اینجوری بین همه کلمات و جناحها چسبندگی پدید میاد».
دهخدا با عصبانیت به غرضی گفت: «شما چرا همه بذارها رو با ز نوشتی؟ مگه من صد بار نگفتم باید با ذال بنویسی؟» غرضی لبش را گاز گرفت و گفت: «منظورتون از زال همون زالِ شاهنامهاس؟» جدیدی با غرور فریاد زد: «بابای رستم». قاسمی اخم کرد و به دهخدا گفت: «حیف که پوستم خراب میشه وگرنه چنان اخمی بهتون میکردم که همه نمرهها رو ببرین بالای دَه». دهخدا کمی خودش را جمع و جور کرد و رفت ته کلاس و با عصبانیت به مشایی و احمدینژاد و بقایی گفت: «شما سه تا کلمه به کلمهتون شبیه هم بود. چرا تقلب کردین؟» بقایی سینه ستبر کرد و گفت: «افتخار میکنم که الگوی من احمدینژاد است». دهخدا پوف کرد و از احمدینژاد پرسید: «تو هم از روی ورقه مشایی تقلب کردی؟»
احمدینژاد لبخند زد و پرسید: «من از شما میپرسم، آیا من تقلب کردم؟» دهخدا عرق پیشانیاش را پاک کرد و از مشایی پرسید: «برای چی این همه غلط نگارشی و املایی داشتی؟» بذرپاش ناگهان از سوی دیگر کلاس فریاد زد: «چرا به اشتباهاتهای جهانگیری و ظریف گیر نمیدین؟»
دهخدا اخم کرد و گفت: «اشتباهات خودش کلمه جمعه، نباید بعدش دوباره جمع ببندیش». رسایی فریاد زد: «دهخدا فرافکنی کرد و از پاسخ ماند!»
دهخدا نفسی عمیق کشید و گفت: «حالا که اینطور شد همهتون باید پیک شادیهاتون رو بی کم و کاست بنویسید و بعد از نوروز برای من بیارین». بقایی با ناراحتی به احمدینژاد گفت: «من دستم درد میگیره اگه زیاد بنویسم».احمدینژاد لبخند زد و گفت: «نگران نباش. یه نفرو سراغ دارم که دستش تنده. پیکامون رو میدیم اون بنویسه». این را گفت و به محصولی چشمک زد. دهخدا تا خواست احمدینژاد و بقایی را تنبیه کند زنگ به صدا در آمد و کلاس تعطیل شد.
نظر کاربران
تشکر بروز میکنید
سال نو پیشاپیش مبارک
افرین...بسیار نکته دان هستید.یاد متن های اقای شاهانی خدابیامرز افتادم..