طنز؛ در باب نوروز و حواشی آن
احسان بهرام غفاری در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:
در کتاب «آداب نوروز با مردم شرق دنیا» نوشته الکساندر سوخاروف لویی پالماف ویلهلم کالموس، سیاح روسیآلمانی که زمان فتحعلیشاه به ایران آمده بود، بخشی به نوروز اختصاص یافته است که قسمتهایی از آنرا با هم میخوانیم.
پانزده روز مانده به نوروز، خیل عظیم آریاییها یکباره متوجه میشوند که نیاز به لباس، دمپایی حمام، دمکنی، قندان بلور و در نهایت گلدان با گل مصنوعی در رنگهای بنفش تند، زرد جیغ، صورتی یواش و سبز خسته دارند.
در کتاب «آداب نوروز با مردم شرق دنیا» نوشته الکساندر سوخاروف لویی پالماف ویلهلم کالموس، سیاح روسیآلمانی که زمان فتحعلیشاه به ایران آمده بود، بخشی به نوروز اختصاص یافته است که قسمتهایی از آنرا با هم میخوانیم.
پانزده روز مانده به نوروز، خیل عظیم آریاییها یکباره متوجه میشوند که نیاز به لباس، دمپایی حمام، دمکنی، قندان بلور و در نهایت گلدان با گل مصنوعی در رنگهای بنفش تند، زرد جیغ، صورتی یواش و سبز خسته دارند.
پس به خرید تمام بنجلهای کنار خیابان مبادرت ورزیده و خانه را پر ميکنند. پس از آن بسیج عمومی شده تا خانه را از سر تا پا بتکانند. گویی از زمان پیدایش حیات بر این کره خاکی، خانه را نظافت نکرده و باید چنان آنرا بتکانند که برابری با زلزله هشت ریشتری ممغان و پامیر نماید.
با رسیدن عید، هفت سین بر سفره گذارند که برخی هنوز هم به جد معتقدند هفت شین بوده و برخی دیگر به جدیت تمام میگویند هفت کاف بوده و برخی هم اصلا نظری ندارند که امروزه همان هفت سین اولویت دارد.
با رسیدن عید، هفت سین بر سفره گذارند که برخی هنوز هم به جد معتقدند هفت شین بوده و برخی دیگر به جدیت تمام میگویند هفت کاف بوده و برخی هم اصلا نظری ندارند که امروزه همان هفت سین اولویت دارد.
سه دقیقه پس از در کردن توپ سال تحویل، یکباره تمام ایرانزمین باید بروند خانه تمام ایران زمین. یعنی از ساعت هفت صبح میروند خانه عمو، ظهر نشده عمو میآید خانهشان تا بازدید پس بدهد. بعد با عمو بلند میشوند به خانه عمه میروند، به خانه آنها نرسیده، میبینند خود عمه هم دارد میآید خانه آنها.
پس میانه راه با هم میروند خانه خاله که میبینند خاله خودش دارد میرود خانه زندایی و خلاصه چنان این دید و بازدیدهای سه روز اول صورت میگیرد و در این میان قافله قافله و کاروان کاروان خشکبار و میوه بالا و پایین میشود که نگو و نپرس. روز چهارم نوبت سفر میشود.
تمام مردمان ایران زمین باید طبق یک قانون نانوشته، بروند شمال. حالا نه فکر کنید تمام ایران بهطور منظم در شهرهای مازندان و گیلان پخش میشوند، خیر، اینطور نیست.
همه باید بروند چمخاله، جاده دوهزار و متل قو. اصلا شما اگر بگویی یک نفر پایش را بگذارد رستمکلا و جاهای دیگر، نمیگذارد.
چهار روز که گذشت، نیمی از جمعیت ایران زمین بهدلیل کارمند بودن به بقیه ایران بازمیگردند و نیمه دوم مردم ایران زمین که کارمند نیستند و به نظر خودشان زرنگ هستند که در ترافیک کاروانهای دو سه روز اول گیر نمیکنند، جای آنها را باز در همین سه نقطه شمال پر میکنند تا روز دوازدهم که سریع برگشته و کارهای لازم را جهت روز سیزده انجام دهند تا مبادا بختشان وا نشده، طبیعت لگد نشده و نحسی آنرا بهدر نکنند.
با رسیدن روز سیزده، تمامی ایران به بوستانها و کنار رودخانهها رفته و در یک اقدام جمعی، طبیعت را ترکانده و شب به منزل بازمیگردند تا برای فردا که اولین روز کاری کسبه و خدمه و حشمه است، آماده شوند.
اما تا دو ماه بعد، همگی در کف عید مانده و کاری از کار پیش نمیرود و اینچنین مردمانی از سرزمین پارس را حالی به حولی خوانند.
پ
نظر کاربران
عالی بود
مسخره کردن سنت های اصیل ایرانی برای خود نمایی و به چاپ رسیدن نوشته ها، کثیف ترین کار هاست.